از زمان تقسیم هندِ بریتانوی به دو کشور هند و پاکستان، روابط دو کشور افغانستان و پاکستان، پر دردسرساز و اغلبن خصمانه بوده است. ادعای ارضی دولتهای برسر اقتدار در افغانستان از اوان تأسیس پاکستان بر سرزمینهای آنسوی دیورند، یکی از عمدهترین دلایل چنین رابطهی فرسایشی و جنگستیزانه بوده است. در سال ۱۳۵۲ه.ش، پس از آنکه سردار داوود خان قدرت را در کابل بهدست گرفت، داعیهی ادعای ارضی و بحث الحاق بخشهای وسیع از پاکستان به خاک افغانستان، جدیتر شد و کماکان این داعیه به محور اصلی سیاست خارجی دولت وقتِ افغانستان مبدل گردید. حکومت تحت قیادت داوود خان، با دامنزدن به داعیهی( پشتونوالی) در شکلگیری و برجستهشدن این ادعا سهم بارزی داشت. داوود با طرح سیاست مبتنی بر تقویت حس همذاتپنداری میان پشتونهای پاکستانی، میخواست نیرو و پتانسیل لازم را برای جداسازی مناطق پشتوننشین آنسوی خط مرزی دیورند و الحاق آن به افغانستان بهوجود آورد؛ اما آیا عملیشدن این سیاست به مذاق پاکستانیها خوش میخورد؟ آیا آنان به چنین داعیهای فرصت شکلگیری میدادند؟
تجربه نشان داد، که نه تنها رویای داوود خان و حکومتهای پس از او به واقعیت تبدیل نشد، بلکه دولتهای برسر اقتدار در پاکستان، سیاستی را در قبال افغانستان طرح و به مرحلهی اجرا گذاشتند، که محور آن را این اصل تشکیل میداد: “کابل باید در آتش بسوزد”، چنین هم شد. این ادعا که رویدادهای چهاردهه جنگ در افغانستان، از دل همین استراتژی خصمانهی پاکستان نسبت به افغانستان بیرون آمده است، بیجا و دور از واقعیت نیست. تاریخ پیدایش بنیادگرایی نشان میدهد، که پاکستان نقش خطرناک و جهتدهنده در این بازی مرگبار داشته است. برای اثبات این واقعیت، کافی است به متون تاریخی معتبری که در زمینهی جنگِ افغانستان نگاشته شده، مراجعه شود. مرور خاطرات چهرههای سیاسی_استخبارتی پاکستان نشان میدهند که پشت پردهی جهاد افغانستان، طالبان و اکثر گروههای تندور و بنیادگرای دیگر که در افغانستان فعال اند، دولت پاکستان و مخصوصن سازمان استخباراتی این کشور «آیاسآی» قرار دارد. اکنون نیز مسئله همین است. در روابط افغانستان و پاکستان ماهیت قضیه تغییری چندان نکرده است. با وصف آنکه کابل و اسلامآباد در رابطهی ظاهرن دوستانه بهسر میبرند، اما کاربست سیاست دوطرف، بهویژه دولت مستقر در اسلامآباد نسبت به همدیگر خصمانه بوده است. مرور رویدادهای پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م و بررسی مداخلات پاکستان در امور افغانستان گویای این واقعیت است، که سیاست پاکستان مبتنی بر همان اصل است، که بود. دولت افغانستان نیز در رابطهاش نسبت به پاکستان در یک اعتدال نسبی نهرسیده و روابط تنشآفرینی را با پاکستان داشته است.
آنگونه که قمر جاوید باجوا، گفته است، اسلامآباد دو خواست مشخص از دولت افغانستان دارد؛ عدم ادعای ارضی و قرار ندادن خاکِ افغانستان در اختیار آنانی که جنگ نیابتی را علیه پاکستان به پیش میبرند. جدا از اینکه این دو خواست چقدر به واقعیت نزدیک است، اما به نظر میرسد تا زمانیکه نگرانی پاکستان از جانب افغانستان حل نشود، رابطهی دوستانه و دولت با دولت میان دو کشور هرگز شکل نمیگیرد. در روزهای گذشته، زمانیکه حکومت افغانستان حملهای را علیه ملا فضلالله، رهبر طالبان پاکستانی راهاندازی کرد و او را از بین برد، اعلام کرد که امیدوار است، این اقدام افغانستان راه را برای اعتمادسازی میان دو دولت هموار سازد. اما تجربه نشان داده، که محور سیاست پاکستان نسبت به افغانستان تا زمانیکه نگرانی آنان برطرف نشود، تغییر نخواهد کرد. بنابراین بهتر این است که حکومت افغانستان در مواجهه با پاکستان رفتار سادهلوحانه به نمایش نگذارد. رابطهی خصمانهای دو دولت زمانی دوستانه خواهد شد و اعتماد لازم در رابطهای دو دولت بهوجود خواهد آمد، که نگرانیهای اصلی دوطرف بهویژه پاکستان از سوی افغانستان حل شود.