بابک دهقان
افغانستان با شش کشور بزرگ در منطقه مرز مشترک دارد. در قسمت شرق و جنوب افغانستان، کشور جمهوری اسلامی پاکستان اخذ موقع نموده است. طولانیترین مرز مشترک در میان همسایگان، جمهوری اسلامی افغانستان با جمهوری اسلامی فدرال پاکستان دارد. این مرز که بالاتر از ۲۳۰۰ کیلو متر درازا دارد از مناطق پست و بلند و مناطق کوهستانی میگذرد و بخش کامل شرق و جنوب افغانستان را بر اساس یک معاهده بینالمللی از کشور پاکستان جدا ساخته است. افغانستان در سیمای کنونیاش زمانی درآمد که در سال ۱۸۸۰م عبدالرحمان خان پسر افضل خان و نواسه دوست محمد خان بارکزی در حین جنگ دوم افغانستان – انگلستان با تبانی که همراه انگلیسیها نموده بود صورت رسمی بخود گرفت. قبل از حکومت عبدالرحمان خان مرزهای افغانستان در قسمتهای مختلف آن از وضاحت کامل برخوردار نبود. عبدالرحمن خان توانست این روشنی را برای جغرافیای طبیعی و سیاسی آن به ارمغان بیاورد. به جز از خط مرزی امیر شیرعلی خان که در سال ۱۸۷۳م در قسمت شمال شرق و بخشی از شمال افغانستان، با روسیه تزاری به امضأ رسیده بود؛ دیگر اکثر قاطع مرزهای کشور، در سمتهای مختلف بدست عبدالرحمن خان در طول بیستویک سال پادشاهی مطلقهاش تثبیت گردیده است. میتوان گفت، عبدالرحمن خان ترسیم کنندهی نقشه کنونی افغانستان است. همین نقشه و مساحت که امروز بنام افغانستان شهرت دارد.
عبدالرحمن خان در سیاست گزاریهای داخلی و بهخصوص خارجی خود بهصورت اساسی تحت تأثیر هند برتانوی یا انگلیستان در شبه قاره هند بود، با کمک انگلیستان توانست مرزهای افغانستان را مشخص و دولت واحد، قوی و سایه خدا را در افغانستان برقرار سازد، اینکه چه فجایع و هزینههای بر مردم افغانستان روا داشته شد بماند و اینجا مجال برای باز نمودن آن نیست. عبدالرحمن خان در کتاب منسوب به خودش بنام تاجالتواریخ واضح مینویسد که من از حکومت برتانیه در هند دعوت نمودم که معضل مرزی میان افغانستان و امپراتوری برتانیه در هند آن زمان بهصورت کامل حل گردد و مشخص شود کدام قسمتها خاک افغانستان و باالمقابل کدام مناطق جز خاک هند برتانوی است. به تعقیب این درخواست، مارتمیر دیورند افسر ارشد انگلیسی مستقر در هند وارد کابل گردید و با نقشه و الحاقیه که به همراه داشت و مبتنی بر معاهدات قبلی که با شاهان افغانستان به امضأ رسیده بود مذاکراتش را با عبدالرحمن خان در ارگ پادشاهی که امروز همین ارگ ریاست جمهوری است ادامه دادند.
این معاهده که معروف به معاهده دیورند است در سال ۱۸۹۳م در ارگ پادشاهی با حضور شاه و اراکین حکومت آن زمان با شور و شعف که در کتاب تاجالتواریح دیده میشود بوسیلهی امیر عبدالرحمن خان بهعنوان شاه افغانستان توشیح میگردد. بر بنیاد این معاهده مرز میان دو کشور مشخص میشود. بعد از مرگ امیر عبدالرحمن خان، پسرش حبیب الله خان پادشاه میشود و زمام امور مملکت بدست او قرار میگیرد. وی بر اساس معاهده نوروز یا معاهده ویلیم دَن که یکی از مادههای آن تأیید رسمی معاهده دیورند است این سند تاریخی را امضأ مینماید. دوران حبیب الله خان به هر صورتش به پایان کار رسید و امان الله خان بهعنوان شاه نسبتن متجدد افغانستان بر اریکه قدرت تکیه زد. دو معاهدهی معروف و تاریخی در دوران امانالله خان با انگلیسیها امضأ میشود؛ معاهدهی راولپندی و معاهدهی کابل، در هر دو معاهده تأیید بندهای معاهدات قبل از امانالله خان واضحن آمده است. بر این اساس معاهدهی دیورند و محتوای آن در دورههای مختلف و توسط شاهان افغانستان تأیید گردیده است. حالا سوال اینجاست که معضل دیورند چه زمان خلق میشود و این مسأله چی نقشی در نابسامانی سیاسی افغانستان داشته و دارد؟ پاسخ این پرسش اینجا پیدا نخواهد شد، زیرا عنوان مقاله این را ایجاب نمیکند. نویسنده در پی این است که دشمن تراشی پاکستان پدیده تاریخیست که بیشتر از جانب قدرتمندان و تشنگان قدرت در افغانستان همواره مطرح شده است و آتش افروزی است که قربانی درجه اول آن عامهی مردم افغانستان و بهخصوص قوم محترم پشتون در دو سوی مرز بینالمللی دیورند قرا گرفته است.
در یک گسست قدرت که در زمان حبیبالله کلکانی در افغانستان رخ داد، موضوع قدرت را در افغانستان عدهی خاصی با حمایت انگلیس در منطقه، قومی ساخت و در نهایت از سکوی قومی شدن قدرت به تاج و تخت کابل رسیدند. استبداد قبیلوی در افغانستان در زمان نادر خان و برادران وی در کشور بیداد میکرد که در تداوم آن فرآیند تاریخی محمد ظاهرشاه جایگزین پدرش گردید. دوران ظاهر خان مرحوم را میتوان به دو دورهی متمایز از هم جدا نمود سه دهه تسلط و انحصار قدرت توسط کاکاهای عقدهی ایشان که صدر اعظمان وقت افغانستان بودند و این مُلک را به قبرستان آرام تبدیل ساخته بود. جامعهی کرخت شده، گرسنه، بیخبر و افتاده در قعر سیاستهای «گرسنگی دادن و پیرو بودن»، مردم را بهشدت تمام عملی میکردند. بهصورت کلی این تصویر آن جامعه است که مُشت نمونهی خروار اشاره گردید، که خواننده خودش از این حدیث، مفصل خواهد خواند.
سیاست خارجی در این دوران نیز متکی بر منافع ملی نبود، بلکه وابستگی به شرایط و کشورهای داشت که قدرت خانوادگی و حتی شخصی را در دایرهی حمایت خود داشته باشد. کشور اسلامی پاکستان که در سال ۱۹۴۷م از بدنه هندوستان جدا گردید و به یک کشور مستقل اسلامی مبدل گشت، برای نخستینبار در آنطرف مرز بینالمللی دیورند اخذ موقعیت نمود و همسایه شرقی و جنوبی افغانستان گردید. این در زمان است که رأس قدرت سیاسی افغانستان بدست ظاهرشاه و کاکایش شاه محمود قرار دارد. افغانستان به رهبری این اشخاص، استقلال کشور پاکستان را تبریک میگوید. روابط با پاکستان در ابتدأ و تا سال ۱۹۵۳م که شاه محمود از صدارت رفت و بجای آن مرحوم محمد داوود خان صدراعظم افغانستان شد، حالت نورمال را داشت. اما این وضع زمانی به تیرهگی و تنشهای سیاسی انجامید که سیاست خارجی حکومت سردار محمد داوود خان از جدایی طلبان بخشی از مردم آن روز پاکستان حمایت و پشتبانی خویش را اعلان نمود. برای کسانی که از پاکستان مجبور به فرار از این مسأله شده بودند مهمانخانه با امکانات مناسب دولتی فراهم شد. بعدن اُردوگاههای آوارگان که از دو قوم مشخص جدای طلب، بلوچ و پشتون پاکستانی، در خاک افغانستان ایجاد گردید. شعار پشتونستان آزاد از حنجره رسمی حکومت به رهبری سردار داوود خان بهجانب پاکستان بلند شد. حتی جریانهای ویشذلمیان بخشی از فعالیتهای سیاسی شانرا متمرکز روی پشتونستانخواهی در خاک پاکستان نمودند. این روند نا میمون ادامه داشت و در زمان جمهوریت سردار محمد داوودخان بهشدت قویترش در ابتدأ مطرح بود و روابط پاکستان و افغانستان در زیر این سایهها و سیاستهای احساسی هر روز بیشتر از قبل تیره میگردید. اما چرخش سردار داوودخان در اواخر جمهوریتاش و نزدیک شدن با کشورهای اسلامی و بهخصوص همسایگان شرقی و غربی افغانستان، بگروند و خاطرات گذشته سیاستورزان افغانستانی را از ذهن پاکستان پاک نتوانست.
درهم کوبیده شدن جمهوریت داوودخان و فضای جدید مملو از بحران در افغانستان فرصت را برعکس نمود و زمینه انتقام جویی پاکستان را از افغانستان فراهم ساخت. گروههای سیاسی اسلامگرأ که در ابتدأ در زمان داوودخان مجبور شده بودند از افغانستان به پاکستان بروند، و در زمان حاکمیت کمونیستها این جریان و کوچ اجباری گروههای اسلامگرأهای سیاسی بیشتر از پیش شد. تضاد منافع میان کشورهای اسلامی با اتحاد جماهیر شوروی و بروز انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی، منطقه را دچار تغییرات بنیادین نمود. نابسامانیهای سیاسی و فرصتسوزیهای که همواره در افغانستان رواج است در زمان کمونیستها بوفور در قالب سیاستهای غلط اعمال میگردید و تنشهای پُرهزینه را برای مردم افغانستان در پی داشت. دقیقن اینجا است که دولت پاکستان با بازخوانی سیاستهای افغانستان در قبال پاکستان که در گذشته اتفاق افتاده بود، شروع به دخالت نمود و روزگار را برای افغانستانیها تا این حد سیاه ساخته است. اما به این مسأله واقعبینانه اگر نگاه شود دشمن تراشی تاریخی پاکستان نه تا هنوز به سود افغانستان بوده و نه از این به بعد خواهد بود. بدون شک همسایگی پاکستان و افغانسان ماندگار و طبیعیست و این امکان وجود ندارد که این پیوند طبعیبی گسیخته شود. لذا پاکستان و افغانستان میتوانند همانند خیلی از کشورهای دیگر جهان که روابط شان بر اساس فکتورهای زیاد، همیشه پُرتنش بوده و امروز مناسبات خوب و عادی دارند، روابط دو کشور را دوستانه و همسو بسازند. اینکار در صورت ممکن است که دشمن تراشی پاکستان به ادبیات دیپلوماتیک و همسایهداری تبدیل شود. مردم دو مملکت حق دارند دولتهای شان حق همسایهداری را رعایت و منش سیاسی نیک را در پیش بگیرند. جایگزینی برای پاکستان در مناسبات دیپلماتیک منطقوی همیشه برای افغانستان هزینهبر بوده و اینکار زمینه دخالت کشورها را در افغانستان بیشتر فراهم میکند، که در تضاد با منافع ملی افغانستان قرار دارد.