غیبت عدالت در ساختار سیاسی و تداوم بحران

Spread the love

مهدی شیرزاد

افغانستان تنها جامعه‌­ی نیست که از بحران و جنگ زخم خورده است. وقتی به تاریخ جوامع مختلف و حداقل تاریخ معاصر جهان ژرف نگرسته شود، پنل‌های مشابه افغانستان در تاریخ جهان مشاهده می‌شود. آگاهی از فرآیندهای تاریخی بایست دگرگونی‌های تاریخی را سبب شود و تغییرات تاریخی بتواند جهت سیر زندگی را در جامعه به‌صوب مثبت رهنمون سازد. در این صورت است که معرفت تاریخی به‌بصیرت تاریخی تبدیل می‌شود و نسخه‌ی کارآ برای بیرون رفت از مخمصه‌های موجود روی‌دست انسان‌ها قرار می‌گیرد. به‌قول گاندی: ملتی که از تاریخ‌اش را درست نمی‌خواند و از آن درس نمی‌گیرد، محکوم به‌تکرار جریان تاریخ خواهد بود. تاریخ معاصر افغانستان مشحون از تحولات سرنوشت‌ساز و سرنوشت سوز برای مردم افغانستان بوده است. مقاطع تاریخی این سرزمین اگر به‌نگاه تحلیلی و عبرت آمیز مورد مطالعه و کاوش قرار گیرد این مطلب هویدا می‌گردد. سیر تاریخ افغانستان تجربیات سیاسی هم‌رنگ و گاهی بی‌رنگ و گه‌گاهی هم پُر رنگ را در مقابل انظار پهن می‌کند. از نظام‌های سیاسی و از ساختارهای سیاسی مشابه، متضاد، خشین و گاهی در ظاهر آراسته با مفاهیم‌های تخدیرکننده به گرمی و شاید هم به سردی یاد می‌شود و در اوراق و فصول تاریخ معاصر این سرزمین به‌خوبی مشاهده می‌گردد. در میان کشورهای منطقه که افغانستان در آن قرار گرفته است، اغراق نخواهد بود، این‌که افغانستان بیش‌ترین نظام‌های سیاسی را با عناوین نسبتن جدید در کارزار سیاسی خویش به‌خاطر دارد. اما وقتی به ماهیت و کاربُردهای سیاسی و در نهایت به‌برون داد آنان نگاه شود، نتیجه بازهم آفت است بنام غیبت عدالت در جامعه از طریق نظام سیاسی و ساختار سیاسی.  

ساختار سیاسی چیست؟ در جامعه انسانی مطابق تیوری توماس هابز دولت و نهاد قدرت نیاز است. این احتیاج در ماهیت طبیعی جامعه نهفته است. یعنی برای کنترول زیاده‌خواهی‌های عده‌­ی از افراد و جلوگیری از تهاجم آنان در حیطه­‌ی حقوق دیگران بایست دولت بوجود آید. دولت‌ها برآمده از تفکر و گرایش‌های سیاسی متفاوت است؛ بنابر این همان‌گونه که افکار سیاسی مختلف در جامعه حضور دارد به تناسب آن انواع دولت‌ها و نظام‌های سیاسی شکل پیدا می‌کند. نظام سیاسی تعیین کننده‌ی بستر اساسی نوع ساختار سیاسی است، با به‌عبارتی، ساختار سیاسی چوکات عمومی و قابلیت اجرایی سیاست عملی را در درون یک نظام سیاسی فراهم می‌کند. براین اساس ساختار سیاسی قالب حکومت‌داری و دولت‌داری و هم‌چنان گماشتن کار گزاران و مدیران سیاسی را زمینه‌سازی نموده و موثریت عملی آنان را سهولت می‌بخشد. مطابق این توضیح اگر ساختار سیاسی بر اساس روحیه‌ی عدالت محور و انصاف‌گستر ترسیم نشده باشد، هرگز توقع نمی‌رود که در آن جامعه مطابق واقعیت‌های عینی و انسانی آن عدالت فراهم گردد. از سوی دیگر ساختار سیاسی به آن اندازه مهم و اساسی است که چتر عمومی و بنیادین تمامی امکانات اجتماعی، رفاهی، توسعوی را در جامعه در چنگال خویش دارد. اقتصاد، فرهنگ، تعلیم و تربیه، زیربناها، امکانات صحی و بهداشتی، نحوه­‌ی روحیه‌گیری افراد در تمامی ابعاد زندگی زیر تأثیر مستقیم و غیر مستقیم ساختار سیاسی قرار می‌گیرد. این تأثیرات گاهی در بستر جامعه مورد پذیرش همه­‌ی مردم نیست و اساسن این آگاهی در میان توده‌های جامعه خلق نمی‌گردد. از آن جهت کسانی هستند که ساختار سیاسی را تا این حد با اهمیت تلقی نمی‌کنند. اما واقعیت تلخ، به‌خصوص در دنیای امروزی و در مناسبات کنونی جامعه دقیقن همین است. 

عدالت، عنصر و پدیده­ی است که در طول تاریخ زندگی بشریت از ارزش والای برخوردار بوده است. در جامعه­ی انسانی که تُهی از عدالت باشد، آن جامعه هرگز با امیال و آرزوهای بزرگ انسانی هم‌سو نبوده و نخواهد بود. عدالت، قرار دادن هر چیزی در مکان مناسب خودش. این کوتاه‌ترین و پُر مفهوم‌ترین معنای است که از عدالت شده است. عدالت در بعد سیاسی، عدالت در حوزه فردی و جمعی، عدالت اجتماعی و … همه جنبه‌های مختلفی است که عدالت در آن جاها همانند قطره‌ی ذلال باران برای گیاه تشنه­‌ی است. ولی در مناسبات اجتماعی و در جامعه امروز انسان‌ها هرگاه عدالت سیاسی در قالب ساختارهای سیاسی رعایت گردد، حد اقل از عدالت در جامعه در بخش‌های مختلف حوزه زندگی تأمین می‌گردد. زیرا چتر سیاست چنبره گلی و بستر اساسی در تعیین تمامی مناسبات اجتماعی در جامعه است.

با این توضیحات مختصر، تاریخ معاصر افغانستان از نظام‌های سیاسی یاد می‌کند و در کنار آن ساختارهای سیاسی را ترسیم می‌کند. آیا در این ساختارهای سیاسی در گذشته تاریخ افغانستان پدیده عدالت که گُم شده­‌ی بشر است در آن رگه‌های شان دیده می‌شود؟ اگر عدالت در آن ساختارهای سیاسی در گذشته و حال افغانستان بوده و کاربُرد داشته است پس چرا بحران در این کشور این‌گونه سیل آسا بنیادهای اجتماعی و تمامی ابعاد زندگی انسان‌ها را در این جغرافیا به نابودی کشانده و می‌کشاند؟. شوربختانه با نگاه ژرف به فصل‌های تاریخ سیاسی افغانستان وقتی دیده می‌شود، پاسخ‌های سوالات در فوق همه منفی است؛ زیرا عدالت در ساختار سیاسی افغانستان غیبت کبیر داشته و نبود عدالت در ساختار سیاسی بحران و تداوم آن‌را در افغانستان، انسان‌سوزانه رقم زده است.   

ابعاد بحران در کشور افغانستان آن‌قدر گسترده و عمیق است که به‌تناسب طول تاریخ که در آن عدالت در ساختار سیاسی و در کارکرد سیاست مستمر بوده است، تار و پود جامعه را مضمحل ساخته است. بحران ناامنی، تداوم جنگ، عدم روحیه دیگر پذیری، عدم هم‌سویی و هم‌دردی در دایره‌ی ملی، رواداری ستم‌های بزرگ، و کشمکش‌های گرگ صفتانه برای تصاحب قدرت و انحصار قدرت و … این‌ها گوشه‌های اندکی از بحران مخوفیست که در افغانستان جاریست و هر روز آدم می‌کشد و خون می‌خورد.

نقش ساختار سیاسی در مناسبات سیاسی و اجتماعی، طوری‌که در قسمت از نوشته در بالا اشاره گردید، این‌که ساختار سیاسی تعیین کننده‌ی تمامی جنبه‌ها و ابعاد زندگی در اجتماع است. به‌همین خاطر است که ساختار سیاسی از اهمیت و کارکرد ارزنده‌­ی برخوردار می‌گردد. هرگاه ساختار سیاسی در افغانستان مطابق واقعیت‌های اجتماعی و بر بنیاد عدالت و انصاف شالوده‌سازی گردد، نویسنده باور دارد که بخشی اعظم از بحران کنونی که محصول تاریخ نظام سیاسی و ساختار سیاسی ناعادلانه برای جامعه‌ی افغانستان است از میان خواهد رفت. ساختار سیاسی به‌شدت متمرکز و فردگرأ هرگز این توقع را برآورده نخواهد کرد، بلکه دامنه‌­ی بحران را گسترده و شکاف‌ها را عمیق‌تر خواهد ساخت. ساختار سیاسی که در آن همه شهروندان افغانستان خود را واقع‌بینانه شریک در سرنوشت جمعی ببینند و عملن صلاحیت و مسولیت داشته باشند که در خشت خشت بنای این خانه‌ی مشترک سهیم باشند، نکته­‌ی پایان بخش بحران خواهد بود.

ساختار سیاسی منعطف که بتواند برای تمامی انسان‌های این خاک مساویانه خدمات عرضه کند و کلیه شهروندان این کشور را عادلانه از بهره‌های ملی بهره‌­مند سازد و به‌صورت واقعی روحیه‌ی ملی و هم‌سویی ملیت‌ها را با پالیسی‌های عملی خلق نماید؛ تا چنین نشود بحران استخوان‌سوز جاری در افغانستان هم‌چنان قوت و قدرت تخریبی بیشر پیدا خواهد کرد و در نهایت قامت این خاک تاریخی را به‌نابودی خواهد بُرد. بنابر این نسخه التیام بخش برای دردهای بی‌عدالتی در افغانستان، تعریف ساختار سیاسی واقع بینانه است که بر اساس خواست و نیازهای واقعی جامعه کنونی که عدالت سیاسی و اجتماعی را برآورده سازد و مساوات شهروندی را عملن در تمامی ابعاد و امکانات ملی فراهم آورد تشکیل گردد. بدون تردید ساختار سیاسی عدالت محور نبض بقای افغانستان واحد است.

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *