امیر پناهیان
پروپاگاندا را گونهای از ارتباط تعریف کردهاند که در آن پیام و اطلاعات هماهنگ و جهتدار به هدف بسیج افکار عامه برای یک هدف و منظور خاص پخش و فرستاده میشود. به بیان دیگر، اطلاعاتی که در پروپاگاندا نشر میشود، غیرجانبدارانه نیست؛ بلکه اطلاعاتی است که با هدف نفوذ بر مخاطب تهیه میشود. یک مبلغ سیاسی، در یک فرآیند پروپاگاندا واقعیتها را بهطور گزینشی بیان و بازنمایی میکند، تا از سوی گیرنده پیام یا مخاطب، واکنش و رفتار احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سر بزند. هدف پروپاگاندا این است که با ارسال و پخش اطلاعات بهگونه جانبدارانه و جهتدار به نتیجهای برسد که هدف و برنامه مبلغ سیاسی را تداوم بخشد.
پروپاگاندا پنج تکنیک دارد. از مجموع این تکنیکها، بیشتر دو عنصر و یا تکنیک آن (تکرار و عواطف/احساسات) پرکاربرد و مهم است. گوبلز که مسوولیت هدایت پروپاگاندای نازیها را بر عهده داشت، میگفت که هدف پروپاگاندا باید تودهها باشد نه روشنفکران. هیتلر نیز میگفت که پروپاگاندا ما را بر سر قدرت آورد، بعد ما را قادر کرد در قدرت بمانیم و در نهایت ابزارهای فتح دنیا را هم به ما خواهد داد. او عقیده داشت که اگر پروپاگاندا درست بهکار گرفته شود، اذهان تودهها را به راحتی میشود، دستکاری کرد. هیتلر باری گفته بود: «با پروپاگاندا میتوان جهنم را بهشت جلوه داد». گوبلز نیز معتقد بود که اساس پروپاگاندا سادهبودن و استفاده دایمی از تکرار است. او میگفت که سادهگی و تکرار واژهها و نمادها رمز پروپاگاندا است. با توجه بههمین باورها بود که نازیها پیچیدهترین و گستردهترین شکل پروپاگاندا را بهکار بستند و توانستند آلمانیها را آنگونه که خودشان میخواستند ترغیب، تشویق و در همسویی با اهداف و برنامههای خودشان قرار دهند.
قبل و بعد از نازیها، بسیاری از سیاستمداران در کشورهای مختلف برای پیشبرد اهدافشان پروپاگاندا را بهکار بستند. موسُلینی در ایتالیا، بلشویکها در روسیه و بسیاریها در گوشهوکنار جهان از این نوع تبلیغ سیاسی استفاده کردند. به قول خودشان، اذهان را دستکاری کردند، تودهها را در جهت اهداف سیاسیشان سمتوسو دادند و با تکیه بر دو تکنیک تکرار و عواطف، ضعفهایشان را لاپوشانی کردند و اطلاعات را بهگونه جهتدار به خورد مردم دادند.
اما در افغانستان پروپاگاندا رسم و راه تازهای است که دستاندرکاران قدرت و سیاست در عصر حاضر به آن توسل جستهاند. همزمان با جدیشدن گفتوگوهای صلح از یکطرف و تشدید حملات هراسافگنانه و ترورهای هدفمند از سوی دیگر، چهرههای ردهاول حکومت و نهادهای دولتی، بهمنظور اقناع و سمتوسودهی افکار عامه، در پخش و نشر اطلاعات، روش و شیوهی پروپاگاندا را در دستور کارشان قرار دادهاند. آنان با نشر و پخش گزینشی و جهتدار اطلاعات، برجستهسازی نقش گروههای مشخص در رخدادهای تروریستی، با زبان ساده و بهگونهای که احساسات و عواطف مردم را نشانه بگیرند، به دنبال آن هستند تا حاکمیتشان را قوی، مقتدر، مسوول و صادق بهمنافع ملی جلوه دهند و دشمنان را زبون، خوار و ذلیل معرفی کنند.
نشر و پخش اعلامیههای تقبیح و توبیخ از سوی ارگ، مسوولان امنیتی و دیگر چهرههای وابسته بهحکومت پس از هر ترور و نشخوار واژههای قلمبه سلمبهای چون «دشمنان قسمخورده صلح و آرامش افغانستان»، «گروههای زبون تروریستی»، «حملات وحشیانه»، «دشمان را به سزای اعمالشان میرسانیم»، «این حملات ملت افغانستان را از پا در نمیآورند» و دهها عبارت و واژهای از این دست، در هیچ نوعی از مدل و شیوه نشر و پخش اطلاعات به جز پروپاگاندا جمع نمیشود. تشکیل کمیسیونهای حقیقیتیاب که نتیجه کار و تحقیق هیچکدامشان با مردم و رسانهها بهگونه درست شریک نشده است، بخشی از تاکتیکهای حکومت است که در ذیل پروپاگاندا میگنجد، نه چیز دیگر.
بازتاب صحنههای جنایت و توضیح و تبلیغ آن به زبان ساده و برجستهسازی عمل غیرانسانی گروهها و شبکههایی که پشت رخدادهای تروریستی و هدفمند قرار دارند، درست است که چهره واقعی این گروهها و حامیانشان را به مردم نشان میدهد، ولی هدف به کاربستن چنین شیوه و روش تبلیغاتی از سوی حکومت، نه الزامن بههدف تشهیر منفی گروههای تروریستی، بلکه بهمنظور پنهانسازی ضعف و ناکارآمدی رهبری حکومت و مدیران نهادهای امنیتی صورت میگیرد. در اینکه ماهیت گروههای تروریستی به مردم شناسانده شود و این گروهها با افکار و باورهای بنیادگرایانه و غیرانسانیشان به جامعه معرفی شوند، نه تنها کسی مخالفت ندارد، بلکه همه از چنین اقدامی با تمام توان حمایت خواهند کرد. اما زمانی که مدیران ارشد حکومت با برجستهسازی جنایتها بهدنبال تبرئهی خودشاناند و هدفشان انحراف افکار عامه بهمنظور پنهانکردن ضعفها، غفلتها، خیانتها و ناکارآمدیشان است، بهچنین کاری نمیتوان چیزی غیر از پروپاگاندا عنوان داد.
برای اینکه این بحث بهصورت موردیتر پی گرفته شود به طرح میثاق امنیتی و جلسه ششونیم صبح تحت رهبری و مدیریت معاون اول ریاست جمهوری نگاهی میاندازیم.
در اواخر میزان سال جاری، امرالله صالح اعلام کرد که مسوولیت تأمین امنیت شهر کابل را برای چند هفته بر عهده میگیرد. از آن زمان تا حالا، آقای صالح در مدیریت فضای مجازی و افکار عامه بهنفع حکومت موفق بوده است. همینطور آمار جرایم جنایی کاهش یافته است و قرار معلوم تعدادی از افرادی که در سطح شهر دست به سرقتهای مسلحانه میزدند، دستگیر شده و یا به دلیل ترس از دستگیرشدن توسط نیروهای امنیتی، دست از راهگیری و دزدی کشیدهاند. از این جهت، اقدامات صالح برای کاهش جرایم شهری و مدیریت افکار عامه بهنفع حکومت و نهادهای امنیتی، تا جایی کارگر و مقبول افتاده است.
جرایم سازمانیافته، ترور، انفجار و انتحار اما حکایت دیگر دارد. هرچند در سالهای اخیر در یک کلیت شیوهی جنگ گروههای تروریستی در برابر دولت افغانستان از نبرد جبههای در حاشیه شهرها و نقاط دور افتاده، به شیوه اجرا و سازماندهی حملات انتحاری، ترور و انفجار در مرکز شهرها تغییر کرده است؛ اما در ماههای اخیر – درست پس از جدیشدن طرح میثاق امنیتی و آغاز بهکار جلسه ششونیم صبح به ابتکار صالح، نوعیت و شدت حملات بیشوبیشتر شده است. در این مدت، چندین عملیات پیچیدهی تروریستی بر مراکز و نهادهای آموزشی و تحصیلی سازماندهی شده است که در فرجام کار – هر کدام دهها کشته و زخمی روی دست مردم افغانستان گذاشتهاند. حملات کور راکتی، تاکتیک دیگری است که در این مدت دوبار شهر کابل و یکبار هم میدان هوایی نظامی بگرام، گواه چنین رویدادی بوده است. ماینهای مقناطیسی با قدرت تخریب بیشتر از گذشته، پرکاربردترین وسیلهی کشتار گروههای تروریستی است که در چهار ماه اخیر، در گوشه و کنار کشور بهصورت روزانه افراد ملکی و نظامی را بهخاک و خون میکشاند. حملات موتر بمب و انتحاری، در ولایات، تاکتیک معمول دیگری است که تروریستان پاسگاههای نیروهای ارتش را هدف قرار میدهند. هرگاه آمار و ارقام تلفات ارتش و افراد ملکی در جبهه جنگ بر آمار و ارقام رخدادهای تروریستی اضافه شود؛ رقم وحشتناکی بهدست میآید. بنابراین اگر از درون کشتار به جلسه ششونیم صبح و دیگر اقدامات دستگاه امنیتی کشور نگاه کنیم، چیزی جز بیباوری و ناامیدی از مسوولان دستگیر مان نمیشود. اما اگر از زاویه افراد کمتر آسیبپذیر و از پشت اسکرینهای موبایل و مانیتور کامپیوتر به تهیه و ترتیب وعدهها، طرحها، برنامهها و فراکسیونبازیهای درون اداری چون جلسه ششونیم به ناأمنی نگاه کنیم؛ با پروپاگاندایی که راه انداخته شده است، با فضای روحی روانی حاکم بر جامعه و ویژهگی قهرمانپرور افراد، بسیاریها دست تأیید و توصیف بلند میکنند.
صالح در مقام فرد شماره دوم مملکت، پس از رییسجمهور، بیشترین مسوولیت حفاظت از جان و مال مردم را دارد. با توجه بهخون که در مرکز و ولایات کشور جاری است و روند رو به رشد خشونت، او دومین بزرگترین ناکام یک حکومت ناکام و اما پر ادعای افغانستان است. تا این جای کار، کارنامهی صالح چون کارنامه حکومت در بسیاری از بخشها سیاه است. حتا اگر معاون اول ریاست جمهوری عبا و قبای دیگری برایش بدوزد، باز هم لکههای برجسته ناکامی یک حکومت و مدیران پوپولیست آن بر جبینش برجسته است/خواهد بود.
اما صالح در معیت و لباس یک پروپاگاندیست، بدون شک عالی درخشیده و تا این دَم دستآوردهای قابل قبول در راستای سفیدنمایی ضعفهای دستگاه حاکمیت داشته است. در توضیح و شرح این ادعا، همین بس که یادآوری شود که در چهار ماه از زمان آغاز بهکار جلسه ششونیم، حرف و حدیثهای ساخته و پرداخته صالح در ذیل گزارش منسوب به این جلسه، سوژه رسانهها، نقل خانهها و روایت غالب و مسلط بر فضای شبکههای اجتماعی بوده است. بهحتم میتوان مدعی شد که درصدی بلند قلمفرساییها در چهار ماه اخیر، در حول و حوش داستانهای ساخته و پرداخته صالح با مرچ و مصاله و زبان و بیان منحصر به فرد گزارش ششونیم، صورت گرفته است. از زمان آغاز بهکار جلسات ششونیم، در گزارش این جلسه بر درصدی جرایم جنایی در هر بیستوچهار ساعت تأکید میشد/میشود. تأکید روی موارد خاص، بهیک هدف دنبال میشد/میشود: برجستهکردن موثریت جلسه ششونیم و پنهانکردن دهها و صدها ضعف و چالش بزرگ و بنیاد برانداز دیگر در دستگاه حاکمیت. این بخش گزارش ششونیم تا جایی در برآوردهساختن این هدف صالح و در یک کلیت حکومت موفق بوده است که اکنون لحن، اکت، ادا و اطوار مسوولان بهگونهای است که معنای جز منت گذاشتن بر سر مردم ندارد. بهبیان روشنتر، پروپاگاندای صالح، این امکان را برای حکومت فراهم آورده است که اکنون مسوولان امور بهجای این که به تأمین امنیت مردم بهعنوان اولیترین مسوولیتشان در قبال شهروندان نگاه کنند، از آن بهعنوان وسیله و فرصت منتگذاری بر مردم استفاده میکنند. این تاکتیک اطلاعرسانی در پروپاگاندای صالح، در سوی دیگر برای بخشی از مردم تلقین کرده است که آنان باید مدیون معاون اول مملکت باشد؛ زیرا از برکت وجود او بوده است که جرایم جنایی که روزگاری پا روی گلوی مردم گذاشته بود، اکنون کمتر شده است. خلق چنین روایتی و مدیریت فضای عمومی بدینسان تنها و تنها با بهکار بستن «پروپاگاندا» ممکن میشود. همچنان مدیریت افکار عمومی بهنفع حکومت در شرایطی که در کشور جوی خون جاری است و بسیاری از حملات و کشتارها ریشه در بیمسوولیتی و بیکفایتی مسوولان دارد، تنها از مجرای پروپاگاندایی از نوع صالح امکانپذیر است. پروپاگاندایی که فریبنده است، جادوکننده است و بخش بزرگی از مردم را اغوا کرده است.
محض یادآوری، باید گفت که در بازهی زمانی چیزی بیش از دوسال، آقای صالح چه زمانی که سرپرست وزارت داخله بود، چه در جریان کارزارهای انتخاباتی و چه پس از آغاز به کارش بهعنوان معاون اول رییس جمهور، نگاه استفادهجویانه به اطلاعات داشته است. او در ۲۷ روز کارش در وزارت داخله، اطلاعات امنیتی را در راه بالاکشیدن خودش استفاده کرد. پشت میز نشست و تا توانست در فیسبوک نوشت. محور تمامی تبلیغها خودش بود، نه نهادی به نام وزارت داخله. صالح در آن ۲۷ روز، با تبلیغ و بازی با اطلاعات، افکار عمومی را در حمایت از خودش بسیج کرد و با گسیل ایستهای بازرسی سیار، آمار جرایم جنایی را تا حدودی پایین آورد. اما به محض رفتنش از وزارت داخله، گراف جرایم بار دیگر بالا گرفت. طرح گشت سیار بهجای پوستههای داخل شهر، زمینه بدامنی درازمدت را مساعد ساخت و باعث شد که شهر پس از چندی هم فاقد پوستههای امنیتی درونشهری باشد و هم محروم از گشتهای سیار. اما برای صالح احتمالن پیامدها مهم نبوده است. مهم برای او استفاده از امکانات و اطلاعات برای بالاکشیدن شخص شخیص خودش بوده است.
در جریان کارزارهای انتخاباتی، ماجرای ادعای اهانت اعضای رهبری دسته انتخاباتی ثبات و همگرایی به یکی از ملیتهای خاص را حتمن به خاطر دارید. پیامرسان و پیامنویس آن ماجرا آقای صالح بود. او در نشر و پخش آن ادعا بهصورت بسیار برهنه به پروپاگاندا توسل جست و تلاش کرد با احساسات خاصی فضا را به گونهای مدیریت کند که خودش میخواست. تلاشها اما آنچنان که باید، کارگر نیفتاد و ظاهرن فضا به میل او نچرخید.
نزدیک به دوماه پیش، صالح از نامهی کتبی منسوب به «طالبان داعشی» که به دست او رسیده است، سخن گفت. او نوشت که طالبان داعشی با ارسال نامه به آنان اخطار دادهاند که در صورت اعدام افراد در بند حکومت آنان، کابل را به مسلخ هزارههای شیعه تبدیل خواهند کرد. هرچند عدهای در برابر چنان رویه صالح موضع گرفتند، اما او بر موضع خود تأکید و روایتش را همچنان تبلیغ کرد. روایتی که تنها و تنها یک قهرمان داشت. آن قهرمان صالح بود: امرالله صالح. همچنان در یکی از گزارشهای جلسه ششونیم آقای صالح گفت که راه حل اساسی «مشکل ترور» اعدام تروریستان بازداشتشده است. او افزود که اسیران طالب فکر میکنند که پس از بازداشت در هر صورت عفو خواهند شد. صالح این موضوع را محوریترین دلیل بلندرفتن سطح ترور در شهرهای بزرگ عنوان کرد. این تصمیم او نیز عجیب بود. هر روز یک طرح جدید، انگشتگذاشتن روی مواردی که توجه مردم را جلب کند و برجستهسازی درصدی حمایت مردم از این طرحها، شیوه تبلیغاتی آقای صالح است.
واقعیت این است که اصلاحات، با تقویت نهادها ممکن میشود. با قهرمانسازی و به کاربستن پروپاگاندا ممکن است افکار عمومی برای مدتی مدیریت شود و ضعفها لاپوشانی، اما هیچگاه مشکلات از بن حل نمیشود، حکومتداری خوب نهادینه نمیشود، امنیت جان و مال مردم تأمین نمیگردد و از همه مهمتر کسی همیشه قهرمان نمیماند.