«عقاید بنیادگرایانه‌ی حکمتیار با اهداف استراتژیکی پاکستان در افغانستان سازگار بود»

Spread the love

«تلاش‌ها برای پشتیبانی از مجاهدین طی سال‌های اول دهه‌ی ۱۹۸۰ افزایش می‌یافت. برای ما روشن شده بود، که اگرچه پاکستانی‌ها با ما هدف مشترکی در بیرون‌راندن شوروی‌ها از افغانستان دارند؛ اما آنان برنامه‌های خاص خود را در معامله با گروه‌های مختلف مجاهدین و حتا فرماندهان افغان دنبال می‌کنند.

پاکستان از همان آغاز این تلاش‌های پنهان را به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف سیاسی درازمدت‌اش در افغانستان می‌دید، که می‌توان آن‌را به یک دیدگاه ساده خلاصه کرد: تلاش برای کنترل افغانستان از سوی یک‌گروه  پشتون‌محور و بنیادگرای مذهبی که بتواند آلت دست پاکستان واقع شود؛ توان خود را روی مسایل داخلی متمرکز کند، به اسلام‌آباد امکان دهد تا به بازار تجارت افغانستان و هم‌چنین به نفت و بازرگانی جمهوری‌های مسلمان‌نشین سابق اتحاد شوروی دست‌رسی داشته باشد و در نهایت بتواند امنیت مرزهای غربی پاکستان را تأمین کند. این اهداف باعث می‌شد تا اسلام‌آباد در مورد برخی از فرماندهان مجاهدین نسبت به دیگران بیش‌تر تمایل پیدا کند. به‌عنوان مثال، در حالی‌که به گلبدین حکمتیار و حزب اسلامی‌اش مقادیر قابل توجهی پول نقد و مواد داده می‌شد، دیگر فرماندهان نظیر احمدشاه مسعود، تاکتیکی‌ترین فرمانده در همان جانب مخاصمه، آشکارا مورد بی‌توجهی قرار می‌گرفتند. عقاید بنیادگرایانه‌ی حکمتیار با اهداف استراتژیکی پاکستان در افغانستان سازگار بود. اما مسعود و دیگر نیروهای تاجیک دید وسیع‌تری نسبت به افغانستان پس از دوره‌ی جهاد داشتند، که با برنامه‌های پاکستان هم‌خوانی نداشت.

سی.آی.ای برای مقابله با این شیوه‌ی جانب‌داری کوته‌نظرانه، برنامه‌ای را برای ارتباط یک‌جانبه با فرماندهان مهم که نقش موثری در میدان جنگ داشتند، ولی در معرض بی‌توجهی پاکستان قرار گرفته بودند، به راه انداخت. ما می‌دانستیم که این فرماندهان چه‌کسانی هستند و دشوار نبود که نمایندگان آن‌ها را بیابیم. تمامی فرماندهان ارشد افغانستان چنین افرادی را در پاکستان داشتند که ترتیب انتقال کمک‌ها را می‌دادند.

هنگامی که ارتباط یک‌جانبه‌ی ما با هر کدام از نمایندگان برقرار می‌شد، ما ترتیب یک دیدار را در پاکستان با خود فرمانده می‌دادیم. دیدار مستقیم ضروری بود، تا ما اطمینان پیدا کنیم که با شخص فرمانده مورد نظر سر و کار داریم و وی با پیشنهاد ما موافق است. به این شکل ترتیبات ساده و مستقیمی برقرار می‌شد. ما به این فرماندهان ماهیانه پول نقد پرداخت می‌کردیم. این مبلغ در برخی مواقع به پنجاه‌هزار دلار در ماه می‌رسید، و معمولاً برای فرماندهان کوچک‌تر پنج‌هزار در ماه بود. در مقابل، هر فرمانده برای ما گزارش ماهیانه و مستندی در مورد عملیات رزمی‌اش و هم‌چنین فهرست میزان پول نقد و مواردی را که از پاکستان دریافت کرده بود، ارائه می‌کرد. تا جایی‌که من می‌دانم، هیچ‌فرماندهی پیشنهاد ما را رد نکرد. آن‌ها در استخدام ما نبودند، و هنگامی که جنگ در منطقه متوقف می‌شد یا جهاد به پیروزی می‌رسید، روابط ما نیز متوقف می‌شد. این شیوه نه تنها به ما امکان داد تا پول به دست فرماندهانی برسانیم که نقش موثری داشته و مورد بی‌مهری پاکستانی‌ها قرار می‌گرفتند، بلکه با استفاده از این مکانیزم صحت و سقم اظهارات پاکستانی‌ها را در مورد نحوه‌ی توزیع پول و تسلیحات درمی‌یافتیم.

تا تابستان ۱۹۸۸ / ۱۳۶۷ خورشیدی شوروی‌ها درهم کوبیده شده و کاملاً احساس می‌شد که آن‌ها دیر یا زود از افغانستان خارج خواهند شد. سفارت ما یکی از معدود نمایندگی‌های غربی بود، که هنوز هم در کابل فعالیت می‌کرد و ما با استفاده از پرسنل اندک باقی‌مانده در آن‌جا می‌توانستیم اطلاعات دست‌اولی از وضعیت به دست آوریم؛ اما سیاست‌گذاران ارشد چنین نتیجه‌گیری می‌کردند که واشنگتن باید شمار کارمندان سفارت را کاهش دهد و در نهایت نمایندگی خود را ببندد. تصور بر این بود که چنین اقدامی پیام نیرومندی به شوروی‌ها و رژیم کمونیست افغانستان خواهد داد.»

منبع: مأموریت سقوط، گری‌سی. شرون، ترجمه‌ی اسدالله شفایی، ناشر؛ مرکز مطالعات صلح و توسعه، چاپ اول؛ بهار ۱۳۹۰، صص ۷۰-۷۱

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *