«منتقدان میگویند، تلاشها برای تحمیل دموکراسی سبک غربی در کشوری دچار اختلافات قومی مانند افغانستان که زیرساختارهای اصلی- جاده، سیستم برق، شبکهی آبیاری و نظام آموزشی عملن وجود ندارد، در مملکتیکه درصد بزرگی از جمعیت آن بیسواد است و در طول بیستوپنج سال در آن فرهنگ کلاشینکف حاکم بوده، محکوم به شکست است. سخنان این دسته از منتقدان ممکن است در نهایت درست از آب درآید، اما آزمونیکه از اوایل ۲۰۰۲ بهدنبال توافقات بُن آغاز شد، توافقاتیکه چارچوبی برای دولت موقت و انتقالی افغانستان و تدوین قانون اساسی بهوجود آورد و براساس آن جدول زمانی برای انتخابات دموکراتیک تنظیم شد، آزمایشی است، که دموکراسیهای غربی از این بابت مدیون مردم افغانستان هستند و این چیزی است، که باید هر فرصتی را برای دستیابی به موفقیت در اختیار این کشور قرار دهد. انتخابات صلحآمیز و توأم با موفقیت نهم اکتبر که در آن، حامد کرزی به ریاستجمهوری رسید، گواه این واقعیت است، که مردم افغانستان چنین آزمونی را از سر گذراندهاند.
مسیر آیندهی افغانستان راه آسانی نیست. مشکلات پیش روی رییسجمهور کرزی و دولتش بسیار است و راه حل سریع و سادهای وجود ندارد. من یک تحلیلگر سیاسی نیستم و بنا ندارم در اینجا چنین ژستی بهخود بگیرم، اما دوست دارم بهچند مسألهی کلیدی که در مقابل دولت افغانستان قرار دارد اشاره کنم و این موضوع را که ایالات متحدهی امریکا برای کمک به این کشور چهمیتواند انجام دهد، مورد بررسی قرار دهم.
در طول تاریخ افغانستان، دولتهای مرکزی در کابل ضعیف بودهاند و فقدان منابع مهم و معتبر مالی کار آنها را با مشکل روبهرو کرده و مانع آن شده تا ارتش نیرومندی ایجاد شود، که قادر به اعمال قدرت نظامی در ولایات باشد. جدای از سنگهای قیمتی در مناطق تاجیکنشین شمال، تنها دو منبع مهم دیگر درآمد ملی وجود داشته است: مالیات بر واردات کالا از مرزها و جابهجایی کالا در شبکهی جادههای داخلی و پولیکه از طریق تجارت غیرقانونی مواد مخدر و قاچاق آن بهدست میآید. رهبران نیرومند قبایلی در ولایات مرزی، بهسادگی توانستهاند اغلب این درآمدها را غصب کنند.
میلیونها دلاری که ظرف دههی ۱۹۸۰ وارد این کشور شد، صرفن وضعیت را بدتر کرد، چرا که این پولها در دست فرماندهان محلی و چهرههای سیاسی قرار گرفت و به تقویت نفوذ آنها منجر شد. تولید مواد مخدر در طول سالهای جنگ ادامه و ظرف سهسال پس از سقوط طالبان بهمیزان چشمگیری افزایش یافت. رهبران محلی همیشه از قاچاق مواد مخدر، یا با دخالت مستقیم در این کار یا با وضع مالیات بر نقل و انتقال آن، نفع بردهاند. این پول، جمعی از رهبران محلی را ثروتمند کرده و به آنها امکان داده تا گروههای مسلح نیرومند خود را تأمین کنند. بدین ترتیب، دلوت مرکزی در کابل همیشه وابسته به کمک دولتهای خارجی و موسسات مالی بینالمللی بوده و نتوانسته یک ارتش نیرومند ملی ایجاد و با توسل به آن خواستهای خود را بر رهبران قدرتمند محلی تحمیل کند.
آقای کرزی و دولت موقت، پس از روی کار آمدنش در سال ۲۰۰۲، نیز با همین وضعیت روبهرو شدند. پس از کنفرانس توکیو در ژانویهی سال ۲۰۰۲، امیدواری برای دریافت کمکهای اقتصادی بیشتر شد. کشورهای شرکتکننده در کنفرانس، بهرهبری امریکا، وعده دادند که پنج میلیارد دلار کمک در عرصهی کمکرسانی و بازسازی در اختیار افغانستان قرار دهند. این تعهدات کمتر جامهی عمل پوشید. امریکا برای سال بعد تنها هفتصد و پنجاه هزار دلار فراهم کرد که بخش عمدهی آن را کمکهای بشردوستانه تشکیل میداد تا مساعدت در عرصهی بازسازی…»
منبع: مأموریت سقوط، گرسی سی شرون، ترجمهی اسدالله شفایی، مرکز مطالعات صلح و توسعه، چاپ سوم (پاییز ۱۳۹۳)، صص ۳۹۴-۳۹۶