«در دههی چهلم ه.ش، یک سازمان مخفی کوچک تحت نام «جوانان مسلمان» یا (اخوانالمسلین) توسط عدهای از استادان فاکولتهی شرعیات و محصلان پوهنتون کابل با پشتیبانی، همکاری و همدستی استاد غلاممحمد نیازی، صبغتالله مجددی، برهانالدین ربانی، عبدالربرسول سیاف و منهاجالدین گهیځ، گلبدین حکمتیار، حبیبالرحمان، عزیزالرحمان نیازی، سیفالرحمان، احمدشاه مسعود و دیگر فعالان اخوانی، طی چند سال ایجاد گردیده بود. آنها بیشتر به فعالیتهای ضد نیروهای مترقی و چپ آن زمان در پوهنتون و موسسات تعلیمی مصروف بودند.
حلقاتی دستراستی مربوط به حکومت و سلطنت از فعالیتهای آنها در ضدیت با نیروهای چپ و مترقی حمایت مینمودند. پوهنتون کابل در آن زمان، به مرکز جنبشهای محصلان به خاطر تحولات در کشور تبدیل شده بود. محصلان به خاطر پیگیری خواستهای صنفی و سیاسی خود، اتحادیهی محصلان را در سال ۱۹۷۱، تشکیل نمودند.
سازمان جوانان مسلمان در پهلوی نمایندگان ح.د.خ.ا، شعلهی جاوید، افغان ملت، صدای عوام و نمایندگان سایر احزاب و گروههای سیاسی و بیطرف، فعال بود.
چنانچه گلبدین حکمتیار و دیگر نمایندگان سازمان جوانان مسلمان، در این اتحادیه شرکت فعال داشتند. بعداً اعضای سازمان جوانان مسلمان، در سال ۱۹۷۴، در دوران جمهوری محمد داوود، به یکسلسله اقدامات و تخریبکاریهای سازمانیافته بر ضد دولت جمهوری محمد داوود که برنامههای اصلاحی ترقیخواهانه داشت، متوصل شدند. دولت عدهای از آنها را گرفتار و زندانی کرد و چند تن را هم اعدام نمود. عدهی دیگر که تحت تعقیب قرار داشتند، قبل از گرفتاری، به پاکستان فرار نمودند.
سازمان استخبارات پاکستان فراریهای افغانی را زیر چتر حمایتی خود قرار داد. گلبدین حکمتیار، برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود و عدهی دیگری از آنها، اولین کسانی بودند، که تحت حمایهی پاکستان قرار گرفتند. بنابرآن دیده میشود که هسته و تهداب اولی اکثریت تنظیمهای هفتگانه قبل از ۷ ثور ۱۳۵۷ در زمان جمهوری محمد داوود در پاکستان گذاشته شده بودند. آنها از تعلیمات احزاب اسلامی مانند اخوانالمسلمین مصر و جماعت اسلامی پاکستان و تعلیمات حسنالبنا و سید قطب از بنیانگذاران و ایدیولوگهای اخوانالمسلین پیروی مینمودند.
بعد از هفت ثور ۱۳۵۷، یکسلسله ناآرامیها و شورشها بنابر عوامل گوناگون در بعضی از نقاط کشور به وجود آمد. پاکستان که از مدتها قبل منتظر چنین فرصتی بود، مداخلات خود را در تبانی با افرادی که قبلاً از افغانستان فرار نموده بودند، در امور داخلی افغانستان شدت بخشید. استخبارات پاکستان برهانالدین ربانی و گلبدین حکمتیار را تشویق نمود تا دست به تشکیل یک حزب اسلامی بزنند و علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان و ح.د.خ.ا فعالیتهای سازمانیافتهیشان را آغاز کنند. دیری نگذشت که ربانی و حکمتیار از هم جدا شدند و ربانی سازمانی را تحت نام «جمعیت اسلامی افغانستان» ایجاد نمود. حکمتیار رهبر حزب اسلامی باقی ماند. بعد از حضور قوای نظامی شوروی به افغانستان، نه تنها پاکستان؛ بلکه تمامی اردوگاه کشورهای غربی و کشورهای محافظهکار و نفتخیز عربی و جمهوریت تودهای چین، به فکر تشدید مخاصمت و جنگها در افغانستان، به بهانهی اشغال آن از جانب اتحاد شوروی شدند. در آن زمان پاکستان به اساس مصلحتهای سیاسی، نظامی، مذهبی، قومی و زبانی، هفت تنظیم جهادی را یکی پشت دیگر توسط اشخاص وابسته و منفعتجوی فراری افغانی، بنابر مقاصد خاص در قلمرو خود ایجاد نمود.
همزمان، در ایران که انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی بهتازگی به پیروزی رسیده بود، نیز شروع به مداخلات خصمانه علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان نمود. ایران هم به کمک سازمان استخباراتی و سپاه پاسداران آن کشور، ۹ تنظیم را توسط افراد مشخص افغانی که به ایران فرار نموده بودند، یکی بعد از دیگر به وجود آورد.»
منبع: افغانستان در قرن بیستم (۱۹۰۰-۱۹۹۶)، ظاهر طنین، انتشارات عرفان، صص ۴۴۷-۴۴۸