«تمام اسلحهی آن مردم را که قرار بود از هر خانواری یک تفنگ و یک کمر کیسه و یک قبضه کارد گرفته شود، گرفتند. بعد از آن دست تعدی افاغنه دراز شد. ظلم زیادی کردند من جمله: کرنیل فرهاد خان بعضی از اهالی را به بهانهی اینکه چرا یاغی بودهاند، دست و گردن بسته، نزد سگان درنده که همراه داشت، میانداخت که زنده زنده، پاره پاره کنند. و نیز سپاهیان فوج کابلی برگت زبردستخان به خیال هرزگی خود، شخصی از طایفهی پالان که خانواری آنها پنجصد نفر بیشتر نیست، گرفتند و ریگها را میان آتش انداختند تا مثل آهن گداخته شد. آن وقت به یاخن پیرهن آن مرد انداختند، در صورتی که دستهای عقب سر و کمرش روی لباسها بسته بود. برادر آن شخص آمده و حال برادر خود را آن طور دید. رفت به اهالی خبر داد. چند نفر آمدند. سه نفر سربازی که فاعل آن ستم بودند به قتل رسانیدند و جمعیتی متفقاً رفته انبار آذوقهی سپاه را متصرف شدند.
این خبر که منتشر شد تمام اهالی آن نقاط سر به شورش نهاده به اردوهای افاغنه حمله بردند. منجمله افواج برگت زبردستخان را در ارزگان محاصره نمودند، به طوری که سهصد نفر آنها به قتل رسید. و زخم شدیدی به دست راست صاحبمنصب مزبور خورد که از کار افتاد. لهذا اسلحه و بنه را با دو عراده توپ از دست داده، شکست خورده، بیآذوقه از ارزگان خارج و محاصره شدند.
معلوم است، سنگ گداخته با گوشت آدمیزاد آشنایی و نتیجهای جز سوختن بدن و ریشهی حیات جاودانی ندارد. القصه آتش فتنه در تمام نقاط مذکور مشتعل شد و سپاه افاغنه را از اوطان خود دور ساختند و در این مورد از بس که لشکریان افغان به رعایای تابع بربری دشنام پیر و مذهب میدادند و تعدی و دست اندازی به مال و ناموس آنها میکردند، روسای بربرستان هم که به امداد و آذوقه همراهی به اردو داشتند، سخت رنجیده هر کدام به محل خود شتافته بر ضد امارت افغانستان و شرکت یاغیان اقدام کردند. بدین قرار که:
محمد امیر خان ایلخانی به یکه النگ محل حکومت خود رفت، که سد راه ترکستان و حمله ور به بامیان شود.
سردارمحمد عظیمخان را نیز اهالی اجرستان به ریاست خود قبول کرده و مستعد دفاع شدند.
آن گاه سردار عبدالقدوس خان هم لاعلاج به کلات غلیجایی رفت.
این خبرها که به امیر عبدالرحمن خان رسید، نادم از خیال فتح ارازگان شد؛ اما ناچار که مردم نگویند عاجز از تسخیر و طرف شدن با آن طایفه است، به تهیهی سپاه زیادی پرداخت.
نخست به جنرال شیر محمدخان که قبل از این وقایع به ماموریت بربرستان با پنجهزار سپاه نظام و دوازده عراده توپ معین شده بود فرمان در پیشقدمی و حمله داد و مشارالیه بیباکانه متوجه آن نواحی شد.
در این اوقات میراکبر بیک حکمران هشترلی [اشترلی] دایکندی که تعویق در پرداختن سیورسات و اردوهای افاغنه نموده بود، میدان را واگذاشته فراراً به طرف هندوستان رفت و از [طریق] بندرعباس به ایران آمد.»
منبع: عین الوقایع، محمد یوسف ریاضی هروی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول؛ سال ۱۳۶۹، صص ۲۱۴-۲۱۵