«افغانستان، ۱۹۸۹-۱۹۹۲م»

Spread the love

«نجیب‌الله اوزبیک‌های جوزجانی دوستم را هوایی به جلال‌آباد اعزام کرد تا از قوای اردوی مدافع شهر که اعتماد به‌نفس خود را از دست داده بودند، حمایت کنند و شهر را نجات دهند. نیروهای ارتش که با شبه‌نظامیان قبایلی مجاهدین روبه‌رو شده بودند، می‌دانستند که چگونه با شدت گرفتن جنگ خود را کنار بکشند و بگذارند تا اوزبیک‌ها وظیفه‌ی خود را انجام دهند. این جنگ، پرتلفات‌ترین نبرد در طول جنگ بود. مجاهدین به قسمت‌های ماین‌گذاری شده حمله‌ور شدند، کنترل فرودگاه را به‌دست گرفتند و به شهر نزدیک شدند و در این جریان بود که هزاران تن از دو جانب نبرد جان خود را از دست دادند. وقتی شورشیان به حومه‌ی شهر نفوذ کردند، گروه‌های کوچکی از سربازان شروع به ترک خدمت و پیوستن به مجاهدین کردند.

اما وقتی گروهی از مجاهدین عرب به رهبری یک سعودی قدبلند و ریش‌دار موسوم به شیخ به شماری از اسرای سرباز دست یافتند، موج فرار از خدمت متوقف شد. آن‌ها سربازان اسیر را به شکل بی‌رحمانه‌ای قطعه‌قطعه کرده و اجساد مثله‌شده‌ی آنان را همراه با یادداشتی تهدیدآمیز به نیروهای دولتی تحت محاصره در جلال‌آباد فرستادند. این پیام، سربازان را به‌شدت تکان داد و باعث شد آنان با خشم تمام به دفاع برخیزند. هواپیماهای جنگی میک و سوخو مواضع شورشیان را در معرض بمباران قرار داده بودند و قوای حکومتی از موشک‌های اسکاد نیز علیه مجاهدین به کار گرفتند. نیروهای دوستم ورای خط دفاعی شهر به شورشیان حمله‌ور شده صدمات شدیدی به قوای داوطلب عرب به رهبری اسامه بن‌لادن وارد ساختند.

تا تابستان همان سال مجاهدین برخلاف انتظار درهم کوبیده شدند و جلال‌آباد نجات یافت. با یان وصف، حکومت چپی کابل برای مقابله با شورشیان به شوروی‌ها نیاز داشت. اوزبیک‌های دوستم نقشی کلیدی در نجات شهر داشتند و اعتماد به‌نفس را به مدافعان حکومت بازگرداندند. واضح بود که با کمک نیروهای دوستم، جنگ بدون حضور شوروی‌ها نیز سال‌ها ادامه یافت. نجیب‌الله هنوز هم روحیه‌ی جنگ داشت و می‌‎خواست شهرهای افغانستان و مناطق هموار شمال را به هر قیمتی حفظ کند. بدین ترتیب، جنگ داخلی که پیش از اشغال قوای شوروی آغاز شده بود، ادامه پیدا کرد. در چنین شرایطی، اختلافات در صفوف شورشیان به تلاش مداوم حکومت برای جلوگیری از نفوذ آنان به کابل، جلال‌آباد، مزارشریف، قندهار، هرات، خوست، کندوز و دیگر شهرها کمک می‌کرد. در حالی‌که نیروهای طماع مجاهدین در اطراف لاشه‌ی حکومت چپی حلقه زده بودند تا چیزی را نصیب شوند، حس شکننده‌ی وحت میان مجاهدین تاجیک و پشتون در مقابل دشمن مشترک تدریجاً کمرنگ می‌شد. در شرایط خروج نیروهای کافر شوروی، آیا مبارزه علیه دیگر مسلمانان در دولتی که دیگر خود را بعد از ۱۹۸۸ کمونیست نمی‌خواند، باز هم جهاد محسوب می‌شد؟

تا سال۱۹۹۰ پس‌زمینه‌ی مناقشات قومی در جنگ که تا آن موقع توسط آمریکایی‌ها جدی گرفته نشده بودف تدریجاً هویدا می‌شد و اختلافات از عمق به سطع می‌رسید. نخستین نشانه آن زمانی بروز کرد که مجاهدین وابسته به حکمتیار به عنوان یک رهبر پشتون به نیروهای تاجیک مسعود حمله کردند. مسعود در مقابل تعدادی از افراد حکمتیار را که عامل این تحرکات یافت، به دار آویخت.

افزایش تنش‌های قومی هم‌چنین حکومت سابقاً کمونیستی نجیب‌الله را متأثیر کرد. هزاران تن از تاجیک‌های سابقاً کمونیست از حکومت جدا شده و به نیروهای مسعود پیوستند. در این هنگام شهنواز تنی وزیر دفاع پشتون که پیش از این تعهد کرده بود تا دوستم و به تعبیر خودش غلامان او را از سر راه بردارد، محرمانه با این رهبر شورشی پشتون تماس گرفت. طرح او آن بود که رییس‌جمهور نجیب‌الله را ساقط کند و اوزبیک‌ها، ترکمن‌ها و هزاره‌های اسماعیلیه را به موقعیت اولیه‌ی شان بازگرداند… او به دوستم که از زمان خروج نیروهای شوروی نیرومندتر هم شده بود، اعتماد نداشت و محرمانه تلاش کرد تا این جنرال اوزبیک دستگیر شود.»

منبع: آخرین سپه‌سالار، برایان گلین ویلیامز، مترجم؛ اسدالله شفایی، انتشارات امیری، چاپ دوم، صص ۲۰۰-۲۰۲

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *