«دره‌صوف، بهار- تابستان ۲۰۰۱م»

Spread the love

«در حالی‌که بن‌لادن و طالبان در بهار ۲۰۰۱ طرح‌های خود را برای تهاجم نهایی به نیروهای عقب‌رانده شده‌ی مسعود، تنظیم می‌کردند، شایعه‌ای در قریه‌های مناطق شمال در گوش‌ها زمزمه می‌شد: جنرال (پادشاه) از ترکیه بازگشته بود تا به مسعود که در جنگ با طالبان تنها مانده بود، کمک کند. ساکنان شمال با ترس توأم با هیجان این خبر را دهان به دهان محتاطانه پخش می‌کردند: مسعود آخرین کارت خود را بازی کرده و جنرال را از تبعید به داخل افغانستان فراخوانده بود.

جنرال با خود پیام ساده‌ای به همراه داشت: هرکس که می‌خواهد در مقابل طالبان و القاعده بجنگد، خود را به مناطق صعب‌العبور و کوهستانی هندوکش برساند. او وعده داده بود که جبهه‌ی دومی خواهد گشود و برای عملی‌ساختن آرزوهای آن‌ها خواهد کوشید. بدین ترتیب صدها تن از زارعان چوپانان و شهرنشینان اوزبیک با این خبر روحیه گرفته، کلاشینکف‌های پنهان خود را بیرون آوردند و عزم کردند که در ارتفاعات هندوکش به جنرال بپیوندند. اکنون زمان آن رسیده بود که پرچم مقاومت میان اوزبیک‌ها برافراشته شود…

با این وجود، دوستم تنها رهبر برجسته میان اوزبیک‌ها نبود و فرماندهان رده پایین اوزبیک که در اپریل ۲۰۰۱ (حمل ۱۳۸۰) افراد جنگی خود را برای خدمت تحت پرچم او گردآورده بودند، نیز نقش برجسته‌ای در این شرایط داشتند. احمدخان، رهبر نیرومند مجاهدین اوزبیک، که در دهه‌ی ۱۹۸۰ در جنگ‌های مهمی نقش داشت؛ فرمانده فقیر محمد، جنگ‌جوی عرب- اوزبیک که در نبردهای سخت جان‌‌فدایی کرده بود؛ و قوماندان کمال که او هم در نبرد سری نترس داشت، جزوی از آن‌ها بودند. این ملیشه‌های اوزبیک تحت فرماندهی رهبران آزموده شده در نبردها در یک پایگاهی نظامی دورافتاده جمع و آماده می‌شدند تا علیه دشمنان مردم خود وارد جنگ شوند. هدف ایجاد یک نیروی شورشی در پشت جبهه‌ی طالبان بود تا فشار بر مسعود در دره‌ی پنجشیر کاهش یابد.

به رغم اراده‌ی قاطع این نیروها برای ایجاد یک جبهه‌ی انحرافی، آنان می‌دانستند که با سلاح سبک به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند در میدان باز با دشمن مقابله کنند. افراد دوستم از تجهیزات زرهی، توپ‌خانه‌ی سنگین، حمایت هوایی، پشتیبانی خارجی، و مهم‌تر از همه شمار کافی نیرو برخوردار نبودند. تمام کسانی که به این ارودی مرکب از ۲۰۰۰ تن از چریک‌های جنرال پیوسته بودند، می‌دانستند که شانس پیروزی ضعیف است. آن‌ها درک می‌کردند که طالبان در مقابل شمار اندک افراد آن‌ها، حدود پنجاه تا شصت هزار جنگ‌جو دارند. ماشین جنگی طالبان از سوی بنیادگرایان ثروت‌مند عرب، تأمین مالی می‌شد و هم‌چنین افراد آن‌ها توسط کشور همسایه پاکستان آموزش می‌دیدند و تجهیز می‌گردیدند…

هم‌چنین نمی‌شد نیروهای متحد طالبان جهادی‌های القاعده موسوم به الانصار، را از نظر دور داشت. معروف بود که این نیروهای متعصب به مواضع دشمن با نارنجک‌های که به بدن بسته بودند، حمله‌ور می‌شوند. واحدی از آن‌ها موسوم به شهادت‌طلبان به طالبان در مقابل نیروهای ائتلاف شمال برتری نظامی و روانی می‌داد. محافظان اوزبیک مستقر در مناطق کوهستانی می‌دانستند که مقابله با چنین دشمنِ بسیار مجهز، آموزش‌دیده و پرشمار در مناطق باز بیشتر به انتحار و خودکشی شبیه است. با این حال باز هم نابرابری در تجهیزات و امکانات جنگی، شور نبرد را در آن‌ها کاهش نمی‌داد. طرح اوزبیک‌ها نه توسل به یک نبرد متعارف، بلکه مبارزه‌ی چریکیِ جنگ و گریز بود. استراتژی آن‌ها در واقع حمله به دشمن با قوای سبک از نواحی کوهستانی و سپس عقب‌نشینی به پناهگاه‌های خود واقع در مناطق مرتفع بود تا از تعقیب مصون باشند.»

منبع: آخرین سپه‌سالار، برایان گلین ویلیامز، مترجم؛ اسدالله شفایی، انتشارات امیری، چاپ دوم، صص۵۷-۶۰

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *