«مزارشریف و کابل، ۱۹۹۲م»

Spread the love

«جناح‌های مختلف که برای کنترل افغانستان با هم رقابت داشتند، می‌دانستند که با گذشت زمان، کابل نیز سقوط خواهد کرد. و در کابل بود که بستر قدرت سکولار وجود داشت. کنترل کابل، کلید کنترل تمام افغانستان بود و به دارنده‌ی آن مشروعیت می‌بخشید. در حالی که نیروهای نجیب‌الله از بهار تدریجن ذوب می‌شدند، در ذهن همگان این سوال مطرح بود که چه کسی و چگونه جای‌گزین حکومت‌اش در کابل خواهد شد.

اما در همین حال به‌زودی مشخص شد که ائتلاف شمال به رهبری نادری، مسعود و دوستم تنها رقبای کسب قدرت نیستند. رهبر دیگری نیز مدعی تخت و تاج بود. گلبدین حکمتیار فرمانده‌ی متعصب پشتون که از متحدان داوطلبان جهادی عرب و هم‌چنین سازمان استخبارات ارتش پاکستان یا آی‌.اس.آی بود. در حالی که مسعود بگرام و دوستم شمال را گرفته بودند، حکمتیار واضح ساخت که کابل به تنهایی حق اوست. افغانستان یک حکومت پشتونی است و تنها پشتون‌ها در آن مدعی اصلی حق هستند. اگرچه هم مسعود و هم دوستم برای تصرف پایتخت اکراه داشتند، حکمتیار در این مورد تردیدی به خود راه نمی‌داد و راه کابل را در پیش گرفت.

در شرایطی که دیگر احزاب مجاهدین در پیشاور تلاش برای ایجاد یک حکومت موقت را داشتند تا جایگزین  رییس‌جمهور نجیب‌الله شود، حکمتیار برای یک کودتا برنامه‌ریزی می‌کرد. اقدامات او مسعود و دوستم را نیز مجبور ساخت تا دست به عمل بزنند. مسعود از دوستم خواست که به منظور جلوگیری از تسخیر کابل توسط حکمتیار، نیروهای تقویتی در اختیار وی بگذارد تا باهم پایتخت را تصرف کنند. بار دیگر مسعود مجبور شد برای رسیدن به اهداف خود به دوستم اتکا کند؛ امری که به نظر می‌رسید تاجیک‌ها و اوزبیک‌ها را به هم نزدیک می‌سازد. دوستم مانند همیشه احساس کرد که او و اوزبیک‌هایش مورد نیاز هستند و به این درخواست پاسخ داد.

دوستم که تسلیحات سنگین و شماری نیرو قبلن در کابل مستقر کرده بود، موافقت کرد که به مسعود کمک کند. او تا اواسط اپریل/حمل نیروهای اضافی را به کمک هواپیماهای ترانسپورتی آنتونوف ساخت روسیه که در اختیار داشت، به کابل اعزام کرد. این نیروها به سربازان اوزبیک که از طریق گذرگاه سالنگ انتقال داده شده بودند، ملحق و برای حمله به کابل آماده شدند.

تصادفن وقتی افراد دوستم در میدان هوایی کابل فرود آمدند، دریافتند که نجیب‌الله قصد فرار از کشور را دارد. آنان مانع سفر نجیب‌الله و پیوستن او به خانواده‌اش در هند شدند. براساس روایت‌ها، فرمانده‌ی اوزبیک به نجیب‌الله گفت: «تو آتش را در افغانستان شعله‌ور کردی. حالا وقت آن رسیده که خودت در میان آن بسوزی». نجیب‌الله که تلاش خود را برای فرار ناکام دید، به دفتر سازمان‌ملل متحد در کابل پناه برد و تا زمان دست‌گیری‌اش توسط طالبان در همان‌جا اقامت گزید.

اوزبیک‌های تا دندان مسلح دوستم با تصرف میدان هوایی بین‌المللی کابل و استحکامات بالاحصار، بر مرکز شهر اشراف پیدا یافته و شروع به عقب‌راندن نیروهای در حال پیش‌رویِ حکتمیار کردند. تا پایان ماه اپریل/اوایل ثور نیروهای زرهی دوستم پس از چندین مورد درگیری شدید کابل را از چنگ حکمتیار خارج شاختند. این امر به مسعود و دیگر احزاب مجاهدین امکان داد تا وارد شهر شوند. دوستم بعدها گفت: «نیروهای مسعود روی تانک‌ها و به کمک طیارات من وارد شهر شدند. این من بودم که توانستم امکان تسخیر کابل را توسط مجاهدین بدون خون‌ریزی فراهم کنم».»

منبع: آخرین سپه‌سالار، برایان گلین ویلیامز، مترجم؛ اسدالله شفایی، انتشارات امیری، چاپ دوم، صص ۲۱۹-۲۲۱

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *