«قسمی که دیدیم، نادرشاه با اعمال بیباکانهای که در برابر مردم افغانستان انجام داد، بانی تعصب قبیلهسالاری و تبارگرایی در کشور گردید. مجریان برنامههای اصلاحاتی او کسانی چون برادرانش محمد هاشم خان، شاه محمود خان و شاه ولی خان بودند. در این زمینه محمد گل مومند در تب تبارگرایی بیش از همه میسوخت و در ترویج برنامههای شاه در این خصوص مشوره میداد و خود ایدهالهای خویش را در ساحهی مأموریتش تطبیق میکرد…
در کتاب «سرگذشت ملت مظلوم افغانستان در مسیر سدهی بیست» چیزهای را در این خصوص میتوانید مطالعه نمایید. وی برای تطبیق پروژهی پشتونیزهکردن افغانستان و ستم ملی بر اقوام شمال به یک تعداد عناصر فاسد و جنایتپیشهی دیگر ضرورت داشت، از آن جمله اختر محمد (پدر داکتر نجیب الله رییسجمهور پیشین) که در قریه میلن پکتیا زندگی میکرد، آشنا شد و به حیث علاقهدار (حاکم محلی) در یکی از مناطق قطغن مقرر گردید و به حیث همکار محمد گل در تطبیق برنامههای شئونیستانه مساعی مشترک نمودند. پس از آن اختر محمد توسط محمدگل به داود خان صدراعظم معرفی گردید و به حیث وکیل تجار در پشاور مقرر شد، و در راستای بلند کردن شعار پشتونستان و استفاده از موقف حکومتی مالک سرمایهی هنگفت گردید. گفته میشود اشخاص دیگری همچون مولانا عبیدالله صافی سر مدرس مدرسه اسدیه، عبدالغفور از ناقلین سرپل، حکیم بای از ناقلین بوینی قره، عبدالجبار خان حکمران شبرغان، دادمحمد خان حکمران بلخ، ضیاء خان و مولانا حبیب الله معلمین کورس پشتو و غیره عناصر متعصب قبایلی نیز در سرکوب مردم بیگناه از ملیتهای با فرهنگ تاجیک، ازبک، هزاره و ترکمن و قتل و کشتار آنهاو به بند و زنجیر کشیدن روشنفکران در صفحات شمال دریغ نکردند. بعدها این برنامههای محمد گل مومند توسط حزب «افغان ملت» و شخص غلام محمد فرهاد مشهور به «پاپا» رییس این حزب در تخریبکاری محلات تاریخی شهر قدیم کابل و نامگذاریهای جدید چون «جادهی میوند» ادامه یافت.
در مورد کارکردهای تعصبآمیز محمد گل مومند نظرات و حکایههای فراوانی وجود دارد. غبار در افغانستان در مسیر تاریخ نوشته است: «شاه محمود خان برادر نادر شاه تمام فعالیتهای تخریبی خودش را در این ولایت به دست قوای حشری پشتو زبانان ولایت پکتیا و بنام (افغان و غیرافغان) انجام داد و این خطرناکترین هستهی نفاق و تجزیه ملت بود که در صفحات شمال کشور به دست او کاشته شد و بعدها به دست گل محمد خان مومند آبیاری گردید.» از تصاویر و پردازهای میر غلام محمد غبار در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ بر میآید که، نادر شاه با یک نوع جنونِ روانی در پی نابودی مردم شمالی با اجرای کشتنهای دستهجمعی و انفرادی، ناخن کشیدن، زنده به گور سپردن، گوش و بینی بریدن و تیل داغ کردنها برآمده و این همه مظالم را به کمک شخص گل محمد مومند یک تن از فرماندهانش به محل اجرا گذاشته است. محمد گل یک بار در ۱۴ اکتبر ۱۹۲۹م و بار دوم در اگست ۱۹۳۰م به دستور نادر خان و با توصیه «مالاش از ما، سرش از شما» در راس سپاه منگلی چون گرگ گرسنه بر جان مردم شمالی افتاده است، او در همین حملات بزدلانهی خود میراثهای تاریخی کوهدامن زمین از جمله قصر زیبای استالف را به خاکستر مبدل نمود. زمانی هم که دیگر از افسانهی امیر حبیب الله کلکانی و مقاومت مردم کوهدامن خبری باقی نبود، بازهم بر حسب عادت مال مردم به غارت برده میشد و به زنان و دختران جوان تجاوز و بیناموسی صورت میپذیرفت.»
منبع: افغانستان جغرافیای بحران، داکتر صاحبنظر مرادی، چاپ اول، انتشارات سعید، صص ۸۶-۸۸