«آمریکاییها اما به این باور بودند که سلاح و مهمات باید مستقیمن در اختیار کسانی قرار گیرد که از آن استفاده میکنند. آمریکاییها فکر میکردند که وقتی فرماندهان مستقیمن سلاح و مهمات دریافت کنند، میزان موثریت عملیاتهای شان افزایش مییابد. اما جنرال اختر به این باور بود که در کوتاهمدت و برای اجرای عملیاتهای خاص، توزیع مستقیم سلاح و مهمات به فرماندهانِ مجاهدین، خیلی موثر بود، اما در درازمدت و برای همیشه، این روش جواب نمیداد. از نظر جنرال اختر توزیع مستقیمِ سلاح به مجاهدین در مقیاس بزرگ و برای همیشه، پیآمدهای ناخواستهای داشت که برای جهاد سودی نمیرساند. اگر سلاح و مهمات را مستقیمن به مجاهدین میدادیم، چگونه میتوانستیم کنترولش کنیم؟ وقتی تنظیمها و رهبرانشان سلاح توزیع میکردند و اختلافهای فرماندهانشان را حل میکردند، میتوانستند سلاح و مهمات توزیعشده را کنترول کنند.
توزیع مستقیم سلاح به فرماندهان، هرنوع امکان کنترول را سلب میکرد و سبب درگیریهایی میان آنان میشد. این روش همچنان فساد و دزدی را گسترش میداد. امروز سلاح را مستقیمن به فرماندهان توزیع میکنند و این امر سبب جنگ میان فرماندهان و گسترش فساد شده است. به همین دلیل بود که اختر با این روش مخالفت میکرد.
۷۰ درصد سلاح و مهمات به تنظیمهای بنیادگرا اختصاص مییافت اما هیچ تنظیمی به تنهایی بیش از ۲۰ درصد از مجموع سلاح و مهماتی را که برای جهاد کمک میشد دریافت نمیکرد. ایالات متحده فکر میکرد که پاکستان به دلایل سیاسی تنظیمهای بنیادگرا را سهم بیشتر میدهد. اما این انتباه نادرست بود. من به عنوان کسیکه هفت سال مسوول مستقیم توزیع سلاح به تنظیمها بودم، میتوانم با کمال مسوولیت بگویم که تخصیص سلاح، پول و دیگر منابع برای تنظیمها بر اساس موثریتِ عملیاتهای که فرماندهان این تنظیمها اجرا میکردند، صورت میگرفت. هر تنظیمی که فرماندهاناش عملیاتهای بیشتر و موثرتر را اجرا میکردند، منابع بیشتر دریافت میکردند. من وظیفه داشتم که همین پالیسی را زیر نظارت شدید جنرال اختر تطبیق کنم.
جنرال اختر مذاکرهکنندهی موفق بود، ولی از اصول خود نمیگذشت. او همیشه به مجاهدین و مشکلات آنان توجه میکرد وهمواره جانب رهبران مجاهدین را میگرفت. جنرال اختر ساعتها با رهبران مجاهدین مذاکره میکرد، بدون اینکه آنان را از خود برنجاند یا سخن درشتی به آدرس آنان بگوید. اما در عین حال، از اصول و پالیسی خود هم نمیگذشت. این توانایی منحصر به فرد جنرال اختر عبدالرحمان بود. اگر این توانایی جنرال اختر هم نمیبود، کار جهاد خوب پیش نمیرفت. هیچکسی به اندازهی انسانِ افغان، در برابر توهین و بیاحترامی حساس نیست.
حتا سیا (CIA ) هم نمیتوانست که میان معیارهای حرفهای و اصل رفاقت و دوستی، توازن برقرار کند. جمعکردن این دو فقط در توان جنرال اختر عبدالرحمان بود. شمار اندکی از مقامهای امریکایی و پاکستانی دربارهی دوستی شخصی و همکاری نزدیک جنرال اختر و ویلیام کیسی رییس سیا (CIA) در دههی هشتاد میلادی میدانند. این دو در همآهنگی و در فضای اعتماد متقابل با همدیگر کار میکردند. به یاد ندارم که ویلیام کیسی و جنرال اختر در جریان ملاقاتها و جلسات دچار اختلاف نظرِ شدید در مورد مدیریت جنگِ افغانستان شده باشند. حتا به یاد ندارم که ویلیام کیسی در یک جلسه نظر جنرال اختر عبدالرحمان را نپذیرفته باشد. در یکی دو مورد، شاهد بودم که همراهان ویلیام کیسی با نظرات جنرال اختر در جریان ملاقات مخالفت کردند، اما در هر دو مورد ویلیام کیسی حرف همکارانش را قطع کرد و گفت جنرال اختر این جنگ را مدیریت میکند و بیش از هر کس دیگر در مورد آن میداند. یکبار جنرال اختر به ویلیام کیسی در مورد نیاز فوری میدان نبرد به یک نوع موشک گفت، یکی از همراهان ویلیام کیسی با نظر جنرال اختر مخالفت کرد، ویلیام کیسی بلافاصله همراهش را ساکت کرد و گفت غیر از جنرال اختر کسی دیگر صلاحیت ندارد اولویتها و نیازهای میدان نبرد را تشخیص دهد. کیسی به همراهانش گفت، وظیفهی ما حمایت از جنرال اختر است و بس. وفات نابهنگام کیسی برای جهاد یک ضایعه بود.»
منبع: سپاهی گمنام، جنرال محمد یوسف، مترجم؛ فردوس کاوش، چاپ اول، انتشارات امیری، صص ۶۲-۶۵