«بوتو با سیاست فعال و پیشدستانه، روی نیروهای اسلامگرا حساب باز کرده بود که مخالف سیاستهای لیبرال حکومت داوود و تلاش آن برای کنار زدن جریانهای اسلامگرا بودند. رضوان حسین (۲۰۰۵) تأکید میدارد که تصمیم پاکستان برای کمک به اسلامگرایانِ افغان بیشتر بر ملاحظات استراتژیک استوار بود، تا همدلی با ایدئولوژی آنان: اسلامیستهای افغان از ادعاهای ارضی حکومتِ کابل بر پاکستان حمایت نکرده و مخالف رابطهی دوستانهی آن با هندوستان بودند. «به همین دلیل، نیروهای مذکور به شکل ایدهآل در خدمت پاکستان برای بیثباتسازی افغانستان نمیتوانستند قرار گیرند. اسلامآباد [با حمایت از جریانهای مذکور] میخواست این پیام را به داوود بفرستد که اگر او از (جدایی طلبان) حمایت کند، باید منتظر اقدامات مشابهی از جانب پاکستان باشد» (۷۹).
تا سال ۱۹۷۳ میلادی چندین رهبر جریانهای اسلامگرا از دست تعقیب داوود خان به پاکستان فرار کرده بودند. پاکستان اردوگاههای آموزشی را برای نیروهای مذکور در شمال و جنوب وزیرستان ایجاد کرد (و بنیاد اقدامات و برنامههای بعدی را به کمک مالی امریکا، عربستان و دیگر مراجع تمویلکننده در دههی هشتاد میلادی گذاشت). این مناطق عمدتن پشتوننشین نه تنها از دید رسانهها به دور بودند، بلکه در مجاورت با ولایات شرقی افغانستان، پکتیا، لوگر و پکتیکا، نیز قرار داشتند. همچنان، پاکستان قرارگاه بزرگ نظامی در منطقهی رزمک (در شمال وزیرستانِ جنوبی نزدیک مرز جنوبی وزیرستانِ شمالی) داشت و عساکر آن در مهمند ایجنسی، در مجاورت با ولایتهای پشتوننشین ننگرهار و کنر، مستقر بودند. به قطعات قولاردوی سرحدی (سازمان شبهنظامی که نیروهای خود را از مناطق قبایلی جذب کرده ولی افسران آن از سوی ارتش تعیین و فرستاده میشود) ولایت سرحدی شمالغربی دستور داده شد که به سازماندهی و آموزش جنگجویان افغان پرداخته و بازرس عمومی قطعات، دگرمن (بعدن تورن جنرال) نصیرالله بابُر در رأس تمام این عملیات قرار گرفت (۱۸). گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود (که بعدن به دشمنِ پاکستان تبدیل شد و تحت حملات طالبان نیروهای تحت حمایت پاکستان در اواسط دههی نود میلادی، قرار گرفت) از جمله نخستین کسانی بودند که از دست نیروهای پاکستانی تعلیمات نظامی دریافت کردند.
در تابستان ۱۹۷۵ میلادی، پاکستان از یک سلسله شورشهای اسلامگرایان در افغانستان، از جمله شورشِ مسعود در درهی پنجشیر، حمایت کرد. در حالیکه حکومتِ داوود به آسانی شورشها را سرکوب کرد، اما او به این بهانه چهرههای اصلی اسلامگرایان را دستگیر کرد که در نتیجه تعدادی زیادی از نیروهای جهادی به پاکستان فرار کردند (Barfield 2012). به دلیل اطمینان از مخفیبودن پروژهی حمایت از جنگجویانِ افغان، پاکستان آنانرا جزء قولاردوی سرحدی ساخت. در همین حال، آیاسآی و نیروهای ویژهی گروه خدمات مخصوص اردوی پاکستان مسوولیت آموزششان را برعهده گرفتند. تحلیلگران باور دارند که بین سالهای ۱۹۷۳ الی ۱۹۷۷ میلادی، قوای مسلح پاکستان پنجهزار جنگجو را به منظور نبرد با حکومت داوود آموزش داد (Hussain 2005). اما جنگجویان افغان با وجود اهداف مشابه، بر اساس مسایل قومی (پشتون در برابر غیرپشتون) متفرق بودند. فارسیزبانها بیشتر از ربانی و پشتوزبانها از حکمتیار حمایت میکردند.
با توجه به تجربهی پاکستان در حمایت از بازیگرانِ غیردولتی (مثلن در جنگهای ۱۹۴۷ و ۱۹۶۵ میلادی)، آگاهی از اقدامات مذکور تنها به یک تعداد افراد خاص در حکومت و اردوی پاکستان محدود بود. جنرال بابُر مدعی بود که تنها بوتو، نخستوزیر کشور، تیکا خان، فرماندهی عمومی ارتش و عزیز احمد، وزیر دولت در امور خارجی و دفاعی، از فعالیتهای مذکور آگاه بودند. در آن زمان در پاکستان، اسلامگرایانِ افغان روابط مستحکمتری با احزابِ اسلامگرای پاکستان، به خصوص جماعت اسلامی و جمعیتالعلما، برقرار کردند. هر دو حزب نامبرده رابطهی نزدیکی با ارتش داشته و از عربستان سعودی، در کنار دیگر کشورهای عربی، کمک مالی دریافت میکردند. حکمتیار حزب اسلامی افغانستان را ساخت که با رهبری جماعتِ اسلامی پیوند ایدئولوژیک داشت (Haqqani 2005; Hussain 2005; Rubin 2002).»
منبع: کِرول کریستین فییر، نبرد تا آخرین نفس: شیوهی جنگ ارتشِ پاکستان، مترجم؛ خالد خسرو، چاپ اول، انتشارات امیری، صص ۱۴۹-۱۵۰