«حزبِ سری اتحاد»

Spread the love

«خواجه محمدنعیم خان کابلی قوماندانِ امنیه‌ی ولایت بلخ (در دوره‌ی صدارت شاه محمود خان) با یک‌نفر دانشمند و رهبرِ مذهبی (سید اسمعیل خان بلخی) آشنا گردید. خواجه در اوایل جزء مأمورین ضبطِ احوالات (در دوره‌ی صدارت محمدهاشم خان) بوده و از جنایاتی که توسط ریاستِ ضبط احوالات در افغانستان عملی می‌گردید، آگاهی داشت. پسان‌تر خواجه قوماندان امنیه‌ی کابل شد و از تخریبات و مظالم حکومت خوب‌تر مطلع گردید، زیرا او یکی از مأمورین معتمد و شخصن وارد عمل بود. اما محاکمه ضمیر به تدریج خواجه را تغییر داد و هنگامی‌که در شهر مزار با سید اسمعیل خان آشنا شد، مرد دیگری گردید. یعنی صحبت‌های سید بلخی که یک روحانی وطن‌پرست و مرد فاضل و آگاه از مقتضیات عصر و متوجه فساد اداره و حیاتِ رقت‌بار مردم افغانستان بود، در خواجه تأثیر برانگیزنده‌ای داشت. آشنایی خواجه و سید به زودی به رفاقت سیاسی مبدل گردید و نتیجه‌ی آن هم ایجاد یک هسته‌ی حزب سری به نام اتحاد بود. آن دو نفر عقیده داشتند، تا زمانی‌که بر تسلط تحمیلی خاندان حکمران خاتمه داده نه شود، هیچ ریفورمی در افغانستان عملی شده نمی‌تواند. پس مصمم شدند یک حلقه‌ی سری در کشور به وجود آورده و به وسیله‌ی ترور و کودتا سلطنت را معدوم، و زمینه‌ی تشکیل دولت جمهوری را آماده نمایند. این‌ها برای نیل به هدف، روشِ مخصوصی اختیار کردند، یعنی در ابتدا بدون ترتیب برنامه و پروگرام و تنظیم تشکیلاتی و غیره، مبنای کار را بر مذاکراتِ شفاهی و جلسه‌های پراگنده گذاشتند، تا در صورت فاش‌شدن، سندی به دست دولت نیفتد. همچنین این‌ها در صدد شدند، هرجا آدمِ ناراض و شاکی از دولت یابند، در حلقه‌ی دوستی خویش شامل سازند. با این ترتیب ایشان توانستند، یک‌عده افرادی را در ولایات بلخ و هرات و غور و کابل و چند ولایت دیگر به هم رسانند، که منتظر حدوث یک حادثه‌ی عمده بوده و آن‌گاه دست به فعالیت بزنند.

وقتی‌که سید و خواجه به کابل متمرکز شدند، در فعالیت‌های سری خود افزوده و به زودی اشخاص ذیل را به حیث یک حلقه‌ی مرکزی به دور خود جمع نمودند: میر اسمعیل خان وکیلِ علاقه‌ی سرخ و پارسا در شورای ملیِ دوره‌ی هفتم، ابراهیم خان شهرستانی معروف به «گاو سوار»، قربان نظرخان ترکمانی کندک‌مشر نظامی، عبدالغیاث خان کوهستانی، مدیر لوازم مکتب حربیه کابل، غلام حیدر خان بیات کندک‌مشر، محمد حسن خان بیات تولی‌مشر ماشین‌خانه کابل، محمد صفر خان بیات، میرزا عبدالطیف خان کابلی، میرزا محمد اسلم خان مدیر عواید، و شاید چند نفر دیگر.

بالاخره حلقه‌ی مرکزی فیصله کرد، که روز اول حمل ۱۳۲۹ه.ش مطابق «۱۹۵۰م» شاه محمود خان صدراعظم که معمولن در دامنه‌ی کوه علی آباد، میله‌ی عنعنوی قلبه‌کشی را افتتاح، و جنگِ حیوانات را تماشا می‌کرد، به ضرب گلوله از پا در آورده شده، مدافعین او کشته شوند، و افسرانِ پایین رتبه‌ی حزبی با افراد کوهدامنی و کوهستانی که قبلن در کمین نشسته اند، از چهار جهت به حمله‌ی گرم مبادرت نمایند. آن‌گاه به شکل دسته جمعی زندان عظیم ده‌مزنگ راه به یک حمله اشغال، و با اتفاق یک‌هزار و چند صد نفر محبوس، به استقامت ارگِ سلطنتی مارش کنند. البته تا این وقت قیام عمومی از طرف هزاران نفر به عمل آمده، سلطنت سقوط می‌کند و جمهوریت اعلان می‌شود. پلان این حزب در همین جا خاتمه پیدا می‌کند و ظاهرن حزب، نقشه‌ی اداره و اعمار آینده را به بعد گذاشته بودند. در هر حال قبل از رسیدن روز موعود، به سفارش یکی از اعضای حلقه‌ی مرکزی حزب (میرزا محمد اسلم خان مدیر فواید عامه) عضو جدیدی به نام گل‌جان وردکی به حلقه‌ی مرکزی معرفی و تضمین می‌گردد. گل‌جان هم طبق معمول سوگند وفاداری نسبت به حزب روی قران به جا می‌آورد و تعهد می‌کند که مقداری اسلحه ناریه به حزب تحویل دهد. این عضوِ جدید قبلن هشت نفر از دشمنان شخصی خودش را کشته بود و یکی از وابستگان خاندان مشهور وردکی (ماهیار) بود.»

منبع: افغانستان در مسیرِ تاریخ (جلدِ اول و دوم)، میر غلام محمد غبار، نوبت چاپ؛ چهارم، ناشر؛ بنگاه انتشاراتِ میوند، صص ۲۵۸-۲۶۰

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *