«از نگاه داخلی هم پس از حادثهی ۲۳ سنبله سال ۱۳۷۳ و جدا شدن استاد اکبری، مصطفا کاظمی، آیت الله فاضل، سید مرتضوی، عالمی بلخی، شفق سرپلی و خیلی از اعضای حزب وحدت و رفتنشان در کنار شورای نظار و هماهنگ شدن با آقای محسنی و سید انوری، کل اسرار نظامی و غیرنظامی حزب وحدت و غرب کابل در اختیار شورای نظار قرار گرفت. شورای نظار با این آگاهی از وضعیت درونی جامعهی هزاره در غرب کابل، پس از آنکه طالبان با عقبنشینی حزب اسلامی تمام راههای اکمالاتی حزب وحدت را بسته بودند، حملات هوایی و زمینی خود را به مدت ۱۵ شبانه روز بدون وقفه انجام داد. در این فرصت طالبان که زیر کار با شورای نظار ارتباط داشت، از جنوب و غرب کابل را محاصره کرد. بابه مزاری در آخرین اقدام خود به مسعود پیام داد که جنگ را متوقف کرده، دشمن مشترک را از کابل دور سازند، پس قضیهی فی مابین را تصفیه کنند، ولی مسعود به توصیهی شیعیانی که در کنارش حضور داشت و نظر به شناخت و آگاهی که از امکانات حزب وحدت داشت، این طرح را نپذیرفت و به شدت حملات خود را ادامه داد و این هم گفته شده است که گویا مسعود میخواسته آتشبس کند، ولی همپیمانان شیعی او گفته اگر به مزاری در این وضعیت فرصتدهی معلوم نیست دیگر بتوانی او را شکست دهی!
البته، این گونه تاریخسازی حماسهیی برخاسته از فرهنگ عاشورایی شیعه است نه از واقعیت تاریخ. در حادثهی کربلا هم اینگونه داستانسازی شده که دشمن گفته نگذارید حضرت ابوالفضل آب را به خیمه گاه برساند، ورنه دیگر نمیتوان امام حسین را شکست داد. حسینی که تمام افراد خود را از دست داده و در محاصرهی دشمن قرار دارد، با رسیدن یک مشک آب چه کاری میتواند، انجام دهد!
تاریخ گاهی چنان حماسهسازی میشود که خیلیها را سردرگم میسازد. مزاری که مسعود میدانست دیگر حتا یک مرمی سلاح دوربرد ندارد، چگونه میتوانست در آن وضعیت دوباره قد راست نماید. اصولن از نگاه اخلاقی دیگر برای مزاری سازش با مسعود مفهومی نداشت. نمیدانم چرا برخی این موضوع را عمده میسازند؟ اگر هم بابه مزاری چنین طرحی داده باشد شاید برای اتمام حجت تاریخ باشد، در غیر آن هیچ دلیلی ندارد که در آن وضعیت چنین پیشنهادی ارایه دهد. در مورد مذاکره با طالبان با آن شناخت تاریخی که بابه از سیاست نفی داشت و با تجربههایی که از سیاست انحصار به دست آورده بود، جای بسیار تأمل است. برای نگارنده هنوز این موضوع حل نشده است. این که رابطهی حزب وحدت با حزب اسلامی همیشه با وجود کش و قوسها حسنه بوده، بحثهای جداگانه است، ولی مذاکره و راه دادن، اسارت و شهادت بابه اسراری است که تاکنون لااقل برای نگارنده روشن نیست.
به هر حال، بابه مزاری پس از یک عمر تلاش و مبارزه، سرانجام به تاریخ ۲۰ حوت ۱۳۷۳ به اسارت طالبان افغان درآمد و روز ۲۲ حوت پس از شکنجههای زیاد به شهادت رسید. یک روزنامهی عربستان سعودی که دستهای بسته و اسارت بابه به دست طالبان را چاپ کرده بود، از کشته شدن بابه مزاری به عنوان روز شادی جهان اسلام نام برده بود! این جا بود که جهان دریافت مزاری که بوده و چه کار کرده که مرگ او برای دشمنانش برابر با شادی کل دنیای اسلام بوده و جالبتر اینکه، سیدعلی جاوید و سیدابوالحسن فاضل که پس از حادثهی ۲۳ سنبله رسمن در کنار مسعود رفته بود، به عنوان تبریکی به ربانی و آمر مسعود از کشته شدن بابه مزاری و سقوط غرب کابل به دست شورای نظار و گروههای شیعهی طرفدار آن، اصطلاح «الیوم یوم المرحمه» را به کار میبرد! این حدیث را رسول خدا (ص) پس از فتح مکه آخرین پایگاه دشمنان اصلی اسلام و مسلمین به کار برده بود. یعنی برای آیت الله فاضل و هم پیمانانش آن سقوط غرب کابل به اندازهی فتح مکه برای حضرت رسول (ص) اهمیت داشته و دیگران نمیدانستهاند.»
منبع:مزاری ماندگارترین تلاش در تاریخ هزارههای افغانستان، نویسنده: بصیراحمد دولت آبادی، انتشارات امیری، چاپ اول ۱۳۹۲، صص ۱۶۷، ۱۶۸ و ۱۷۱