«البته درک ما این بود که ملا عمر به هیچ قیمتی حاضر به قطع رابطه با بن لادن نیست، زیرا آن دو دیدگاههای بسیار مشابهی در رابطه به مسألهی جهاد در سطح بینالمللی داشتند. ملا عمر لقب رسمیاش “امیرالمؤمنین” بود و او آن را یک لقب جعلی و افتخاری برای خودش نمیپنداشت. رابطه بن لادن با ملا عمر اما بسیار پیچیده بود، او با بیعت به میزبان افغان خود، میخواست به صورت زیرکانهیی در پناه وی از خود یک شخصیت تاریخی بسازد. البته اطرافیان نزدیک ملا عمر بیصبرانه در انتظار تبعید بن لادن از افغانستان بودند. آنها میخواستند تا شاهد روزی باشند که عربها باروبندیل خود را جمع کرده و از افغانستان بیرون بروند. پشتونها به صورت گستردهیی بیگانه هراساند و شاید به همین دلیل بود که حضور عربها خون بسیاری از اعضای رهبری طالبان را به جوش آورده بود. از جمله مخالفان حضور عربها یکی هم ملااختر محمد عثمانی یا “ملا عثمانی”، فرماندهی زون جنوب طالبان و شخص شماره دوم آن گروه بود. گزارشهای استخباراتی ما نشان میداد که او حتا این مخالفت خود را علنی بیان میکرد.
تصور من این بود که اگر ما بتوانیم از طریق پرداخت پولهای گزاف به آن عده از رهبران پشتون که با آنها تماس داشتیم، آنها را ترغیب کرده و علیه عربها بشورانیم، این کار میتوانست سبب جلب توجه جدی رهبری طالبان شود و متوجه شوند که میزبانی از عربها و بن لادن خطرناکتر از آن است که تصور میکنند. البته مطمئن بودم که منابع ما در میان پشتونها، فاقد توانایی و قدرت لازم برای رژیم طالباناند. با این حال من انتظار داشتم که مخالفت با حضور عربها در میان پشتونها میتوانست سبب ایجاد کشیدگی در رهبری طالبان شود. در کنار آن ما میتوانستیم از طریق شماری از اقدامات موازی، به ملا عمر انگیزه بدهیم تا بهانهیی برای قطع رابطه با بن لادن و پیروان مشکل آفرین وی پیدا کند.
طالبان و به صورت ویژه ملاجلیل برای ما به وضاحت گفته بودند که در برابر این کارشان آنها خواستار به رسمیت شناخته شدن طالبان به عنوان دولت مشروع افغانستاناند. آنها خیلی علاقمند بودند تا کرسی خالی افغانستان را در سازمان ملل متحد تصاحب کنند. در کنار این مسأله، برخی افراد در رهبری طالبان به شمول ملا جلیل و اکبر با توجه به شرایط امنی که در بخشهای گستردهی افغانستان فراهم شده بود، میخواستند با به رسمیت شناخته شدن بینالمللی طالبان به عنوان دولت مشروع افغانستان، دست به فعالیتهای تجارتی زده و از طریق آن پول به دست بیاورند.
باور من این بود که ما میتوانستیم از طریق هماهنگی فشارها و پرداخت رشوه، وضعیتی را ایجاد کنیم که در پی آن شورای رهبری طالبان بر ملا عمر فشار آورد تا با بن لادن قطع رابطه کند. این کار میتوانست بن لادن و پیروانش را مجبور سازد تا به مناطقی پناه ببرند که ما و متحدان ما به سادگی میتوانستیم آنها را هدف بگیریم.
در بهار ۲۰۰۱ میلادی و کمی بعدتر از جلسهیی که با رئیس جمهوری در ماه مارچ در مرکز سی آی ای داشتم، دیدگاههایم را نوشته و آن را در اختیار سفیر کشورم بیل میلام قرار دادم. ما به موافقه رسیده بودیم که طرح من درست است و بایست شیوههای مؤثرتری را علیه طالبان اتخاذ کنیم که همزمان حاوی فشار و امتیازدهی باشد. این مسأله سبب شد تا سفیر نیز پا به پای تلاشهای من در سی آی ای، شبکههای خود در داخل حکومت امریکا حمایت لازم را برای طرحهای من جلب کند که از آن جمله جلب حمایت برای امتیازدهی به طالبان در صورت اخراج بن لادن از افغانستان بود.»
منبع: ۸۸ روز تا قندهار، نویسنده: رابرت ال. گرینییر، برگردان: سنجر سهیل، انتشارات عازم، تابستان ۱۳۹۵، صص ۶۱ و ۶۲