« در مورد استقرار مناسبات با رژیم حبیبالله کلکانی میان رهبری حزبی و دولتی اتحاد شوروی یعنی کمیتهی مرکزی حزب کمونیست بلشویک و کمیساریهای امور خارجه از یک طرف و گ.پ.او (استخبارات خارجی) از جانب دیگر اختلافات نظر وجود داشت.
گ.پ.او تأکید میکرد که باید به اقدامات معینی در جهت استقرار روابط نورمال با حبیبالله متوسل شد تا اینکه از امانالله خان که در انظار مردم افغانستان خود را بیاعتبار ساخته، حمایت کرد. استخبارات خارجی شوروی ادعای مبنی بر این را که حبیبالله “اجنت انگلیس” است رد نموده، پیشنهاد میکرد، باید “حکومت بچهی سقا” را به رسمیت شناخت زیرا که این امر موضع او را در “مبارزهاش علیه نادرخان که با امکان زیاد، اجنت انگلیس است، چون آنها او را از خاک هند اجازه داده اند، مستحکم خواهد کرد.”
اما رهبری حزبی و دولتی (به ویژه کمیتهی مرکزی حزب و کمیساریهای امور خارجه) به این پیشنهاد استخبارات خارجی (گ.پ.او) وقعی نگذاشته متیقن بودند که بهتر است با نادرخان پشتون سروکار داشته باشند تا با بچهی سقا که یک تاجیک است.
رهبری شوروی هراس داشت که “حبیبالله خان با داشتن پیوندهای خونی با قبایل و اقوام ترکستان” به تجاوزگری به جانب شوروی تلاش خواهد کرد، در حالیکه نادرخان “همچون افغان خالص (پشتون) فعالیتهای خود را متوجه سرحدات هند خواهد ساخت.”
با درنظرداشت این همه نکات، استالین بعد از ملاقات شخصی با غلام صدیقخان چرخی (وزیر خارجهی دولت امانی) و غلام نبیخان چرخی (سفیر کبیر دولت امانی در مسکو) و مشوره با پریماکوف (دگروال ارتش سرخ) بدون اطلاع به کمیساریهای امور خارجی و گ.پ.او شخصن و منفردن به مداخلهی نظامی در افغانستان تصمیم گرفت. نظر به دستور ویژهی استالین به فرماندهی ارتش سرخ، دستهیی از شورویهای ملبس به پوشاک افغانی به شمال افغانستان اعزام گردیدند.
دستهی پریماکوف – چرخی (که در میانشان فقط چند تن محدود افغان بودند) بسیار به سرعت شهرهای مزارشریف و تاشقرغان را گرفته و بعد از کشتار تعداد زیاد افغانهای ملکی و نظامی و با واردنمودن خسارات جدی به اقتصاد و زراعت، شهر ایبک را نیز تسخیر کرد.
حکومت امیر حبیبالله بعد از یک هفته در مورد این تجاوز اطلاع حاصل کرد. با آگاهی از این عمل تخریبی و مداخلهگرانه در اخیر اپریل سال ۱۹۲۹ امیر حبیبالله دستور تدویر جلسهی وسیع مأموران ملکی و نظامی دولتش را داده و امر کرد که کاردار سفارت شوروی را جهت بررسی و روشننمودن مسایل احضار کنند.
ساعت ۷ صبح روز موعود، شخص امیر به قصر گلخانه آمد. گارد شاهی در دو صف در دهلیز کاخ ایستاده بود. افسران اردو در چوکیها نشسته بودند، در برابر حضار در کنج تالار در یک کوچ نرم شخص امیر حبیبالله نشسته بود، در مقابل او میزی بود که در روی آن اشیای بدست آمدهی شوروی (تفنگ، ماشیندار و زین اسب) قرار داشت. در دو طرف امیر وزرای خارجه و دربار قرار داشتند. کمی دورتر از آنها پهلوی وزرا یک چوکی برای نایب سفیر شوروی (ریکس) گذاشته شده بود. داخل تالار گلخانه تاریک بود، زیرا همهی پردهها کشیده شده بود که مانع ورود روشنی میشدند. چنانچه وقتی ریکس کاردار سفارت شوروی به سالون قصر داخل شد، از تاریکی زیاد چیزی را ندیده کورمال کورمال پیش رفت، تا به امیر رسیده و به او سلام داد. امیر به او به چنان سختی دست داد که نایب سفیر صدای شبیه فریاد کشیده و دستهایش را مدتی تکان میداد. امیر به او گفت: “بخوان در تفنگ، ماشیندار و زین چه نوشته است؟” او ایستاده شده و به اجناس روی میز نگاه کرده پاسخ داد، که آنها مارک شوروی دارند.»
منبع: امیر حبیبالله کلکانی، مردی در حریق تاریخ، نویسنده: دکتر خلیلالله وداد “بارش”، تاریخ چاپ: ۱۳۷۷ه ش، صص ۱۴۸ و ۱۴۹