«از کودتای ۱۹۷۸ برای مدتی بیش از یک سال هیچکس در پایتخت جرأت نمیکرد که انحصار راهپیمایی و تظاهرات را که در دست حکومت بود از آن بگیرد. هر وقت دولت دلش میخواست تظاهرات راه میانداخت. تظاهرات وقتی شدید میشود که توأم با مخالفت باشد اما تظاهرات خود حکومت همه برای طرفداری از حکومت بود. اولین قیامی که به وسیلهی مردم کابل برپا شد در شهر کهنهی کابل در محلهی جادهی میوند (چنداول- محلهی شیعهنشین) و در روز شنبه ۲۳ ژوان ۱۹۷۹ بود. این تظاهرات به خوبی سازمان داده شده بود و هدف از برپاکردن آن تحریک همهی مردم از سنی و شیعهی هزاره بود. در حدود صدهزار نفر که بیشرشان هزاره بودند در جادهی میوند با پرچمهای سبز راه افتادند. سازماندهندگان جزوههایی برضد حکومت پوشالی کمونیست دست نشاندهی ترکی بین مردم پخش میکردند. به دنبال تظاهرکنندگان، دو اتوبوس با پنجرهی باز در حرکت بود و از پنجرههای اتوبوس عدهیی از مخالفین و مشتاقان مخالف مسلسل و تفنگ خارج ساخته، برای شلیک کردن آماده بودند. شاید این مسلسلها از آن سلاحهایی بود که از زراد خانههای هرات در ماه مارس غارت شده بود. اما دیگران را عقیده بر آن است که فراریان هزاره از سربازخانههای کابل این سلاحها را آوردند و این قیام محکوم به شکست را برپا کرده بودند.
چندین هزار نفر از مردم با تظاهرکنندگان پیوستند. اما این افراد فقط مسلح به کارد و چماق بودند. سپاهیان سر رسیدند و به مدت چهار ساعت سربازانی که تا بن دندان مسلح بودند به تظاهرکنندگان و عابرین تیر خالی کردند و عدهی زیادی را کشتند. پس از چهار ساعت افرادی که زنده مانده بودند به کوچههای تنگ جادهی میوند پناه بردند. بیمارستانهای کابل به رغم همدردی پزشکان حاضر به قبول مجروحین برای مداوا نبودند زیرا میترسیدند از سوی حکومت تنبیه شوند. کارکنان بیمارستان حق داشتند بترسند. میزان بیرحمی که در دنبال این تظاهرات ناموفق اعمال شد هرگز در خارج ارزیابی نشده است. در مدت کوتاهی نیروهای اضافی به شهر کهنه آورده شد. اما روز یکشنبه ۲۴ ژوان مردم هزاره اقدام به تظاهرات مجدد نکردند.
تمام مدت ماه بعد بازداشتهای دستهجمعی از مخالفین ترکی به عمل آمد. در منطقهی نگونبخت جادهی میوند سربازان صفوف کامیونهای باری را که در خیابان متوقف بودند پر از “بینی پهنها” (یعنی نژاد مغول هزاره) و تماشاچیان دقیق و تیزبین کردند. مردم کابل میگویند دستکم ۳۰۰۰ نفر از مردم و هزاره را بدون هیچ تحقیق یا علتی از خیابانها جمع کردند. چون بیشتر تظاهرکنندگان شیعه بودند، نسبت به تمام مردم شیعهی کابل سؤظن پیدا کردند، به خصوص به طبقهی روشنفکر شیعه. جامعهی قزلباش از برجستگان شیعه بود. این جامعه نیز همانند شیعیان هزاره، بیشترشان مردمی تحصیل کرده، دکتر، مهندس و از کارمندان برجستهی دولت بودند. پس از ۲۳ ژوان موج بازداشت اعضای این جامعه شروع شد. بازداشتها به علت فعالیت سیاسی، خواه مربوط به گذشته یا حال نبود. بدون هیچ علت سیاسی بسیاری از افراد تحصیل کرده و صاحب مقام کابل را بازداشت کرده، بردند و در بسیاریی موارد آنها را کشتند. علت عمدهی تبعیض مذهبی و تصمیم بی رحمانهی سران خلقی این بود که هر نوع مخالفت را ریشهکن کنند، بدون اینکه کوچکترین نظری به “عدالت” داشته باشند. در میان کشتهشدگان در این پاکسازی عدهیی سوسیالیست و دوستان روشنفکر (اقلن تا کودتای ۱۹۷۸) ترکی و امین و سایر سران خلقی نیز دیده میشدند. در میان آنها از افراد جناح چپ نیز وجود داشت که بدون شک دارای آرای تجددطلبی بودند و بیش از ده سال با پرچمیها و خلقیها در خانههای یک دیگر بحث سیاسی کرده بودند.
شکی نیست که سران حکومت شخصن از سرنوشت دوستان و آشنایان اطلاع داشتند و به علاوه افراد خانواده ی بازداشت شدگان بارها مستقیم و غیرمستقیم به آنها مراجعه کردند، ولی آنها از کمک کردن خودداری ورزیدند. عنصر وحشی رقابت را در این مورد نیز نمی توان نادیده گرفت، زیرا اعضای پاکسازی شده ممکن بود بدل موثری از لحاظ کفایت برای اعضای دولت باشند (مانند گروه پرچم که بعدن جانشین گروه قبلی شد).
قیام ۲۳ ژوان به طوری که پیش بینی میشد در تبلیغات رسمی نتیجه ی مداخله ی خارجی را دانسته و معرفی شد و اعلام کردند که تظاهرکنندگان هزاره همه “دشمنان متعصب انقلاب بوده اند و از ایران حقوق می گرفته اند”.
اما هم ایران و هم پاکستان دچار نابسامانی اقتصادی و گرفتار تفرقه ی تند و تیز سیاست داخلی بودند. از این رو هیچ مایل نبودند که به دعوایی آلوده شوند که ممکن بود به اندازه ی افغانستان برای آنها ضرر داشته باشد.»
منبع: انتونی هی من، افغانستان در زیر سلطه شوروی، ترجمه: اسدالله طاهر، چاپ سفیدنو، ایران ۱۳۶۵، ص ۲۱۵- ۲۱۶