«به گفتهی سفیر بریتانیا، پس از کودتای هفت ثور این فکاهی بر سر زبانها بود که: “یکی از افسران ساعت ۱۰:۳۰ شخصی را دید و فوری او را به قتل رسانید. از او پرسیدند که چرا موصوف را به قتل رسانید، در حالیکه تا ساعت یازده بجه شب قیود شبگردی تطبیق نمیگردد. موصوف در پاسخ گفت که من میدانم که این شخص تا یازده به جایی نمی رسد که زندگی میکند.
سازمان پلیس سیاسی، موسوم به اکسا، سازمان مخصوصی بود. اتباع خارجی به زودی دریافتند که دوستان افغانیشان از حرفزدن با آنها در هراساند. بعد از کودتا به زودی محکمهی انقلابی تاسیس گردید که توسط آن افراد به جرم فعالیت علیه دولت محاکمه میشدند. اکثر زندانیان سیاسی بدون کدام مجوز قانونی دستگیر میشدند و هر گونه تماسشان با بیرون قطع میگردید و به سادگی از بین میرفتند. البته باید گفت که تنها هواداران پرچم در معرض خطر قرار نداشتند. در میان گرفتارشدگان، ۷۴ زن و طفل خاندان سلطنتی نیز شامل بودند. با گذشت زمان گروههای مختلف مردم، چون رهبران مذهبی، کارمندان ملکی، داکتران، پروفیسوران و دیگر روشنفکران که از منافع خود سخن میگفتند نیز روانهی زندان میگردیدند. مراکز تحقیق در تمام نقاط کابل تاسیس گردید و حتی نظامیان حزب که هنوز در مکتب درس میخواندند اجازه داشتند که در آزار و اذیت زندانیان سهم بگیرند. به گزارش سازمان عفو بینالمللی شوکهای برقی، شلاق، ناخن کشیدن و … شکنجههای رژیم را تشکیل میداد.
جف هارمن فلمساز در سال ۱۹۸۵ یک چشمدید عینی خود را در نشریهی سندی تایمز به این شرح به نشر رسانید: “در قرارگاه چریکی حاجی عبدالطیف، رهبر چریکی حوزهی کندهار، دوازده سرباز حکومتی را به حیث اسیر جنگی زنجیرپیچ ایستاده کرده بودند. آنها منتظر آن بودند که توسط مولوی عبدالباری، قاضی بدنام یک گروه اسلامی، محاکمه شوند. آن قاضی به من گفت: ” من شخصن گلوی یک هزار خلقی را بریدهام. من ۵۰۰ روس بیدین را روانهی چوبهدار نمودهام. اسیران غیر کمونیست چانواری و یا گردن زده شدند و یا سنگسار گردیدند.” او این اطلاع را در حضور دوازده اسیری به من داد که سرنوشتشان در دست تعیینشدن بود. در حالیکه جلاد باشی محمدجمعه تبرزینی را در دستش نوازش میداد و نیشخندی دور لبانش نقش بسته بود. اسرای جنگی به سخنان قاضی به خونسردی گوش میدادند. در همین فرصت بود که جلاد باشی اشارهکنان به تبرزین اظهار داشت: “این یک تبر زین عادی نیست، این بخاطر حلال کردن ساخته شده است.”
در کشوریکه بیش از یک دهه آنارشی حکمروایی داشته و همهی جوانان آن مسلح بودهاند این یک امر کاملن مشکل خواهد بود که بتوان رهزنان، آدمکشان، غارتگران، قاچاقبران، بازرگانان هیروئین و سایر مجرمان را از مجاهدین اصیل تشخیص و تفکیک نمود.
بعضی اوقات آنها یکی و عین چیز میباشند. به نظر شمار زیادی از روستائیان کمونیستها و مجاهدان مساویانه به نظر نفرت دیده میشدند. عبدالقهار، یک دهقان کمزمین غریب، که به اتهام کمک به عناصر “ضد انقلاب” از طرف عمال خاد زندانی گردیده بود مدعیالعموم حکومتی به او گفت که حکومت دموکراتیک خلق یک حکومت اسلامی است. او در مقابل چنین پاسخ داد: “شما کاملن راست میگویید و در این هیچ جای شک و تردیدی نیست که مجاهدین نیز چنان میباشند. یگانه قشر کافر در کشور ما مردم غریب هستیم که مجاهدان از کوهها میآیند و به زور از ما میخواهند که برایشان گندم و علوفه تهیه کنیم و شما ما را به اتهام همکاری با آنها زندانی میسازید.»
منبع: افغانستان گذرگاه کشورگشایان- مؤلف: جارج آرنی، مترجمان: پوهاند دکتر سید محمدیوسف علمی و پوهاند حبیبالرحمن هاله- ناشر: سبا کتابخانه (مرکز نشراتی میوند)- سال نشر ۱۳۷۶هش- ص ۸۴، ۸۵ و ۱۲۲