«پاکستان به طور قابل ملاحظهیی از دو بزرگترین همسایهاش با مرزهای بسیار طولانی جدا شده است که این مرزها هنوز توسط آن همسایهها مغشوش و به رسمیتناشناخته مانده است. چگونگی مرزهای مورد منازعه، به سهم خودش واضح میسازد که چرا نظامیان در پاکستان آنچنان بازیگر مسلطی بر سیاست کشور بوده اند. رهبران نظامی میتوانند قضیهی متقاعدکنندهیی ارایه کنند که کشور با تهدیدهای جدی امنیت ملی در جبهههای چندگانه مواجه است و بنابر این، باید بیشترینه بخش بودجهیشان را وقف آمادگی برای جنگ کنند. نظامیان برای دههها آن مشکلات را با حمایت از دهشتافگنی و توطئهچینیهایی همچون کارگیل و عملیات جبلالطارق بدتر ساخته اند. اما این حقیقت پابرجاست که پاکستان نیاز دارد تا یک راه حل صلحآمیز به منازعهی مرزهایش با افغانستان و هند بیابد. سیاست امریکا، باید متمرکز بر این موضوع مهم و حیاتی باشد: روابط پاکستان با این دو همسایهاش.
مرز افغانستان-پاکستان با ۱۶۱۰ مایل در قلب پناهگاه القاعده در جنوب آسیا قرار دارد. این مرز که به نام دیورند شناخته میشود به طور یکجانبه توسط حکومت استعماری بریتانیا در ۱۸۹۳ تحمیل شد و به همین دلیل، هرگز توسط هیچ حکومتی در افغانستان به رسمیت شناخته نشده است. به دلیل این که همین مرز، پشتونها و بلوچها را در دو سوی سرحد جدا میکند، از سوی دولت افغانستان که همواره بیمیل بوده است تا رسمن از داعیهی “پشتونستان” بزرگتر دست بردارد، مورد تأیید نبوده است.
حکومت رئیس جمهور کرزی احتمالن این خط مرزی را بیشتر از آنچه دولتهای پیشین پذیرفتند، نمیپذیرد. اما ایالات متحد امریکا باید تا رسیدن به یک توافق آشکار با کابل و اسلامآباد که این نمیتواند بدون رضایت هر دو دولت تعریف شود یا تغییر کند، کار کند. پذیرش دوام غیررسمی مرز، زمینه را برای رضایت بیشتر در هر دو جناح برای پاسبانی از مرز و پذیرفتن آن به مثابهی یک مرز شناختهشدهی بینالمللی فراهم خواهد کرد. واضح است که این کار جلو قاچاق و نفوذ دهشتافگنان را یکشبه یا حتا در چندین سال نخواهد گرفت؛ اما میتواند بسترهای همکاریهای درازمدت میان کابل و اسلامآباد را هموار کند که شماری باور دارند در گذشته وجود نداشته است.
از آنجا که ایالات متحد امریکا، بهرهی کلانی در باثباتسازی این مرز دارد، واشنگتن باید آماده شود تا توافقی را میان افغانستان و پاکستان پیشنویس کند. پاکستان به نوبهی خود، ضرورت دارد تا متوجه ناامنی در سنگلاخهایش در شمال شود و مسئولانه آن بخشها را همچون بدنههای دیگر کشور مدیریت کند. سفیر پیشین ایالات متحد امریکا در افغانستان، رونالد نیومن به درستی وضعیت موجود را به مثابهی “جنون مرزی” تشریح نموده و پیشنهاد کرده است که رفع این ابهام بخشی از “فکر بزرگ” راه حل به تهدید ایجاد شده از باتلاقهای مرزی است.
برای ترویج مؤثر و ترغیب تثبیت مرز، ایالات متحد امریکا مجبور است تا در افغانستان بماند و به رهبری نیروهای بینالمللی پاسبان صلح ادامه دهد. امریکاییها آگاهانه ناامید شده اند که این جنگ به طولانیترین جنگ تاریخشان بیاینکه نشانهیی برای پایان آن وجود داشته باشد، بدل شده است. شماری با اشاره به ضعفهای بیشمار حکومت کرزی، استدلال میکنند که این جنگ بردنی نیست. به یقین درست است که پنج سال غفلت در هنگام تجاوز به عراق، شانسها را بیش از اندازه و احتمالن به طور مهلکی پس زد. اما بدیلهای ماندن در این مسیر در افغانستان بسیار بدتر اند. یک خروج شتابناک، احتمالن تحت پوشش نوعی از معاملهی سیاسی با طالبان، فقط تاجیکها، اوزبیکها، شیعههای ائتلاف شمال و پشتونهای جنوب را به ازسرگیری جنگ داخلی خواهد کشاند. پای بیرونیها، ناچار به درون کشیده خواهد شد. القاعده با استفاده از این خلا، پیشرفت خواهد کرد. افغانستان میتواند شبیهی لبنان سالهای ۱۹۹۰ یا سومالیای امروز به نظر برسد. یک سرزمین بیقانون، درگیر جنگ داخلی و دهشتافگنانی در هر سو.
مهمتر از همه، به شکست ناتو در افغانستان در سراسر جهان اسلام به مثابهی پیروزی القاعده و جهاد نگاه خواهد شد. القاعده یک تعویضگر بازی جهانی خواهد بود. اتحاد ناتو، احتمالن پس از آن به یک مرگ تدریجی خواهد مُرد. این مرگ تدریجی ناتو، در هیچ جای جهان بیشتر از کشور همسایه پاکستان طنین نخواهد افگند. عبدالله عزام و اسامه بنلادن خواهند بُرد و جهاد جهانی فریاد پیروزی سر خواهد داد. امیدهای یک سلطهی جهادی در پاکستان به طور قابل ملاحظهیی افزایش خواهد یافت.»
منبع: همآغوشی مرگبار (پاکستان، امریکا و آیندهی جهاد جهانی) نوشتهی بروس رایدل، ترجمهی بهار مهر و تابش فروغ، ۱۳۹۱، کابل: امیری، صص ۲۵۴ -۲۵۶