«به طور کل، بغاوت علیه رژیم خلقی نسبت به مناطق تحت سلطهی قبایل پشتون در جنوب، بیشتر در مناطق دری زبان شمال، غرب و مرکز گسترش یافت. تاجیکهای بدخشان یکجا با هزارهها و نورستانیها در جملهی کسانی بودند که عَلَم بغاوت ضدکمونیستی را به اهتزاز در آوردند. گروههای رادیکال اسلامی و مائویستها پیش از پیش در شمالشرق کشور فعال بودند و در سال ۱۹۷۹م بود که بغاوت ضدکمونیستی به وادی پنجشیر و تخار سرایت کرد. به دنبال قیام ماه مارچ ۱۹۷۹ مردم هرات، نسیم بغاوت در مناطق غربی ولایتهای فاریاب، بادغیس و فراه وزیدن گرفت.
از وضع چنان بر میآید که هزارهها و نورستانیها در صورت سقوط حکومت کمونیستی کابل هم آماده آن نخواهند بود که خودمختاری بدستآمدهی شانرا به طیب خاطر از کف بدهند.
این بغاوت در سال اول تسلط کمونیستها وقتی به حرکت در آمد که شمار زیاد ملاهای اهل تشیع در کابل و دیگر مناطق کشور دستگیر و اعدام گردیدند. در اواخر سپتامبر ۱۹۷۹م صدها روحانی و ریشسفید هزاره در هزارهجات گرد آمدند تا یک شورای اداری را برای آن منطقه برگزینند. پس از آن تاریخ تمام هزارهها به پا خاسته و تمام پوستههای حکومتی را تسخیر نمودند. در عین زمان، شماری از گروههای گوناگون شیعه، به جای اینکه علیه عساکر حکومتی بجنگند، به منظور قایمسازی کنترول خود بر مناطق بیشتر با همدیگر میجنگیدند.
موضوع جالب توجه این است که قیامهای واقعی آغازین ضدحکومتی خلقی از طرف قبایل غیرپشتون راه انداخته شد. هزارههای سطوح مرتفع مرکزی و نورستانیهای شرقی بیدادگری و تبعیض زیادی را از جانب دستگاه دولتی پشتونهای محمدزایی متحمل گردیده بودند. هر دو قوم بهخاطر آورده میتوانند که در روزگاران بسیار نزدیک آنها از تسلط حکومت پشتون کابل برکنار بودند: هر دو منطقه در اواخر قرن ۱۹ در زمان امارت عبدالرحمان خان مورد تعرض قرار گرفته و به حکومت مرکزی ضم ساخته شد. ظهور رژیم خلقی، که در سراسر افغانستان مورد پسند و بنابر آن مورد تابعیت قرار نگرفت، برای آنها زمینهی آنرا فراهم گردانید که خودمختاری عنعنوی تاریخی خود را بازحاصل کنند.
اکثر پشتونها اندیشهی حکمروایی تاجیکها، حتا تاجیکهای نامداری چون احمدشاه مسعود را که سلطهی خود را از وادی پنجشیر به اکثر مناطق شمالشرقی افغانستان گسترش داده است، نامعقول و غیرطبیعی میانگارند. با آن که اکنون عکسهای مسعود در بعضی از نقاط پشتوننشین نیز عطف توجه مینماید، بسیاری از پشتونها گزارشهای پیروزی او را در محاذ جنگ دست کم میگیرند. بروس وانیل گزارش میدهد که رهنمای پشتون او هنگام صحبت دربارهی مسعود غمغمکنان میگفت:”پنجشیریهای دلال دربار، پادوهای رستورانها و متملقان خارجیها چطور میتوانند جنگ کنند، آنچه انسان دربارهی قهرمانی آنها میشنود، چیزی جز جعلکاری روزنامهنگاران و نرسهای فرانسوی نمیباشد!” در مقابل، تاجیکها هم پشتونها را جز رهزن و غارتگر چیزی دیگری نمیدانند. به عقیدهی آنها اگر پشتونها جنگ میکنند نه به خاطر اسلام و نه به خاطر کشور، بلکه به خاطر چور و چپاول میباشد.
پشتونهای مستقر در ساحههای نزدیک مرز مشترک افغانستان و پاکستان، دیرتر به قیام مسلحانه دست یازیدند. چون شمار زیاد اعضای رژیم خلقی از آن مناطق بودند، به کمیسیونهای تبلیغاتی سیار حزب دستور داده شده بود که در آن مناطق از تطبیق اصلاحات ارضی و سوادآموزی مترقی دوری گزینند. در سال ۱۹۷۹ هنوز فصل خزان تازه برداشته میشد که قبیلهی زدران پکتیا به بغاوت علیه رژیم خلقی دست زد. پس از آن تاریخ بود که غیرت قبایل پشتون ولایات کنر، غزنی و زابل نیز به شور آمد. قبایل پشتون دیگر، بنابر اقتضای منابعشان به حمایت از دولت کمونیستی ادامه دادند.»
منبع: افغانستان، گذرگاه کشورگشایان، نوشتهی جارج آرنی، ترجمهی پوهاند دوکتور سید محمد یوسف علی و پوهاند حبیب الرحمان هاله، چاپ دوم، ۱۳۷۶، پشاور: میوند، صص ۱۱۷- ۱۲۰