«تکرار تاریخ در جغرافیای افغانستان»

Spread the love

«ضیاالحق، رئیس جمهور پاکستان از آغاز تا هنگام مرگ خود می‌گفت که گویا به مجاهدین هیچ‌گونه کمک نمی‌کند، ولی مشاهده افزایش چشمگیر کمک‌های خارجی از طریق اداره استخبارات نظامی پاکستان به تنظیم‌های مجاهدین، ادعاهای پاکستان را مبنی بر عدم مداخله در امور افغانستان به گونه روزافزون بی‌اعتبار می‌ساخت. سرازیر شدن سیل‌آسای سلاح، تجهیزات، وسایل جنگی و کمک‌های مالی به وسیله سی، آی، ای چنان مشهود بود که ناممکن بود از آن انکار کرد.

به گفته‌ی جورج آرنی، “سیا در تهیه سلاح از کشورهای دیگر یا حیثیت دلال را داشت ویا مستقیمن به خرید می‌پرداخت. برای مثال، اسرائیل سلاح‌هایی را که در جنگ ۱۹۸۲ در لبنان از عساکر سوریه به غنیمت گرفته بود، بالای سیا به فروش رسانید.” وی در این باره چنین ادامه می‌دهد: “در صورتی‌که اسلحه ساخت شوروی به اندازه کافی از کشورهای دیگر تهیه شده نمی‌توانست سیا ترتیبات تولید آنرا می‌گرفت. به اساس معلومات منابع استخباراتی ایالات متحده، قسمتی از سلاح‌هایی که از مصر بدست آورده شد به یک فابریکه تحت کنترول سیا که در نزدیکی قاهره قرار داشت، برده شده و در آنجا کاپی آنها ساخته شد. همچنان فابریکه‌های غرب وسطای امریکا توپ‌های بی پس‌لگد و راکت‌های زمین به زمین پیمان وارسا و کمپنی هواپیماسازی هیو راکت‌های ضد هوایی نوع سام ۷ ساخت شوروی را با کیفیت بهتر کاپی می‌نمود. افزون بر آن، سیا به بهای ملیون‌ها دالر نوت‌های جعلی افغانی می‌ساخت و بین مجاهدین توزیع می‌نمود تا با آن مصارف ترانسپورتی و دیگر امور خود را تکافو نمایند.”

تمام منابع اگاه می‌گویند که عملیات مخفی سیا در افغانستان، پس از جنگ ویتنام، در نوع خود بزرگترین عملیات بود. عربستان سعودی پس از ایالات متحده امریکا، بزرگ‌ترین کمک‌کننده به شورشیان افغانی شمرده می‌شد.

بر طبق نوشته جورج آرنی در سال ۱۹۸۱ رهبران آن کشور موافقت کردند که در برابر هر دالر امریکایی یک دالر مصرف کند. چنانکه: “عربستان بیش از نیم ملیارد دالر به حساب بانکی سیا در سویس و جزایر کیمان تنها در دو سال ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ انتقال داد.”

مجموعن در دهه ۱۹۸۰ ملیاردها دالر امریکایی و عربستان سعودی به شکل کمک نظامی از طریق پاکستان به دسترس گروه‌های مسلح مخالف دولت افغانستان قرار داده شد. در مورد اینکه چرا حکومت پاکستان با چنان شور و شوق به اصطلاح از مجاهدین حمایت می‌کرد، غالب آگاهان و صاحب‌نظران متفق‌القول هستند که هدف آن به کرسی نشاندن حکومت دست‌نشانده خویش در افغانستان بود. از جمله جورج آرنی در اثر خویش در صفحه‌ی ۱۵۶ چنین می‌نویسد: “سیاست پشتونستان داوود، افغانستان و پاکستان را تا لبه جنگ کشانیده بود. اکنون ضیا آرزو داشت که با اغتنام از این فرصت طلایی مسئله پشتونستان را برای همیش و به نفع خود حل کند و در نتیجه به نقشه آسیای جنوب غربی شکل نوی بدهد. هدف نهایی او از جنگ با کمونیست‌ها، سقوط رژیم کابل نبود، بلکه او می‌خواست که از طریق مجاهدین حکومتی را به کابل مستقر سازد که آن حکومت به نوبه خود بر سبیل سپاسگزاری از کمک پاکستان در یک کنفدراسیون اسلامی با آن ملحق گردد، تا به این وسیله قدرت پاکستان بیشتر گردیده و بتواند با هند حتا در مسئله استرداد کشمیر با شرایط مساویانه داخل معامله گردد.

ضیاالحق برای تحقق بخشیدن چنان خواب‌ها، نیاز داشت که یک رهبری چریکی تسلیم شونده و دارای جهان‌بینی شبیه جهان‌بینی خود ایجاد کند. او به کمک با اقوامی چون تاجیک، ازبک و هزاره‌های شیعه کمترین علاقمندی نداشت. زیرا به عقیده او آن اقوام با مردم پاکستان روابط فرهنگی و تاریخی کمتری داشتند. او حتا پشتون‌ها را هم به صورت تبعیضی مسلح می‌ساخت.”

سازمانده و گرداننده اصلی مداخله و جنگ در افغانستان اداره استخبارات نظامی (آی، اس، آی) بود.»

منبع: یاداشت‌های سیاسی و رویدادهای تاریخی، (خاطرات شخصی با برهه‌هایی از: تاریخ سیاسی معاصر افغانستان)، نوشته‌ی سلطان علی کشتمند، جلد سوم، ص ۶۸۰-۶۸۲

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *