«تعداد جوانان مشروطهخواه تقریبن به سه صد نفر میرسید، که در جرگههای کوچک جداگانه منقسم بودند و در هر جرگه یک دسته رفقایی که همدیگر را خوب می شناختند، دور هم جمع میشدند و از بین خود یک منشی و یک رئیس انتخاب میکردند. این جرگههای کوچک با یکدیگر ارتباطی نداشتند اما رئیس عمومی همه جرگهها، مولوی محمد سرور خان واصف بود.
وی با برادرش سعد الله و پسرعموی پدرش (؟) عبدالقیوم خان و کاکایش عبدالرحمان خان در شیرپور محبوس گردید و بعد از دو روز بلا درنگ در تپهی شیرپور به توپ بسته شده و با سعدالله خان و عبدالقیوم خان یکجا اعدام شد.
هنگامی که واصف را به توپ میبستند، وی بر پارهی کاغذی نوشت: “درحالیکه به آمنت بالله و ملائکهته… ایمان کامل داشتم، به حکم امیر کشته شدم.”
روزیکه شود ادالسماء انفطرت/ وندر پی آن اذا النجوم انکدرت/ من دامن تو بگیرم اندر عصیات/ گویم: عنما ابای ذنت قتلت؟
توصیه من به اخلاف انیست:
ترک مال و ترک جان و ترک سر/ در ره ی مشروطه اول منزلست.
میر قاسم خان مرحوم بعد از این میگوید: “در سال ۱۳۲۷ قمری مولوی محمد سرور خان مرحوم زعیم بزرگ نهضت مشروطهخواهی، در یکی از اتاقهای بزرگ باغ مهمان خانه -که در آن وقت مکتب حبیبیه در آن واقع بود- تشکیل جلسه داده، عده زیادی از مشروطه خواهان در آن گرد آمده بودند. در این جلسه که دکتر غنی و برادرانش سهم نداشتند، پیشنهاد تسوید عریضهای به حضور امیر حبیب الله خان شد که در آن نوشتند: ” در بعضی کشورها مردم به جبر و قوت قاهره، حکومت را مجبور مینمایند تا نظام اداری را تابع آرزوی ملت ساخته شکل مشروطه و قانونی بدهد، و در برخی پادشاه روشنفکر به ابتکار خود وبا نیت خیر، قوانین و اصول مشروطیت را در مملکت نافذ میسازد. چون سراجالمله والدین پادشاه عام و ترقیخواه است، چنانچه تاسیس مکتب جبیبیه و مکتب حربیه و نشر سراجالاخبار و طبع کتب و آوردن مطبعه ی عصری و احداث شوارع و عمارات وغیره از مظاهر لطف و توجه شاهانه و در جهت مجد و اعتلای وطن است لذا توقع میرود که مجاری امور حکومت را نیز بر اساس قوانین مشروطه استوار سازند، تا از احکام خود سرانه و خلاف مقررات اسلامی جلوگیری به عمل آمده، مردم در تحت سلطه قانون و نظام مشروطیت به حیات مرفع قرین گردند.”
این عریضه توسط پروفیسور غلام محمد میمنگی به جلال آباد برده شده و به حضور امیر تقدیم گردید. هر چند آن پادشاه در وهلهی اول مرام مشروطهخواهان را چندان به نظر بد نمیدید، اما شاید بعضی از مفسدان دربارهی و مرتجعان متعلق، موضوع را مبالغه آمیز جلوده داده، مرام پاک وطنخواهانه یک عده را به درستی ادراک ننموده، امر داد تا چهار نفر از جوانان آن نهضت را همانجا اعدام کنند. این جوانان رشید عبارت بودند از: لعل محمد خان غلام بچه و جوهر شاه غلام بچه و عثمان خان بن سرور خان پروانی و محمد ایوب خان پوپلزایی قندهاری.
میر قاسم خان میافزاید: “امیر قبل از آنکه احکام اعلام آنها را صادر نماید، آن دو غلام بچه را در محضر در باریان مورد عتاب قرار داده پرسید: چرا در برابر آن همه نعمت های قراوان و عزتهای بیکران، به نمک حرامی و کفران نعمت پرداختید؟ آن جوانان دلیر، مخصوصن جوهر شاه (غوربندی) بدون کمترین احساس خوف، از بی مبالاتی های مقامات حکومتی به حال مردم و از مظالمی که عمال دولت در سرتاسر مملکت روا می داشتند، یکایک بیان نمود و این دو جوان دلیر در همان مجلس به ضرب تفنگچه کشته شده و جان سپردند.” و به زبان حال گفتند:
به ملک جم ندهم مصرع نظیری را
هر آنکه کشته نشد از قبیلهی ما نیست.»
منبع: جنبش مشروطیت در افغانستان، نویسنده و مولف: پوهاند عبدالحی حبیبی، ۱۳۶۳، چاپ دوم، نشر دولتی، ص ۱۴-۱۸