«همزمان با تصرف شهر مزار شریف، عبدالرشید دوستم، احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری همراه با شماری از فرماندهان متحد خود در شهر جبلالسراج در شمال کابل گرد آمده، اساس اتحادی را گذاشتند که بعدن به ائتلاف شمال شهرت یافت. در این دیدار به گفتهی ژنرال عبدالرشید دوستم برنامهی حمله به کابل مورد توافق قرار گرفت و ریاست ائتلاف به احمدشاه مسعود سپرده شد:
آنجا که رفتیم، سالنگ جنوبی سقوط کرده بود. شب ما در آنجا رسیدیم. شب رفتیم جبلالسراج، همراه مسعود. سه تا چهار روز در آنجا نشسته جلسه کردیم. تمام قوماندانهای شمال بودند و او هم قوماندانهای خود را از هر استقامت خواسته بود. آنجا در آن نشست فیصله کردیم که به کابل چطور برویم، طرح و پلان ما چه باشد؟ آنجا در آن نشست همگی ما بودیم. همین شورا، شورای عالی جهادی افغانستان نام گذاری شد و البته ما پیشنهاد کردیم، همگی نظرشان همین شد که احمدشاه مسعود به عنوان رئیس شورای جهادی افغانستان تعیین شود، مزاری صاحب به عنوان معاون در بخش اداری تعیین شود و در بخش نظامی هم من باشم.
پس از دیدار احمدشاه مسعود، عبدالعلی مزاری و ژنرال دوستم در جبلالسراج، آنها بسیج نیروهای خود را برای تصرف کابل آغاز کردند. حدود هفتصد تن از افراد ژنرال دوستم اولین گروهی بود که وارد کابل شد:
هفتده هزار نفر را جمع کردیم. شب اول ما توانستیم هفتصد الی هشتصد نفر را در میدان هوایی کابل پیاده کنیم. پروگرام کار ما همین طور بود که خود ما برویم در تپههای خواجهرواش. همین شب قطعات کابل را ببینیم. در اثنایی که من در طیاره بالا شده بودم، از آمر صاحب مسعود بیسیمش آمد که پرسنل بیاید خوب است، اما خودت ژنرال دوستم به خاطر ترتیب و تنظیم کارهای شمال باشی و آنجا به اصطلاح دیگر رقم برداشت نشود، البته رهبران در همان وقت یک شورا در اسلام آباد داشتند. {مسعود} آن طرف تماس داشت، نمیدانم چطور، عصر روز بود. بعد فیصله به همین شد که یک دفعه قطعات برود، من از رفتن صرف نظر کردم.
در همین حال نیروهای شورای نظار تحت رهبری احمدشاه مسعود به سوی پایتخت حرکت کرده و در پانزدهم اپریل (آوریل) با همکاری بخشی از نیروهای دولتی کنترل پایگاه هوایی بگرام را به دست گرفتند، اما داخل شهر نشدند. فرمانده احمدشاه مسعود میگوید نیروهای او به این دلیل نخواستند وارد شهر کابل شوند تا سقوط کابل نه از طریق جنگ بلکه از طریق مفاهمه با شرکت همه فرماندهان و رهبران تنظیمها صورت گیرد:
قوتهای جمعیت اسلامی –شورای نظار از صفحات شمال شروع شده و تا قسمت چاریکار و بگرام رسید. زمانی که عملیات تا چاریکار و بگرام رسیده بود با قوای نظامی خود داخل کابل میشدیم و قضیه را یک طرفه میساختیم، اما ما این کار را نخواستیم بکنیم. به این دلیل نخواستیم بکنیم که دیگر احزاب مختلف در افغانستان جهاد کرده، قوماندانهای مختلفی وجود دارد، ما خواستیم که مسأله کابل از طریق جنگ فیصله نشود، از طریق مذاکره و با تفاهم با همه احزاب و قوماندانها حل شود. و به همین اساس بود که من قضیه را به رهبران و به قوماندانهای جهادی محول کردم تا در قسمت تشکیل یک حکومت اسلامی بین خود به توافق برسند.
روز سیزدهم اپریل (آوریل) دکتر نجیب الله اعلام کرد که آماده است تا آخر ماه اپریل قدرت را به حکومت انتقالی بسپارد؛ اما از حکومت انتقالی که باید قدرت را به دست میگرفت خبری نبود.
روز شانزدهم اپریل (آوریل) دکتر نجیب الله خواست تا از کشور خارج شود، اما افراد مسلح مخالف او مانع خروجش شدند. در حالی که نیروهای دولتی کنترل شهر کابل را در اختیار داشتند، پریزیدنت نجیب الله از فرودگاه برگشته و به دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده شد. احمد سرور سفیر سابق افغانستان در دهلی و از نزدیکان دکتور نجیب الله میگوید، مخالفان نجیب الله در داخل حزب و دولت علیه او دست به کودتا زده بودند و او راهی جز فرار نداشت:
مذاکراتی که بین یک جناح حزب با بخشی از نیروهای جهادی در سمت شمال صورت گرفته بود، به توافقاتی رسیده بودند. اینها میخواستند که توسط یک کودتا مرحوم داکتر نجیب را از بین ببرند و او را مجبور ساختند به این شکل تا با بنون سیوان در تماس شود و بنون سیوان پیشنهاد میکند که باید از افغانستان خارج شود. و زمانی که میخواست خارج شود، اینها مانع شدند و وی به ملل متحد پناه برد. وقتی که نمایندهی ملل متحد در داخل افغانستان بود و میخواست که در بیرون رفتن مرحوم داکتر نجیب الله از افغانستان مساعدت کند، پس معلوم است که یک فشار بیرونی بوده که ملل متحد موافقت کرده بود تا ایشان باید از افغانستان خارج شود. اگر یک چنین فشاری وجود نمیداشت، البته هیچ کس نمیخواست دست به اقدامی بزند که بدون موجب بخواهد از افغانستان فرار بکند.»
منبع: تاریخ قرن بیستم، نوشتهی ظاهر طنین، از انتشارات اکادمی علوم افغانستان، ص ۳۷۰ -۳۷۳