«پایگاههای شوروی در افغانستان
پایگاههای هوایی یا زمینی شوروی در نقاطی مستقر شده اند که شورویها فکر میکنند کنترل آنها کاملن ضروری است.
جادهی استراتیژیکی که کابل را به شمال کشور متصل میکند توسط لشکری حفاظت میشود که در ایرتان –واقع در مدخل پلی که به روی آمودریا کشیده شده و روز ۱۲ مه سال ۱۹۸۳ افتتاح شده است- استقرار یافته است. از این جاده همیشه در ساعات روز کاروانهای ملزومات ارتش (نفت، اسلحه، تجهیزات، ابزار و مواد خوراکی) رفت و آمد میکنند. نیز دو لشکر مستقر در مزار شریف و کندوز (ابدان میرعلم) و سه پایگاه هوایی بسیار بزرگ یعنی پایگاه هوایی کلاگه (در دروازهی جنوبی پلحمزی، یکی از معدود شهرهایی که با لشکرگاه، شبرغان و خوست و البته کابل دارای درصد قابل توجهی از جمعیت متمایل به رژیم است)، پایگاه هوایی بگرام (قرارگاه ستاد کل نیروهای هوایی شوروی در افغانستان و ستاد کل لشکر ۱۰۵ گارد هوابرد، محلی که دستور همهی عملیات بمباران شرق کشور از آنجا صادر میشود) و سرانجام پایگاه هوایی کابل (که در سال ۱۹۸۱ توسعه یافته است) از این جاده محافظت میکنند.
در شمال کشور برای برقراری امنیت در تأسیسات استخراج گاز-ثروت اصلی افغانستان که تمامن به شوروی ارسال میشود- یک لشکر در شبرغان مستقر شده است.
غرب کشور و مناطق هم مرز با ایران پر از پایگاههایی است که در این منطقهی بیابانی دلیلی جز این که به سبب نزدیکی به مرز ایران برپا شده باشد ندارد. پایگاه غولآسای شینداند بر تمام منطقهی غرب افغانستان فرمان میراند. این پایگاه دسترسی به تنگهی هرمز را برای بمبافکنهای سنگین شوروی- که فقط باید از فراز صحاری بلوچستان و آبهای بین المللی اقیانوس هند بگذرند- امکان پذیر میسازد.
سایر پایگاهها نقشی محلی ایفا میکنند و محل استقرار هلیکوپترها و تانکهای هستند که وظیفهی سرکوبی مخالفین را در سطح هر استان بر عهده دارند، استانهایی چون: غزنی، قندهار و هرات در مسیر جنوب، جلالآباد نزدیک مرز پاکستان و در شمال اندخوی وفیضآباد.
از سال ۱۹۸۲ شینداند دیگر نقشی در عملیات شمال غربی کشور ندارند، این عملیات از پایگاههای مستقر در خاک شوروی هدایت میشود. این پایگاهها عبارت اند از: عشق آباد، بایرامعلی نزدیک مرو، تخته بازار در کنار رودخانه مرغاب، آق کنهبر آمودریا و کرچی و کرکی.
سرانجام شوروی یک پایگاه موشکی در منطقهی کوچک واخان در مرز چین و در ارتفاع ۵۰۰۰ متری احداث کرده تا مانع مداخلهی احتمالی چین شود و شهرکهای منطقهی سین کیانگ را زیر نظر داشته باشد.
ارتش دولتی افغانستان
هدف شورویها تشکیل یک ارتش افغانی است که قادر باشد در صحفهی عملیات دارای کارایی بوده و قابل اعتماد باشد، ارتشی که بتواند با نهضت مقاومت تماس مستقیم برقرار سازد و به واحدهای شوروی امکان دهد تا به مسائل لوژستیکی، محافظت از محورهای اصلی ارتباطات و پشتیبانی آتش بپردازند. چنین ارتشی دست کم به صدهزار مرد جنگی نیاز دارد.
برای رسیدن به این هدف شوروی به بسیجی انبوه و اجباری دست زده است. آنها میکوشند تا در عرض چندماه افسران و درجه دارایی در محل تربیت کنند (نهضت مقاومت، این گونه افسران را ضابط ماشینی –کنایه از مرغ ماشینی- مینامد) و در شوروی به کار تربیت افسران در دورههای بلند مدت میپردازند. دانش آموزان دبیرستان و دانشجویان را –حتی گاهی قبل از برگزاری امتحانات- به صورت سیستماتیک به سوی ارتش میکشند: به آنها وعده داده میشود که پس از پایان خدمت سربازی به آنها دیپلوم پایان تحصیلات داده خواهد شد. مدت خدمت از ۲ به ۳ و سپس به ۵ سال افزایش داده شده و حقوقها به نحو چشمگیری سیر صعودی پیموده است. ازطرفی شوروی به تشکیل واحدهای نخبه متشکل از افراد محلی دست زده است. این گردانهای جدید به فارسی “اپراتیفی” نامیده میشوند (تصور میشود این کلمه از روسی گرفته شده است) این اپراتیفیها در پایگاههای مهم ارتش حکومتی خدمت میکنند.
تصور نمیشود تا چندین سال آینده روسها به همهی اهداف خود دست یابند زیرا روشی که جوانان اعزامی به شوروی در آینده در پیش خواهند گرفت هنوز نامعلوم است. حدس زده میشود که تعداد نفرات ارتش کنونی افغانستان بین سی تا چهل هزار نفر باشد (ولی سربازان جدید سلاح ندارند و سربازان قدیمی هم فاقد سلاحهای پیشرفته هستند، و همین واقعیت، خود نکتهای است رساننده آن که به آنها اعتماد ندارند.»
منبع: جنگ افغانستان (دخالت شوروی و نهضت مقاومت)، آندره بریگو و اولیویه روآ، ترجمه ی ابوالحسن سروقد مقدم، ۱۳۶۶، بنیاد پژوهش های اسلامی: مشهد، صص ۱۱۱-۱۱۳