“ارتش: ۶۸۰۰۰ سرباز جلبی و ۶۵۰۰ صاحب منصب.
نیروی هوایی: ۲۱۰۰ سرباز جلبی و صاحب منصب که عمله و فعلهی ۲۰۰ فروند هواپیمای جدید را که اکثراً میگ ۲۱ بود تشکیل میدادند.
نیروی دافع هوا:۵۰۰۰ سرباز جلبی و صاحب منصب با تجهیزات عصری به شمول راکتهای سام۲
ترکیب قومی: سربازان جلبی مخلوطی از اغلب گروههای قومی-زبانی اند تقریباً متناسب با نفوس مملکت. صاحب منصبان اکثراً پشتون می باشند، از ۴۳ جنرال عالی رتبه ۳۵ نفر پشتون، یک نفر نورستانی، یک نفر هزاره، یکنفر پنجشیری(تاجیک)، یک نفر ازبک و چهار نفر سید( به اصطلاح عرب) می باشند. از جملهی ۹۶ صاحب منصب که در ایالات متحد امریکا آموزش دیده اند، ۹۳ تن پشتون و فقط ۳ تن غیرپشتون اند.
ترکیب قبیلوی قوماندانی اعلای افغان:
محمدزایی(عشیرهی شاهی) (۸ تن)
پوپلزایی (۲ تن)
صافی (۱ تن)
ملاخیل (۱ تن)
ناصری (۵ تن)
ترهخیل (۱)
وردک (۲ تن)
اوریاخیل (۲ تن)
مهمند (۱ تن)
منگل (۲ تن)
کاهور (۱ تن)
سهاک (۱ تن)
نورزایی (۱ تن)
جبارخیل (۱ تن)
این انتسابهای قبایلی در تعیین دستهبندی هایی که در نیروهای مسلح بعد از تسلط کمونیستها رشد کرد و هم در تهدید وفاداری و ترک خدمت که پس از تعرض شوروی داد، حایز اهمیت بود.
در کتاب جورج مکگی قصهی کوتاه اما گویا در بارهی رابطهاش با افغانها هنگامیکه معین وزارت خارجه برای امور شرق نزدیک و جنوب آسیا بود وجود دارد. این قصه طرز تلقی بیاعتنایی واشنگتن را در برابر وضع استراتیژیک افغانستان و تلاشهای آن در پی کمک نظامی بخوبی توضیح میدارد:”یک تفصیل جالب توجه پیش از دیدار ما از کابل(در سال ۱۹۵۱) رخ داد و آن وقتی بود که دوست خوب من سفیر افغانی، شهزاده محمد نعیم به دیدن من در وزارت خارجه آمد. او گفت که آمده تا کمک نظامی ایالات متحد امریکا را مورد بحث قرار دهد و اشاره نمود که اگر این کمک نزدیک و مشهود نباشد، شاید افغانها مجبور شوند با روسها مفاهمه کنند. من با این احساس که وی از اتکای حکومت افغان بر کمک نظامی روسی که بیهودگی آن عیان و آشکار بود، لاف زده می ترساند، گوشی تلیفون را گرفتم و از سکرتر خود خواستم که نمرهی تلیفون سفارت روسیه را برایم پیدا کند. من آنرا روی یک توته کاغذ نوشته و به دست شهزاده نعیم دادم که در نتیجهی آن هر دوی ما خندیدیم.”
بدیل دیگر یعنی کمک نظامی روسی که معین وزارت خارجه مکگی آنرا بسیار جدی تلقی نکرد، سه سال بعدتر از جانب داوود انتخاب گردید که نتایج مصیبت باری هم برای افغانستان و هم برای ایالات متحد امریکا ببار آورد. نعیم شاید از لحاظ دیپلوماتیک با مکگی خندیده باشد. اما معلوم است که این رد شوخی آمیز در قبال یک درخواست جدی مساعدت و کمک به مذاق او خوشایند نبود.
نتیجهی دیدار مکگی از کابل در سال ۱۹۵۱ که به یک نومیدی دیگر افغانها منتج شد و غرور پشتونی داوود را جریحه دار ساخت، هنوز هم پایان درامه نبود. پرده از روی آخرین اکت زمانی برداشته شد که داوود در سال ۱۹۵۳ نخست وزیر گردید. داوود فعال و عجول تا این وقت تصمیم قطعی گرفته بود که یکی از اصول عمدهی مرام سیاسی او در مورد عصری سازی و مسالهی پشتونستان همانا بوجود آوردن یک نیروی قوی دفاعی افغانی می باشد. وضع نیروهای مسلح در این وقت رقت انگیز بود. آنها که اکثراً از پشکیهای قبایلی تشکیل می شدند، وفاداری اصلی را بجای حکومت مدیون خویشاوندان نزدیک خود بودند و به یونیفورمهای ژنده که به قد و اندامشان نمی خواند، ملبس و به انواع مختلط اسلحهی قدیمی مجهز بودند. این کاریکاتور مضحکی از یک ارتش به شمار میآمد.
در اکتوبر ۱۹۴۵ بعد از آنکه آیزنهاور، رئیس جمهور ایالات متحد امریکا شد، داوود که فکر میکرد نیازمندیهای نظامی او شاید جواب موافق تری از یک صاحب منصب عسکری هم مسلک حاصل کند، برادر خود شهزاده نعیم را که جدیداً به عنوان وزیر خارجه مقرر شده بود، به نزد وزیر خارجه، جون فوستردالاس فرستاد تا یک درخواست آخری برای کمک نظامی تقدیم نماید. دالاس گفت که وضع را مطالعه خواهد کرد و دو ماه بعدتر در ۲۸ دسامبر در ضمن یادداشتی به سفیر افغانی در واشگتن، محمد لودین جواب داد:”دادن کمک نظامی به افغانستان مشکلاتی را خلق خواهد کرد و با نیرویی که بوجود خواهد آورد، پیامدهای آن جبران نمی شود. افغانستان در عوض درخواست سلاح، باید منازعهی پشتونستان را با پاکستان حل و فصل کند.”
برای تاکید براینکه چه مشکلاتی را دالاس مد نظر داشت، او یک کاپی همان یادداشت را به امجد علی، سفیر پاکستان در واشنگتن فرستاد. یکی از دلایلی که چرا دالاس درخواست افغانی را رد کرد، برخلاف توقع اظهارات قوی ضد کمونیستی بود که از جانب ماموران افغانی در درخواست بکار برده شده بود تا کمک نظامی امریکا را توجیه نمایند. این اظهارات جدی دالاس را به این نظر کشاند که اگر افغانها هم اکنون اینقدر ضد روسی باشند، ضرور نیست که از بابت آنها احساس نگرانی کرد.”
برگرفته از کتاب “کشور شاهی افغانستان و ایالات متحد امریکا از ۱۸۳۸ تا ۱۹۷۳”، تالیف لیون پاولادا ولیلاپاولادا، ترجمهی غلام صفدر پنجشیری، چاپ پشاور: ۱۹۹۰