“مداخلهی فعال شوروی در منازعهی پشتونستان وقتی آغازگردید که شهزاده داوود در سال ۱۹۵۳ صدراعظم شد. داوود که یک ناسیونالیست پشتون پرخاشگر بود، به حکم ضرورت نیز وادار میگردید که در جهت اتحاد و نوسازی افغانستان گام بردارد. برای تحقیق این اهداف او در صدد برآمد تا ناسیونالیسم پشتون را به حیث نیروی محرک بکار برد. در نتیجه او بزودی خود را عمیقاً در کشمکش با پاکستان یافت. این همان فرصتی بود که اتحاد جمهوری های شوروی از دیر زمانی انتظارش را می برد، و زیرکانه از ضعف افغانستان در برابر پاکستان بهره برداری میکرد. داوود نمیتوانست هیچگونه پشتیبانی ایالات متحده را خواه برای موضع پشتونستان خود و خواه برای درخواستهای خویش برای کمک نظامی تا موازنه با نیروی بزرگتر پاکستان برقرار شود، حاصل نماید. اتحاد جمهوری های شوروی هر دو را پیشکش نمود و داوود به دام افتاد. بی درنگ بعد از حادثه بیرق در سال ۱۹۵۵ و محاصرهی پاکستان که بدنبال آن آمد، اتحاد جمهوری های شوروی در مورد نقل هوایی میوه های فاسد شدنی، یکی از اقلام عمده صادرات افغانستان، پیشنهاد کمک کرد. همچنان اتحاد جمهوری های شوروی یک راه ترانزیتی را از طریق اتحاد شوروی به نرخهای باربری بسیار مساعد پیشنهاد نمود. در ماه دسامبر ۱۹۵۵بولگانین و خروشچف از کابل دیدن نمودند و یک جعبهی کمک اقتصادی صد میلیون دالری را پیشکش کردند. همچنان زعمای شوروی از موضع افغانستان در قبال پشتونستان علناً پشتبانی کردند. برعلاوه آنها بطور سری پیشنهاد نمودند که اردو و قوای هوایی افغان را بار دیگر کاملاً مجهز سازند. افغانها که مفتون و مسحور پشتونستان بودند، زهر را نوشدارو پنداشته آنرا غرض رفع مشکلات شان با پاکستان، به شتاب نوشیدند. این یک اشتباه مهلک بود که ناچار قدم به قدم منجر به تعرض نظامی شورویها بر افغانستان گردید و کمک نظامی شوروی معنای مشاوران شوروی و صاحب منصبان افغانی تعلیم یافته در اتحاد جمهوری های شوروی را میداد. شورویها توانستند که صاحب منصبان عمدهی نظامی افغان را تخریب کنند و در قوای مسلح افغانی سلولهای کمونیستی بیافرینند و کمک اقتصادی به پیمانهی وسیع، شورویها را قادر گردانید که نفوذ سیاسی در افغانستان حاصل و نموی حزب کوچک کمونیست افغانی را سرپرستی و تمویل نمایند. پروژه های امدادی شوروی یک زیربنای لوژستیک را از قبیل سرکها، پلها، مخازن حبوبات و پطرول، شفاخانهها و نانواییها که بعدتر برای کمک به تعرض شان بکار برده شد، بنا نهاد.
پشتیبانی شوروی از پشتونستان، روسها را قادر ساخت که نفوذ خود را در افغانستان بسط و گسترش دهند و مساعی امریکایی را در جهت حفظ موازنهی لازم برای استقلال افغانستان بی اثر سازند. هر بحران مکرر در منازعه با پاکستان قبضهی شوروی را بر افغانستان محکم تر میساخت. بدین ترتیب در ۱۹۵۵ و ۱۹۶۱ وقتی که پاکستان و افغانستان در آستانهی جنگ قرار داشتند، شورویها فعالانه از جد و جهد برای فایق آمدن بر محاصرهی اقتصادی پاکستان و تقویت قوای مسلح افغانی پشتبانی میکردند. هنگامیکه لحظهی قاطع فرا رسید، شورویها اشخاص مفید در اختیار داشتند که لانه های کمونیست را در قوای مسلح افغانی فعال سازند؛ لانه هایی که در اپریل ۱۹۸۷ رژیم کودتا را روی کار آورد. در سال بعد شورویها که از حکومت دست نشاندهی کمونیستی در کابل ناراضی بودند، افغانستان را مورد تعرض قرار داده و یک حکومت دست نشاندهی دیگر را که بیشتر به مذاق شان برابر بود نصب کردند. بیش از اینکه شورویها یک سرباز را به آنسوی سرحد افغانی بفرستند، آنها زمینه را کاملاً آماده ساخته بودند و بالفعل کنترول محکم بر کشور داشتند. این منازعهی پشتونستان بود که رشتهی گسیخته را بوجود آورد که شورویها توانستند آنرا کش کنند تا تار و پود بافت افغانستان را از هم بگسلند و ریشه ریشه نمایند. از آن زمان به اینطرف منازعه شکل جدید به خود گرفت. شورویها پشتیبانی خود را از موضع افغانی در طی سالهای اول بعد از تعرض ملایم تر ساختند. اما چون مقاومت سرسخت افغانی به یک جهاد تحول یافت، شورویها چنین نتیجه گرفتند که کلید مقاومت در پناگاه امن و کمکی نهفته بود که آنها در پاکستان دریافت میکردند. به منظور از بین بردن این ملجا، شورویها از طریق تشویق روحیهی استقلال طلبی قبایل پشتون شروع به فتنه انگیزی در کمربند قبایلی نمودند. از لحاظ تاریخی قبایل سرحدی مردمان بیطرف ماهری بوده اند که میدانند چگونه با توازن قوا توافق کنند. آنان از تمام جوانب پول میگیرند اما دیرگاهی فروخته شده باقی نمی مانند. احزاب چپگرای رادیکال پاکستان مانند حزب دیموکراتیک ملی (ان. دی. پی) خان عبدالولی خان در صوبه سرحد، شمال غرب و حزب ملی پاکستان(پی. ان. پی) که در راس آن غوث بخش بیزنجو قرار داشته و پایگاه آن در بلوچستان میباشد، از حکومت کمونیست در افغانستان طرفداری و با سیاست رئیس جمهور ضیأالحق در اباورزیدن از شناسایی یا مذاکره با کابل مخالفت میکردند. در جولای ۱۹۸۶ هنگامیکه رژیم ضیأ به یک دورهی انتقالی به حکومت ملکی به شمول انتخابات آزاد در نهایت امر مبادرت ورزید، بعضی از احزاب چپ گرا ائتلافی تشکیل دادند که هدف آن برطرف نمودن ضیأ بود. ولی خان و بیزنجو و برخی دیگر از سیاستمداران چپ گرا را عقیده براین بود که ضیأ قهر و غضب شورویها را بر پاکستان فرود میاورد. آنان اظهار میداشتند که در صورت یک مواجههی نظامی مستقیم با اتحاد جمهوری های شوروی، ایالات متحده برای نجات پاکستان نخواهد آمد. حملات ماورای سرحد که به سرپرستی شورویها از جانب افغانستان صورت میگرفت و موج دهشت افگنی که سرتاسر صوبه سرحد شمال غرب را فراگرفته بود، نظرات این زعمای چپ گرا را تقویت میکرد. بعد دیگری از مظهر کنونی پشتونستان همانا حضور میلیونها پناه گزین افغان در پاکستان است که بیشتر آنها پشتون میباشند. از یک لحاظ آنان فعلاً پشتونستان خودشانرا ساخته اند، اگر آنها به سبب ماینهای زمینی و یا دلایل دیگر بزودی قادر بر بازگشت به وطن نباشند، شاید شروع به سهمگیری مستقیم در سیاست پاکستان نمایند و به آسانی بتوانند یک معضلهی فلسطینی دیگری شده، پاکستان را احتمالاً به یک لبنان دیگر مبدل سازند. بنابراین، زهر پشتونستان هنوز هم به شکل نوینی تهیه میگردد. این نه تنها آخرین پارچه های استقلال و آزادی افغان ها را تهدید میکند، بلکه این تهدید را هم در بر دارد که به داخل پاکستان سرازیر کند و آن کشور را نیز تخریب نماید.”
برگرفته از کتاب “کشور شاهی افغانستان و ایالات متحده”، تالیف لیون پاولادا ولیلا پاولادا، مترجم پوهاند غلام صفدر پنجشیری.