در سرآغاز قرن ۱۸م (۱۷۰۹م) اولین حرکت برای گسست از یوغ انقیاد و ایجاد یک نوع نظام خود مختار محلی و قبیلوی در این جغرافیا، با یک شورش موفق توسط میرویس، مرد جدی و رهبر ایل غلجایی آغاز شد که بعد از انکشاف آن تا سال ۱۷۲۲(فتح اصفهان) به تدریج تا سال ۱۷۳۹م تضعیف و سرانجام توسط جنگاور با تدبیر ایل افشار منقرض گردید.
قدرت بعدی که در دربار نادر نطفه بست، بعد از یک دهه تکامل با استفاده از شرایط و اوضاع مناسب ملی و بینالمللی در خراسان شرقی(قندهار) بار دیگر به جای آن نشست. رهبری این حرکت را جوان نورس و مدبر به نام احمد خان از ایل ابدالی به عهده داشت. اگر جنبش ۱۷۰۹ و ۱۷۴۷ در قندهار را با هم به مقایسه بگیریم، هر دو لبهی تیز مبارزاتی آن متوجه دربار ایران بود.
قبل از این شبحی از ناسیونالیزم قبیلوی به رهبری خانوادهی پیر روشان(عرب تبار) در اوایل قرن ۱۶ در تقابل با امپراطوری مغولها در هند و بعدها انکشاف جدیتر آن با واژهی قومی توسط خوشحال خان ختک، رهبر ایل ختک در کرانهی دریای سند و آن هم در جهت براندازی آن امپراطوری توسط قبایل پشتون تبار راه اندازی گردید. ولی جنبش قبیلوی شرقی موفق به کسب خودمختاری و یا استقلال قبیلوی نگردید. این پادشاهی بیشتر شبیه به کنفدراسیون اعیان و سران قبایل بود تا یک نظام متمرکز سیاسی و یک دست.
در جریان قرن ۱۸ که دو انقلاب سیاسی و اقتصادی(انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی در انگلیس) به وقوع پیوست و جهان در روشنایی افکار کوپرنیک، گالیله، نیوتن وغیره به اکتشافات و اختراعات بزرگ دست زد، سرزمین ما همچنان در آتش شوم جنگهای فیودالی و قبیلوی می سوخت. اگرچه تلاشهای ناکام در میانهی سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۸۰ دوبار توسط شیرعلی صورت گرفت، اما نتایج ماندگار نداشت.
تداوم آن حرکت سرانجام به جنگهای خونین قبیلوی و تضعیف بنیهی اقتصادی و سیاسی این سرزمین منجر گردید و در جریان سال ۱۸۳۹ بعد از اعمال نفوذ کمپنی هند شرقی به کانون خانوادگی اولادهی احمدشاه ابدالی، سرزمین ما به مستعمرهی کامل انگلستان مبدل گردید.
رشد افکار مدرن که اولین بانیان آن روشنفکران ترک تبار و یا تعلیم یافته در ترکیه در عهد امیر حبیب الله بودند، دربار امیر راحت طلب را سه شقه کرد. جناح محافظه کار و سنت گرا اما مخالف انگلیس که برادر شاه (سردار نصرالله خان) در راس آن قرار داشت و جناح طرفدار ترکیهی جوان و میانه رو که شاهزاده عنایت الله پسر امیر و داماد طرزی از آن حمایت میکرد و سرانجام تیم نیرومند و استقلال طلب که ترقی و استقلال را لازم و ملزوم همدیگر می دانست، زیر رهبری مخفی محمود طرزی و حمایت علنی امان الله. هر سه جریان در درون دربار، به گونهی مخفی و یا علنی اعلام موجودیت کردند.
پا به پای بذر جوانههای ترقی خواهی توسط نمایندگان ترکیه جوان و آلمان، انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه به وقوع پیوست. پیام آن انقلاب که عمیقاً جنبهی ضد انگلیسی داشت، مخالفان انگلیس را در دربار کابل دلگرمتر ساخت. تایید حق خودارادیت و تعیین سرنوشت برای ملیتهای ساکن ترکستان و ماورای روسیه توسط بلشویکها و تایید طرح چهارده نکتهیی ویلسون(رئیس جمهور ایالات متحدهی امریکا) در مورد تامین حقوق ملیتهای ساکن در اروپا از یوغ نازیزم، بعد از ختم جنگ اول جهانی به تشویق بیشتر روشنفکران استقلال طلب و تجدد خواه در دربار کابل انجامید.
فرجام آن تضادها که به ترور امیر استراحت طلب انجامید، در نهایت برگ برندهیی به شاهزادهی جوان و بلندپرواز، امان الله خان داد. بلندپروازی شاهزادهی جوان را توسعهی سیاسی در شمال و جلوهی نیرومند ناسیونالیزم ضدانگلیسی در هند بیشتر تشویق کرد. وی که بعد از تصرف قدرت رویای استقلال و ترقی میهنش را می دید(پیش زمینهی استقلال افغانستان در معاهدهی برست لیتوفسک، میان آلمانها، ترکها و شوروی آماده شده بود)، در عرصهی بین المللی خود را موفق احساس میکرد. لذا به عجله با اعلام تصرف قدرت دولتی، استقلال سیاسی سرزمینش را در محضر عام به سفیر انگلیس اطلاع داد.
اعلام استقلال با اعلام جنگ توسط انگلیس استقبال گردید. این جنگ بین اردوی ضعیف شاهزادهی بلندپرواز و ارتش قدرتمند امپراتوری بریتانیای کبیر صورت گرفت. بی طرفی اکثر قبایل در جریان جنگ و شکست افغانها در خیبر که با بمباردمان هوایی جلال آباد و کابل از سوی انگلیسها بدرقه شد، در مجموع سبب گردید تا افغانستان به تاریخ ۲۸ می ۱۹۱۹ آتش بس موقت را پذیرفته و به تاریخ ۸ اکست ۱۹۱۹ با انگلستان راجع به استقلال سیاسی افغانستان کنونی به توافق برسد.