مهدی شیرزاد
بخش دوم و پایانی
دو روش مطالعاتی مورد نظر ابنخلدون برای مطالعهی جامعه و تنشهای اجتماعی – سیاسی، روشهای جالب و قابل قبولیست. جامعه بهصورت یک نظام کلی با این دو روش تا حدودی قابل بررسی و تحلیل است. در صورتیکه این دو روش با منطق بیطرفی ارزشی بهموضوع بپردازد و تحلیل جامع و مبتنی بر واقعیتها را ارایه نماید. روشهای دوگانهی مطالعاتی ابنخلدون اینها هستند.
- روش تاریخی: برای درک بهتر پدیدههای که در جامعه وجود دارد، مطالعهی بسترهای تاریخی و عوامل قبلی آن ارزنده است. اگر جامعه از فقدان عدالت اجتماعی رنج میبرد، اگر در جامعه روحیهی تمامیتخواهی سیاسی نهادینه شده است، اگر واگرایی بهجای همگرایی قرار گرفته باشد، و دهها اگرهای واقعی دیگر که تار و پود جامعه را گسیخته باشد، با روش مطالعاتی تاریخی میتوان ردیابی و سنجش نمود. یافتن عللهای تاریخی و فهم دقیق تاریخی از این اگرها و بحرانها، این زمینه را مساعد میکند تا راهحلهای جستجو گردد. زیرا تا وقتی درد شناخته نشود درمان ممکن بهنظر نمیرسد. وقتی ریشههای بحران و شکافهای مخوف موجود در اجتماع با دید ژرف کاوانهی تاریخی درک گردد؛ آنگاه است که نسخههای مطابق با درد و درک از شرایط و سیر تاریخ به جامعه اعطا میشود.
مطالعهی تاریخی ژرفنگر و یافتن عواملهای زنجیرهی بحران در جامعه، بستر را برای باز شدن راه به آینده بهتر جوامع باز میکند. ابنخلدون معتقد است، مطالعه و بررسی دقیق و علمی از گذشتهی جامعه، میزان اثر بخشی فکتورهای مانند فرهنگ، سیاست و اقتصاد در پراکندگی و تنشهای اجتماعی را بر ملا میسازد. روحیه و تفکر برتریت طلبی قومی و بدست داشتن تمام قدرت سیاسی در یک جامعه ریشه در تاریخ و گردنههای بزرگ تحولساز دورههای گذشته یک جامعه بوده است. این عاملها بایست یکی بهیکی شناخته و بعد شناسانده شود تا خللهای بنیادین در نوع ایده و تفکر توتالیتریسمی قوم محور در جامعه خلق شود. هرگاه این مطالعات تاریخی چنین ظرفیت را ایجاد نکند و از زاویههای کور پرده بر ندارد، نمیتواند سود جمعی در قبال داشته باشد. زیرا در این صورت جامعه در سایکل یک رنگی و باطل میچرخد و فرصت برای دگرگونی و تطور مثبت اجتماعی بهمیان نمیآید. شهروندان یک جامعه همانند چرخهای ماشین صنعتی نباید عمل کند، بلکه با دید و مطالعه تاریخی به خود شناختی و بدست گرفتن مسیر سرنوشت آیندهی جامعه را متفاوت از قبل رقم بزند.
روش تاریخی بایست مساعدت اساسی بکند، تا افراد یک جامعه از این طریق به درک و آگاهی تاریخی برسد. شهروندان با مطالعهی تاریخ شان نه فقط تصویر روشن از دورههای گذشته پیدا کنند، بل این توانایی برای شان خلق شود که مسیر کنونی و آتی زندگی شانرا با شرکت خود شان مدیریت کنند. مطالعهی تاریخی این فرصت را مهیا خواهد کرد تا افراد در بستر تاریخ و در بنیاد اجتماع هویت و مؤثریت نقش شانرا بدانند و در گام دوم بدان عمل نماید. براین اساس مطالعهی تاریخ افغانستان بهصورت موشکافانه برای هر شهروند این مُلک لازمی و ضروریست. از این جهت که بتوانند شرایط زندگی شان مطابق به آنچه که سزاوارش است بوجود بیاورد. شهروندان افغانستان با روش مطالعه تاریخی نسبت میان تاریخ گذشتهی شان و زندگی امروز و فردای شان باید تعیین نماید. این نسبت قهرن محکوم به تکرار تاریخ نیست و هرگاه دورههای تاریخی در شباهتهای پشین خویش بر مردم افغانستان تکرار شده باشد؛ در این معادله مقصر مردماند که با درک و درس از تاریخ نمیتوانند به تنشهای نابود کننده و انگل وارانهی تاریخی زمینه و فرصت میدهند.
بدون شک جامعهی امروز افغانستان از تنشها و شکافهای بیماریزا و حتی متعفن در سطح اجتماع رنج میبرد. این لایه شاید خود معلول باشد که در معادلهی تابع، وابستگی به علتهای دیگری دارد. نبود عدالت اجتماعی در نظام سیاسی یکی از علل قوی است که چنین تنشها را در اجتماع مسبب میگردد. نظام سیاسی که بنیاد آن بر اساس روحیهی ملی و همه پسند در جامعه شکل نگیرد، به یقین کارکرد و کارگزاران آن سیستم و نظام نطفههای قوی تنش و تشنجات اجتماعی را در جامعه میکارد و قوین رشد میدهد. همینطور ساختار سیاسی که با نقش عملی خود نتواند روحیهی عدالت اجتماعی را در سطح ملی بهوجود بیاورد، و منعکس کنندهی خواستهها و حقوق همهی اتباع و شهروندان نباشد؛ حتمن منتج به تجربیات تلخ برای مردم خواهد بود و در نهایت به تنشها در سطح اجتماع منجر میگردد. دو پدیدهی سیاسی، اول نظام سیاسی دوم ساختار سیاسی، اهمیت فوقالعاده و نقش بنیادین در ترویج و نهادینهسازی تنشهای هراسناک اجتماعی در جامعه دارد. در نبود ساختار سیاسی عدالت محور، منصف و منعطف هیچ جامعهی قادر نگردیده است، تا شکافها و تنشهای اجتماعی که از آن بهعنوان فتنههای بزرگ و مخرب اجتماعی – ملی نیز میتوان یاد کرد، از بین برده باشد. پس با این وصف، زیرساختهای اصلی خلق تنشهای اجتماعی که پراکندگی مرگبار و ظالمانهی را در جامعه بوجود میآورد، متکی به نوع نظام سیاسی، نحوهی کارکرد آن و مهمتر از همه ترسیم ساختار سیاسی است که در جامعه، حاکمیت سیاسی و مدیریت کلی را به دوش دارد.
با توجه بهنظریه ابنخلدون، با روش مطالعهی تاریخی این امکان باید فراهم گردد که عواملها و بسترهای که در بُرهههای مختلف تاریخ معاصر افغانستان آزمونهای تلخ تاریخی را بهمردم هدیه داده است، در گام اول شناخته شود و در اقدامات بعدی از تکرار آن جلوگیری آگاهانه صورت گیرد. در صورتیکه چینین نشود، رنج تاریخی که همواره برای مردم افغانستان استخوان شکن بوده است، بیشرمانه به استمرار خود دلخوش خواهد بود. ایجاد دولتهای قوی و مدرن که عدالت اجتماعی خط سرخ شان باشد، یکی از عمدهترین اسباب است برای رفع تمامی نابسامانیهای اجتماعی. اما این دولتهای مقتدر و مدرن نباید بر بنیاد سوابق و سنتهای سیاسی گذشته تمایل پیدا نماید، یا افراد و شهروندان آگاه و بیدار جامعه نباید چنین فرصتی را بدهد که دولتها و نظامهای سیاسی از اقتدارهای منزجر گذشته تاریخ پیروی کند.
روش دوم: روش مقایسوی است، در روش و شیوهی دوم مطالعاتی ابنخلدون باورمند است که جوامع را باید مقایسه نمود، و در ساز و کار مقایسه تحلیل همه جانبه از پدیدههای مروج در دو جامعه و عواملهای آن صورت گیرد. ابنخلدون میان جامعه بَدَوی و جامعه مدنی مقایسه میکند. منطق و میکانیزم این مقایسه روشن و مبتنی بر واقعیتهای است که در هردو جامعه وجود دارد. رفتارهای سنت شدهی افراد در جامعه، بنیش و گرایشهای افراد، نقش و منزلتهای افراد و گروههای اجتماعی همه مورد ارزیابی و بررسی قرار میگیرد. عنصر و یا پدیدهی عصبیت را ابنخلدون میزان مقایسه در هر دو جامعه قرار میدهد. بر بنیاد داشتن و اهمیت دادن به عصبیت و کارکرد عصبیت در مناسبات اجتماعی در هر دو جامعه، مورد مطالعه و سنجش قرار میدهد. این نوع مطالعه واقعیتهای اساسی و بنیادین را تبارز میدهد که از روحیه جمعی مسلط در جامعه و خصلت موجود در جامعه، بهعنوان چتر قدرتمند و تعیینکننده پرده بر میدارد. حالا، مطابق این روش مطالعاتی ابنخلدون، موجودیت عصبیت، میزان عصبیت، کارکرد مثبت و منفی عصبیت، خودی و بیگانه تراشی بر بنیاد عصبیت در جامعه افغانستان قابل بحث و تحلیل است. جامعه افغانستان کنونی، ترکیب نا متجانس از اجتماعات خورد و فرعی است که تیوری ابنخلدون به درستی آنرا تبیین میکند. در این جامعه عصبیتهای مختلف که تعلقات افراد را در ابعاد متفاوت نشان میدهد وجود دارد و این تعلقات در طول تاریخ این سرزمین منجر به تنشها و شکافهای اجتماعی – سیاسی شده است.