مهدی شیرزاد
بخش دوم
در واکاوی تاریخ احزاب سیاسی افغانستان به حزبی بر میخوریم که آن بستر تیوریک سیاسی حزب شانرا به نحوی سوسیال دموکراتیک اعلان میدارد، آن حزب افغان ملت است که از چنین نام و عنوان برخوردار است. وقتی با دقت تمام، بستر زایش این حزب، مرامنامه و اساسنامه این حزب مطالعه گردد خیلی رگههای سوسیال دموکراسی در آن دیده نمیشود. آنچه که احزاب سوسیال دموکراسی در سایر کشورهای جهان کارآمد و پالیسیهای سیاسی حزبی بر بنیاد تفکر سوسیال دموکراسی دارد در بوتهی اصلی این حزب در افغانستان کمتر مشاهد شده است. به هرحال، این حزب سیاسی عنوان سوسیال دموکراتیک را یدک میکشد. اما سوال اینجاست که در جامعهی افغانستان با واقعیتهای موجود آن، میشود بنیاد تیوریک حزب سیاسی را بر شالودههای سوسیال دموکراسی گذاشت؟ برای رسیدن به این پاسخ نیاز است سوسیال دموکراسی را بهصورت کوتاه شکافت، تجزیه نمود و بر بستر تحلیل سپرد.
اگر تاریخچه سوسیال دموکراسی بهصورت بیسار مختصر بررسی گردد واضح خواهد شد که این نوع تفکر سیاسی در کجا و از چه زمانی بوجود آمده است. سوسیال دموکراسی بعد از زوال و شکست بینالملل اول در اروپا ظهور پیدا میکند. سوسیال دموکراسی در اروپای غربی در نتیجه بازنگرشگری مارکسیسم و رها نمودن دُگم اندیشی آن مکتب بود. این شیوهی فکر سیاسی، بهبهبود زندگی اجتماعی و اقتصادی کارگران و تودهها انجامید. اما اینکار نه از راه انقلاب، بلکه از راه اصلاحات. با این روند معتدل سوسیال دموکراسی بهعنوان تفکر سیاسی – اقتصادی در اروپای غربی و در جامعه صنعتی راهش را باز نمود و منتج به رشد و موفقیتها شد. سوسیال دموکراسی با پذیرش اصل مردم سالاری، منش غربی را با گرایش به اصلاحات در جامعه میپسندد، از اینرو به جریانهای پویای سیاسی که میتواند پاسخگوی مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد تبدیل میگردد.
سوسیال دموکراسی ریشه در باورهای سوسیالیسم و لیبرالیسم دارد. لیبرالیسم در غرب وقتی به شکوفایی خویش نزدیک میگردد، انقلاب صنعتی را مسبب میشود. انقلاب صنعتی روحیه سوسیالیسم را بیشتر وا میدارد تا در تقابل با لیبرالیسم عرض وجود نماید. ریشههای این تفکر غیر از این حوزه از گذشتههای دور اگر بازبینی شود، به این نکته میرسیم که اندیشهی سوسیالیسم بهصورت خیلی ساده و ابتدایی آن در تفکر افلاطون و جمهوریتخواهی وی مشاهده میشود. افلاطون معتقد بر اصالت جمع است و از میان جامعه به صنفها و اقشار که قابلیت بیشتر برای زندگی دارد توجه میکند. این رگههای ابتدایی سوسیالیسم است که در منظومهی فکری بشر و پیاده نمودن آن در واقعیت زندگی جامعه است. بعد از آن، سوسیالیسم به معنای جدید آن در اندیشهها و نوشتههای رابرت براون انگلیسی در سال ۱۸۲۷م برای نخستینبار ملاحظه میگردد. به تعقیب آن سنسیمون از معروفترین اندیشورانیست که سوسیالیسم را مطرح میکند. اما با چنبره زدن فضای انقلاب صنعتی بر زندگی انسانها در اروپا، این تفکر توسط کارل مارکس به پختگی و شهرت رسید. این پارادایمی بود در تقابل با آنچه که لیبرالیسم و سرمایهداری بر زندگی انسانها تحمیل نموده بود. سوسیالیسم بهصورت خوشباورانه بدنبال خلق یک انقلاب بزرگ بوسیله پرولتاریا یا کارگران در سطح جهان بود که این باور تا کنون هرگز تحقق نیافت.
سوسیالیسم باور داشت که انسانها به کمونیسم و جامعهی بدون طبقه میرسد، آنگاه بهار تاریخ انسانهاست که با سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم اتفاق خواهد افتاد. ابتدای قرن بیستم میلادی این تفکر به شرق اروپا و روسیه موفق گردید بر اساس انقلابها قدرت سیاسی را تصاحب نماید و به زعم خود شان به آن کمونیسم که باور داشتند نزدیگ شوند؛ اما این گرایش فکری در غرب اروپا راهی دیگر و متفاوتی را پیمود، سوسیال دموکراسی نه مطابق آن باور سوسیالیستهای که در شرق اروپا نظامهای سوسیالیستی را تشکیل داده بودند، در غرب اروپا با گرایش به چارچوبهای اصلاحی در جامعه بهدنبال تصاحب قدرت و ایجاد اصلاحات در جامعهی صنعتی اروپای غربی شدند. این نمونه اکنون نیز در خیلی از کشورهای اروپای غربی از جمله احزاب تأثیر گزار سیاسی در آن جوامع است. بنابراین سوسیال دموکراسی در جامعهی نسبتن صنعتی و پیشرفته اروپای غربی بهثمر رسید و بر عکس سوسیالیسم در سیمای کمونیسم با ایدهی انقلاب پرولتاریا در جامعهی دهقانی و نسبتن عقب مانده روسیه آنروز در اواخر دههی دوم قرن بیستم میلادی موفق گردید سکانهای قدرت را تصاحب نماید و ندای برابری را در جامعه بلند کند.
سوسیال دموکراسی از چه ویژگیهای برخوردار است تا بهعنوان تفکر سیاسی یک حزب در جامعهی افغانستان مطرح گردد؟ چون سوسیال دموکراسی همچنان که اشاره شد میکانیزم اصلی سیاسی را در جامعه اصلاحات میداند. رفع نابرابری غیر منصفانه در توزیع فرصتها و امکانات عمومی را از جانب سازمان سیاسی توقع دارد. اینکار باید براساس ساختارهای نظاممند سیاسی صورت گیرد. تعادل میان حوزه اجتماع و افراد؛ به این شکل که مالکیتهای دولتی، مالکیتها تعاونی و مالکیتهای خصوصی از طرف سوسیال دموکراسی قابل احترام است. سازمان سیاسی یا دولت بر مبنای تفکر سیاسی شکل پیدا نماید که هم حوزه فردی و مالکیتهای خصوصی را محترم شمارد و هم نظارت اساسی در این حوزه داشته باشد. نظارت عمومی بر تولید و توزیع عادلانه در سطوح مختلف در میان اقشار جامعه. ایجاد دولت رفاه و بهبود خواهی برای تمامی افراد در جامعه. کنترول و از میان برداشتن فاصلههای طبقاتی حداقل در امکانات اولیه و تأمین نیازهای اولیه بهصورت همگانی. حمایت دولت از اقشار کم درآمد و ایجاد فرصتهای برابر برای تمامی افراد جامعه. دولت در مقام نمایندگی اکثریت، باید نفع عمومی را از دستبرد افراد و شبکهها در امان بدارد. اینها گزیدههای است که در سوسیال دموکراسی قابل تحلیل و بررسی است. سوسیال دموکراسی همچنان که از نام شان پیداست راه اساسی رسیدن به قدرت را آرأی عمومی مردم میداند و به آزادیهای که لیبرالیسم و مدل دموکراسی به آن پا میفشارد به شکل متعدل آن باور دارد. لذا این تفکر سیاسی با این حداقل از خصوصیات که در این جا برشمرده شده است این امکان را فراهم میسازد که بسترساز احزاب سیاسی در افغانستان باشد.
اینکه واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی در افغانستان در حیطه سیاست چقدر تأثیر گزار است و با چه میزان این وابستگی قابل سنجش است، بحث دیگری را میطلبد. بهصورت مجمل میتوان گفت که سوسیال دموکراسی با احترام به ارزشهای والای انسانی که نسبت به تمام انسانها دارد، به لحاظ فرهنگی و هنجارهای اجتماعی نیز معتقد به اصل تکثرگرایی و آزادیهای انسان محور است. این مسایل هیچ کدام تضاد با ارزشهای فرهنگی جامعه افغانستانی نداشته و ندارد. سوسیال دموکراسی بدنبال مبارزه سیاسی است در راستای تأمین عدالت اجتماعی، آزادیهای ارزشمند انسانی، برابری و انصاف در توزیع امکانات زندگی و نظارت قاطع سازمان سیاسی بنام دولت از بی عدالتیهای ناشی از خصلتهای خودخواهانه و انحصار گرایانه در جامعه. بوجود آوردن فضای سالم زندگی برای تمامی شهروندان کشور بدون تبعیض و تعصب. تعریف ساختارهای سیاسی مبتنی بر واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی جامعه و از میان بردن فقر بوسیله نظام اقتصادی مختلط و مؤثر. اینان گزیدههای مجمل و گلی است که سوسیال دموکراسی را بهعنوان تفکر سیاسی، جهت و آرمان سیاسی یک حزب سیاسی که اهداف معطوف به کسب قدرت از راههای مشروع دارد، موجه میسازد. بنابراین سوسیال دموکراسی بستر مناسب سیاسی را برای فعالیتهای بنیادین حزب سیاسی در افغانستان مساعد میسازد. با این تحلیل مختصر، سوسیال دموکراسی راه سوم یا راه میانه است که میتواند هم ارزشهای مترقی بخش و منصفانه سوسیالیسم را با خود حمل کند و همچنان میکانیزمهای روشن و ترقی محور و انسان دوستانهی لیبرالیسم را در سیاست حزبی دخیل سازد، تا بتواند در یک ساختار کلان سیاسی قدرت را در خدمت به همگان در جامعه ملزم سازد.