مهدی شیرزاد
تاریخ تفکر و اندیشه در بستر اجتماع انسانی از گردونههای پست و رفیع گذر نموده است و این روند در سیر طبیعیاش از خصلت پویای بر خوردار میباشد. دورههای منظم تاریخی در انتروال زندگی بشریت گاه ویژگیهای مشابه و بعضی اوقات خصوصیات متفاوت را از خود بروز میدهد. نوع نگاه ژرفاندیشان اجتماعی، سیاسی در خیلی از موارد طبعن تابع شرایط زمانی و مکانیاش بوده یا حداقل این فکتورها تأثیر خاص خودش را در طرز دید و نحوهی موضعگیری اندیشمندان داشته و دارد. پریودهای تاریخی در قالب زمان خاص و داشتههای فرهنگی-اجتماعی خاص سنت علمی و عملی را بهدوش میکشد، که تعیینکنندهی شیوهی زندگی انسانها است. انسانها معمولن با عقلانیت و گرایشهای عقلانی، تمایل دارند به مولفههای زندگی نگاه داشته باشند، اما در خیلی از مواقع به دلایلی چنین چانس را نمیتوانند داشته باشند. در دوران اسطوره یا همان ماقبل تاریخ، انسانها نیز دغدغهیشان نسبت به اندیشه بر پایهای عقل بوده است؛ ولی سیطرهی مستحکم محیطی بلوغ اندیشه را جواز نمیداد، تا دغدغهها و پرسشهای عقلانی وارد قلمرو افکار و اندیشهی انسانی شود. یا قدرت درک خرد انسانی را در حیطهی بسیار تنگ تعریف میکردند. با این نگاه عقل نمیتواند دخالت در تحلیل هستی و مفاهیمهای رایج در حوزهی معرفت داشته باشد. به مفاهیم و اصطلاحات کاربردی در حوزهی زیست انسانی نگاه فرا طبیعی و بهدور از دسترس انسانها داشتند. بیشتر پدیدهها بهصورت موهومی تعریف میشدند و این فرایند طبعن محکوم بهرسیدن بهسکوی جدیدتر در قلمرو زندگی است و آن تاریخیشدن زندگی اجتماعی و فردی انسانها بود، که از راه رسید.
به باور «اگست کنت» سیر زندگی بشر از سه مرحله گذر نموده است. نخستین مرحلهی زندگی بشر دوران الهیاتی است. در این مرحله، هستی براساس باورها و اعتقادات تحلیل میگردد. در این دیدگاه بنیاد پدیدههای هستی را در آسمانها جستوجو میکند و بر مبنی آن تفکر خلق میشود، که جامعه و هستی مشیت الهی است. اسطورهها محور اندیشه را میسازند و روحیهی جمعی مسلط بر جامعهی انسانی تفکر الهی و آسمانی است. مرحلهی دوم: متافیزیکی یا فلسفیشدن اندیشهی جامعه است. این مرحلهی گذر است از چشمانداز الهیاتی به پارادایم جدید اثباتی. نگاه فلسفی به هستی و متافیزیک ایمانمحور نیست، بلکه جهانبینی فلسفی بر بنیاد استدلالهای عقلی و منطقی استوار است. مرحلهی سوم: مرحلهی اثباتی سیر زندگی بشر است. این بخش از زندگی انسانها بر بنیاد عقلگرایی، تجربهباوری و پوزیتویسم است. تفکر و روحیهی موجود فضای ذهنی جامعه را بهصورت اثباتی کنترل میکند و تمامی پدیدهها با منطق عقلانیت و اثبات در حوزهی معرفتی قابل تحلیل است. این مرحله در فرایند تاریخی توانست دیدگاه قابل تعمیم را باز کند و شعاع معرفتی بشر را توسعه دهد.
در مرحلهی نوین برداشت از مفاهیم و پدیدههای تأثیرگذار بر زندگی دچار تغییر میشود. افکار از اوج آسمانها پایینتر سیر میکند. سیستماتیکشدن عرصهی زندگی رُخش را در بستر زیست انسانی باز میکند، ریشهی پدیدهها را کم کم در محیط محسوس جستوجوگر میشود. نیروی بزرگ عقل جایش را در برخورد با مسایل و موضوعات بهصورت ابتدایی درک میکند. جهانبینیهای که مبتنی بر اصول واهی بود، آهسته آهسته به زوال محکوم میگردد و جایش را اصول انسانی که قابل درک اکثریت باشد پر میکند. اینها دگرگونیهای هست، که در تمدن کهن انسانی خویش داریم و حالت کنونی زندگی بشریت در واقع محصول دورههای دشوار است، که نیاکان ما با آن روبهرو بودهاند. اما جای خوشی این است، که در تمامی این مرحلههای از تاریخ زندگی، انسانها از معرفت مفهومی و اصطلاحی که تعریفکنندهی چوکات زندگی اجتماعی انسانها است، برخوردار بودهاند. مفاهیمی چون عقلانیت، عدالت، خیر، نیکی، صداقت و… در طول دوران زندگی بشریت از جایگاه ویژهی بر خوردار بودهاند. هر دورهی از تاریخ اجتماعی و سیاسی را وقتی بررسی کنیم، بهصورت واضح مشاهده میشود، که مدیران و گردانندگان اصلی آن جامعه در تلاش بوده تا به زعم خودشان بهنحوی بهعدالت در میان مردم عملکرد داشته باشند؛ اما تفسیر چنین مفاهیم لابد به نوع جهانبینیشان وابسته بودند.
عقلانیت و عقلمداری در حیطهی زندگی و هستی انسانها با توجه به نقش فلسفی که این نیرو دارد، چنانچه مشخص شد از پیشینهی طولانی برخوردار است. این در گذر زمان و سیر تاریخ مملو از حوادث انسانی است، که بلوغ عقلانیت را در پی داشته. نگاه واقعبینانه به طبیعت و نظام زندگی انسانها و ایجاد جریانهای علم پایه و تجربهمحور در واپسین روزگار زندگی انسانها این فرصت را فراهم نمود، که به ارزش نیروی عقل در تمامی گوشههای زندگی، انسان باورمند شود. پس ارزش بهعنصر خرد و خردورزی در سیر تاریخ بشر از ویژگی تکامل برخوردار بوده است. فرایند تکاملمحور زیست انسانی و گذار از دورههای مختلف تاریخ بشر سبب بلوغ عقلانیت در دنیای معرفت انسانی شد.