مهدی شیرزاد
بشر موجودی است با ابعاد بسیار پچیدهی زیستی و زندگی. در بعد زیست انسانی، کیهانی از ناشناختهها و اندک مطالب شناساست. این معلومات و اطلاعات نسبتن کم، دانش بشری است که در بخشهای مختلف، امروز به این جایگاه رسیده است. شناخت از طبیعت انسان، معلومات در مورد فزیک و کارکردهای مغلق مغز آن، شناخت امراض، طبابت و موثریت داروها بر عوامل امراض، میتواند گوشهی کوچک این ابحار پرطلاتم باشد. اما بعد زندگی انسانها عالم دیگری است که تاریخ و فرهنگ پدیدههای بزرگ آن و دستآورد عظیم بشری است. تاریخ بشر یکی از موضوعات گسترده و دارای زوایای آشکار و پنهان است، که برای درک آن نیروهای بزرگ انسانی در طول تاریخ، سرمایهیی به ارزش عمرشان هزینه نمودهاند.
یووال نوح هراری، یکی از کسانی است، که هزینهی بزرگ را در جهت درک و شناساندن تاریخ بشر نموده است. وی در اسرائیل و در شهر تاریخی اورشلیم دیده به جهان باز نموده است. طبعن در محیط حاکمیت دین موسی و با عصبیت دنیای یهودیت بزرگ میشود. با امکانات خوب در نظم تعریفشدهی جمعی یهودیت و قوانین اسرائیل راه آموختن را میپاید. با سپریشدن فصول کودکی و نوجوانی و گذراندن دورهی مکتب، مطابق قوانین آن جامعه و براساس درک ظرفیتها و سلایقشان وارد تحصلات عالی میگردد. هراری دکترای تاریخ را از دانشگاه اکسفورد حاصل نموده و اکنون در دانشگاه عبری اورشلیم تاریخ جهان تدریس میکند. وی اندیشمند، تاریخدان و تاریخنگار است، که خلق تاریخ و اهمیت موضوع آنرا به روایت متفاوت از روال متداول تاریخنگاری، با ژرف علمی و تاریخی به آن پرداخته است. پژوهشهای او در قبال چند پرسش علمی است. اول: چه رابطه میان تاریخ و زیستشناسی وجود دارد؟. دوم: آیا عدالتی در تاریخ هست؟. آیا انسانها با افشای حقایق تاریخی خوشبختتر شدهاند؟. ثمر تحقیقات این پرفیسور نکتهسنج، حداقل، چهار کتاب معروف و پرفروش (انسان خردمند، انسان خداگونه، بیستویک درس برای قرن بیستویک و پول) است، که به اکثر زبانهای زنده و رایج دنیا ترجمه شده است.
یووال نوح هراری در نگارش تاریخ، روش تحلیلی و تجزیهی موضوعات تاریخی را مطمح نظر دارد. دادههای تاریخی با ارزش سنجی آن در چارچوب استدلال و منطق علمی کار شده است. بنیاد تاریخ و فرایند خلق آنرا با اصالت روند تکامل بهبررسی میگیرد. توجه بهاصول زیستشناسانه و درک زیستمحیطی و دگرگونیهای طبیعی در رابطه بهموضوعات تاریخ بشر دغدغهی مسلکی و علمی در کار تحقیقی هراری بوده است. تلفیق و تحلیل جریان تاریخ و قضایای تاریخی، روایت جدید را بهوجود آورده است، که در تاریخنگاری و چشمانداز علمی-تاریخی، هراری دیده میشود. فرایند تاریخ و تحولات تاریخی را با علل و عوامل طبیعی و واقعی بررسی میکند؛ دخیلنمودن ایمان و باورها را در این امر منتفی میداند و روح قوانین تکاملی را در هستی یک اصل میپندارد و سرنوشت تاریخ را بهعنوان جزء، در این عالم از کهنترین روزگار تا اکنون بررسی میکند. برخلاف روش معمول در تاریخ از دیدگاه انسانگرایان و تحلیل قضایای تاریخی براساس اسطورههای حاکم بر اندیشهی بشر، روایتی را تبارز میدهد که در آن سنخیت میان اصول زیستشناسانه و تاریخ با روحیهی تکاملگرایی مشاهده میگردد.
تئوری انفجار بزرگ و خلق ماده و انرژی تکیهگاه اساسی و علمی در نگاه هراری است. این نظریه فرایند پچیده را از آغاز خلقت در هستی گامبهگام شرح میدهد و در مرحلهی آن انسانها پا در میدان هستی میمانند. یووال نوح هراری در میان حیوانات خانوادهی بزرگ را بهبررسی میگیرد و در آن چندین گونهی را معرفی میکند، که اعضای مهم این خانواده هستند. ارگاستر، ارکتوس، دنیسووا، نئاندرتال و انسان خردمند انواعی هستند، که در این خانواده نام برده میشود. اما اینگونه نیست، که در دورهی مشخص در روی زمین گونهی خاص از انسان زندگی مینمودند یا به شکل خطی تکامل داشتهاند؛ بلکه انواع انسانها همزمان در مناطق مختلف زندگی داشتهاند. روش مطالعهی هراری زیستشناسانه و ژنتیکی است و از این روش برای تحلیل پدیدههای تاریخی استعانت میگیرد. تغییرات اکوسیستم در طبیعت، انسانها را به این وا میدارد تا مبارزه برای ماندن در طبیعت را پیشهی اصلی کاری خود بسازند. انگیزهی تسلط بر محیط و بقا روحیهی تهاجمی را در انسانها تقویت نمود و این موضوع سبب گردید با تمام توش و توان محل زندگی را فراچنگ بیاورند. عامل اساسی و بنیادین که توانست نوع انسان را در محیط زندگی و طبیعت برجسته و مسلط نماید، ساختار و کارآیی مغزشان بود. انسانها مغز جستوجوگر و دارای قدرت سنجش و تفکر داشت. ابزارسازی و ابتدا شناخت و استفاده از آتش بزرگترین امتیاز بود، که انسانها نسبت به هر حیوان دیگر دارا بودند. انسان خردمند یل میدان این مبارزات گردید و با روحیهی حاکمیت بر جهان مسلط شدند.
آغاز آفرینش بشریت را در روی زمین مربوط به ۲٫۵ میلیون سال پیش از امروز میداند. این انتروال زمانی در مقایسه با عمر جهان فرصت زمانی اندک است، که در آن انواع انسانی در دایرهی زیستشناسی قدرت مانور را دارد. در تداوم زندگی نوع از انسان به گفتهی هراری (انسان خردمند) تاریخ میسازد و این مربوط هفتاد هزار سال قبل از امروز است. به هرحال انسانها در جریان زیستشان بهشکل گروهی زندگی داشته و نخستین جایگاه ایشان میان جنگلها و فضای آزاد طبیعی بوده است. گروه انسانی که با هم زندگی داشتند عضو و اجزای بودند، که از روحیهی آشنایی و خودی برخوردار بودند. با کمک همدیگر برای جمعآوری غذا میرفتند، از محدودهای که آن را قلمرو زندگی گروه میدانستند بهصورت جمعی دفاع مینمودند. شکار دستهجمعی را ترتیب میدادند و بهشکل جمعی از آن مستفید میشدند. این شاخصهای زندگی نشاندهندهی این است، که انسانها از کهنترین دوران تاریخ بهشکل اجتماعی زیست داشتهاند. اجتماع انسانی متناسب با تکامل نژادی آن رو به ترقی بوده و فرایند کمال را پیموده است. برای زندگی جمعی لاجرم قوانین و مقررات نیاز است تا نظم جمعی به وجود آید و هریکی از افراد انسانی بتوانند در آن اجتماع زندگی نمایند. پس زندگی جمعی و یا گروهی، تقریبا همزاد بشر، در تاریخ آن است.
انسانهای اولیه با الگوی زندگی جمعی و در کنار هم، زیستشان را استمرار دادند. نخستین زادگاه انسان، شرق آفریقا گزارش شده است، که در این مورد اجماع نظر دانشمندان وجود دارد. با گذشت صدها هزار سال از زیست اولیهی انسانها، فرایند پخش گروهی بشر آغاز میگردد. این پروسه بهسرعت نسبتن قابل ملاحظه صورت میگیرد و انواع چندگانهی بشر در مناطق و خشکههای زمین ساکن میشوند و جریان زندگی بهشکل بسیار طبیعی و سادهی آن جاری و ساری میگردد. طبیعت با تمام داشتههایش مساویانه در اختیار انسانها هست؛ اما مبارزه با سختیهای طبیعت برای انسانها، استخوانشکن و طاقتفرسا است. موضوع بقا در برابر طبیعت تاریک و خشین، دغدغهی اصلی برای نوع انسانها محسوب میشد. سرپناهجویی، یافتن قوت زندگی در جنگلها، درهها، کوهها و دمنهای سرد و گرم طبیعت که مشحون از حیوانات درنده و قویهیکل بودند، مشکل جدی و بزرگ بود بر سر راه تداوم زندگی بشر. جمعآوری دانههای نباتات، شکار حیوانات بهصورت گروهی با سادهترین شکل ممکن، غذای این انسانها را شامل میبود. چرخهی زندگی با حالت طبیعی از گردنهها گذر میکند و انسانها آرام و آهسته با اکوسیستمهای محیط خویش آشنا میگردد و قادر میشود بهوسیلهی ابزارهای طبیعی در مقابله با طبیعت راه مقاومت را پیدا نماید. یووال نوح هراری دقیقن همین قدرت ادراک را در مسیر تاریخ زیست بشر انقلاب شناختی نام میگذارد.
با روحیهی زیستشناسانه، انواع چندگانهی انسانی روند تکامل را در جریان زیست خود بهعنوان سرنوشت جدا ناپذیر در پیش دارند. سالهای فراوان میگذرد تا براساس نظاممندی منطق تکامل فرصت برای نوع از گونههای بشری بیشتر مهیا میگردد. البته این تکامل از نوع تکامل خطی و مستقیم نبوده و هراری باورمند است، که در عین زمان گونههای مختلف انسانی در گوشههای روی زمین زیست داشتند. از جمله انسان خردمند گونهی خاص و دارای ظرفیتهای هست، که با تسلط بیشتر بر اکوسیستم موفق شد تاریخساز بشریت شود. در بحث تکامل گونههای بشری دو تئوری مطرح است؛ تئوری آمیزش و تئوری جایگزین. تئوری آمیزش باورمند است، که گونههای چندگانهی انسانی در مناطق مختلف کرهی زمین با در نظرداشت عواملهای طبیعی و زیست محیطی امتزاج نمودند. این آمیزش زمینه را مساعد ساخت تا نوع واحد انسانی که در نهایت به انسان خردمند منتهی میشود، فراهم گردید. در ساحات شرقی زمین، گونهی دنیسووا و انسان خردمند آمیزش داشتند با جهش ژنتیکی براساس اصول زیستشناسانه در هم ادغام گردیدند و گونهی انسان خردمند اکثریت ساکنان شرق شدند. براساس تحقیقات سال ۲۰۱۰م بین یک الی چهار درصد از دیانای انسانهای امروزی در خاورمیانه و اروپا همان دیانایهای نئاندرتالها است. همچنان در مورد دیانایهای بومیهای استرالیا و بومیهای ملانزیایی شش درصد اشتراک ژنتیکی با دنیسوواها دارد.
تئوری جایگزین، برخلاف نظریهی آمیزش حکایتگر تعارضهای جدی و ماجراهای متفاوت مبتنی بر ناسازگاریها و شاید نسلکشیها است. به این معنا که انسان خردمند با خصلت عدم تحمل و مدارا در تقابل با سایر انواع انسانها در روی کرهی زمین قرار گرفت و براساس قابلیتهای شناختی و اجتماعی شاید در یک مقابلهی شدید با سایر انواع، آنان را نابود نموده باشد. به هرحال این نظریهها نیز با اگرهای بزرگ علمی روبهرو است؛ اما بدون شک، امروز انسان خردمند است که تاریخ بشریت را خلق نموده و تسلط بر طبیعت دارد. این نوع از انسان، از پیچیدگی عجیب مغز و ظرفیتهای معرفتی برخوردار است و از نظر یووال نوح هراری یگانه نیروی تغییردهندهی اکوسیستم و طبیعت است.
روایت تاریخی هراری از سرگذشت بشر زیستشناسانه بوده است. وی در تحلیل خویش و براساس فرایند تکامل، انسان خردمند را میراثدار تاریخ بشر میشناسد. این جریان معنیدار زیست انسانی از هفتاد هزار سال قبل از امروز با انقلاب بزرگ و دگرگونکنندهی شناختی، آغاز گردیده است. این مسیر از سه انقلاب بزرگ؛ انقلاب شناختی، انقلاب زراعتی و انقلاب علمی میگذرد و تا اکنون تغییرات ژرف را بهوجود آورده است. انقلاب شناختی، تأسیس رویهی تاریخی، ظهور زبان و بیان تخیلات و خلق انتزاعات ذهنی بشر در عالم بوده است. انقلاب زراعتی آرامش بنیادین را به بشر هدیه نمود و طروق مستفیدشدن از طبیعت را بهنحوی برای انسان سبب گردید. زراعت پدیدهی آرامبخش به زندگی انسان خردمند بود و زمینهی بهدستآوردن غذا را برای بقای بهتر بشر مهیا کرد. با انقلاب زراعتی مبارزهی انسان و طبیعت وارد مرحلهی جدید میشود، که مبارزین این میدان، انسان خردمند با داشتن نیروی خرد و قابلیتهای معرفتیشان هستند.
کسب ظرفیتهای انسان خردمند در حیطهی تاریخ و رسیدن به انقلاب زراعتی تقریبا هم عصر بقا انسان خردمند از میان سایر گونههای بشریاست. حدود سیزده هزار سال قبل از امروز تنها نوع انسان خردمند است، که در روی کرهی زمین زندگی را بدون رقیب تداوم میبخشد و نزدیک به همین سالهاست که انقلاب زراعتی نیز دومین دستآورد بزرگ انسان خردمند در فرایند تاریخ تحقق میپذیرد. انقلاب زراعتی بهوسیلهی بشر تغییرات عمیق را در اکوسیستم خلق نمود. انسان خردمند دخل و تصرف بر طبیعت را جزء کار خویش قرار داد و با تجربیات و دانش خود در این عرصه سعی در حاصلگیری بیشتر از زمین کرد. این دخالتها باعث تنگشدن فضای زندگی برای انواع از حیوانات و نباتات گردید. این کار گاهی زمینههای انقراض گونههای از نباتات و حیوانات را در گسترهی طبیعت فراهم ساخت و به باور هراری مقصر این دگرگونیها انسان خردمند بوده و این تغییرات بهای تفکر بشر است. یووال نوح هراری چشمانداز تاریخ بشر را خیلی خوشبینانه ترسیم نمیکند؛ زیرا یگانه شاخصهی انسان خردمند ایجاد مرزهای افتراقی است، که با تفاوتهای دینی، نژادی و غیره بیشتر قابلیت تبارز را داشته و دارد. این موارد خود خواهیهای برای انسان خردمند به ارمغان میآورد.