محمدنسیم نظری
گفتوگوهای صلح نزدیک بهیکسال است، که میان نمایندگان دولت افغانستان و گروه طالبان در قطر به۱شکل جسته و گریخته ادامه دارد. در تازهترین مورد هیئت بلند پایهای حکومت افغانستان بهرهبری عبداللهعبدالله رییس شورای عالی مصالحه ملی با شماری از چهرههای سیاسی افغانستان به قطر رفتند، تا به گفتهی عبدالله عبدالله برای طالبان اتمام حجت نمایند. عبدالله عبدالله در کنفرانس مطبوعاتی قبل از رفتن به قطر در میدان بینالمللی حامدکرزی در کابل تأکید کرد که این سفر بهمنظور بررسی آخرین تحولات و پیشرفتها در مذاکرات صلح و همچنین بررسی باور طالبان برای صلح در افغانستان انجام میشود. بهگفته عبدالله عبدالله، سفر به دوحه آخرین مهلت و فرصت برای تسریع روند صلح و تغییر دیدگاه طالبان از جنگ و خشونت به صلح و گفتوگو بود.
از سوی دیگر؛ پنجشنبه هفتهی گذشته(۳۱ سرطان) سهیل شاهین عضو ارشد تیم مذاکره کنندهی طالبان در قطر در صحبت با اسوشیتدپرس بر لزوم کنار رفتن رییسجمهور غنی از قدرت سیاسی در کابل تأکید کرده و اذعان نمود که صلح زمانی ممکن است که اشرف غنی از قدرت کنار رفته و طالبان بهشمول سایر جناحهای سیاسی در کابل روی یک دولت همه شمول بهتوافق برسند؛ در غیر آنصورت بهگفتهی شاهین خبری از صلح و آتشبس نبوده و این گروه مصمم به ادامهی جنگ در افغانستان است.
اما با این همه؛ رییسجمهور غنی تأکید میکند که جنگ راهحل نیست و همه باید به صلح باور داشته باشند. از سوی هم او تأکید میکند که اگر طالبان به میز گفتوگو حاضر نشوند، ارگ ریاست جمهوری پلان جامع امنیتی را ترتیب داده که تا شش ماه دیگر اوضاع جنگ را بهنفع حکومت و نیروهای دولتی تغییر خواهد داد.
در هیاهوی مذاکرات صلح و گفتوگو با طالبان؛ اما؛ تنور جنگ داغتر شده و هر روز دو طرف حملات تهاجمی شانرا افزایش میدهند. از دست بهدست شدن ولسوالیها و کشتن همدیگر در میدانهای نبرد گرفته تا تبلیغات رسانهای در شبکههای اجتماعی، هر طرف تلاش دارد تا طرف مقابل را متهم به ادامهی درگیری و نا امنی ساخته و از خود قباحت زدایی نماید.
در همین حال؛ بهبارو برخی کارشناسان امور سیاسی اکنون فرصت و زمان بازاندیشی فرا رسیده است. زیرا که برای دولت جمهوری اسلامی افغانستان پس از سفر اخیر هیئت بلند پایه به قطر به وضاحت کامل تثبیت گردید که طالبان اراده و جسارت صلح را نداشته و با پیشروییهای اخیر در مناطق مختلف، تلاش دارند تا قدرت را از رهگذر نظامی بهدست گیرند. هرچند طالبان تا کنون بر ادامهی مذاکرات صلح در دوحه تأکید دارند، اما؛ واقعیت آن است که این گروه اکنون مغرور فتوحات دو ماه گذشتهی شان در جبهات نبرد هستند و مدعیاند که بعد از ۱۰ سپتامبر مراکز ولایات و بنادر استراتژیک را تسخیر نموده وکابل را در محاصره اقتصادی و اکمالاتی قرار میدهند.
از سوی دیگر حکومت نیز به این نتیجه رسیده است که گفتوگو و مذاکره با طالبان امکان عملی نداشته و نمیتواند گره کنونی را باز نماید. زیرا گفتوگو و مذاکره زمانی ممکن است که حد اقل یک یا چند نقطهی مشترک برای ختم بحران وجود داشته باشد، تا زمانیکه بحران وارد اعماق پیچیدهاش میگردد، تعریف دو طرف منازعه از اختلافات موجود واضح نگردد و نقاط مشترک شناسایی نشود، مذاکره و گفتوگو نتیجه بخش نیست. در بحث صلح افغانستان مسیر برای گفتوگو و نقاط اشتراک دو طرف مشخص نیست و هر کدام بر اصول تعریف شدهی شان اصرار دارند چنین مذاکره ماهها و یا سالها زمان میبرد تا نقاط اشتراک پس از بحث فراوان مشخص شده و مذاکرات بر مبنای آن تعریف و ادامه یابد.
نمایندگان حکومت، اصرار بر دموکراسی و حاکمیت قانون دارند، از حقوق اقلیتهای دینی- مذهبی صحبت میکنند، جنگ را راهحل نمیدانند و بر آتش بس و ختم خشونتها اصرار دارند، جانب طالبان اما؛ نظام را بر مبنای قوانین سختگیرانه اسلام سیاسی میخواهند. در این نوع نظام حق حاکمیت از آن مردم نه بلکه؛ از آن خداوند است. کسی زعیم کشور تعیین میشود که از سوی خداوند و یا رسول او و یا هم برمبنای مشاهدات فقهی و دینی شایسته این کار باشد. بر این مبنا مردم حق انتخاب ندارند بلکه این خدا، کتاب خدا، علمای دین و جمع کوچیاند که کسی را بهعنوان فرد مناسب برای احراز کرسی زعامت تعیین میکنند. سطح برداشت دو طرف از حاکمیت سیاسی در دوحه از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
طالبان حاکمیت قانون را حاکمیت دین میدانند و بر حفظ ارزشهای دینی و مناسک فقهی تأکید میورزند. در جبههی جمهوریت ادعا این است که حاکمیت را مردم از طریق رفراندم عمومی و یا (لویه جرگه) بر اساس موازین دینی و عقلی و نیز واقعیتهای موجود جامعه و احترام بهحقوق همگان بهنمایش میگذارد و در واقع قانون اساسی که نظم و ساختار کلی حاکمیت و روابط میان حکومت و مردم را تمثیبل میکند، از طریق مردم (رفراندم) و یا نمایندگان مردم (لویه جرگه) تعیین میشود. اما در جانب امارت برداشت عمومی این است که نیاز به قانون اساسی و ساختارهای چون: ( لویه جرگه) نیست، تمامی روابط و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در قرآن کریم بهشکل مطلوب آمده است و نیاز بهساختن قوانین جدید نیست.
طالبان اقلیتها را بهعنوان افراد و گروههای که آئین و سلوک آنها را نمیپذیرند سلاخی مینمایند. در منطق طالبان مردم موظفاند یا با حاکمیت زندگی کنند( تمامی قوانین و اصول دینی- مذهبی حاکمیت را قبول کنند) و یا اینکه بمیرند. طالبان از جنگ و خشونت ابزاری برای کسب قدرت سیاسی ساختهاند این گروه تنها برد شان در میدانهای نبرد و خشونتاند. در هر نقطهای که دسترسی پیدا کردهاند، تأسیسات و منابع عمومی را به تاراج برده و حتی به ارزشهای معنوی و انسانی مردم احترام نگذاشتهاند. منطق طالبان در سیاست، ماشین جنگی شان است، مادامی که این منطق موجود باشد طالبان هرگز حاضر بهختم خشونت و آتشبس نیست، طالبان تا کنون براین منطق اصرار دارند که جنگ میتواند مسیر سیاست و سیاستورزی را در افغانستان برای همیش تغییر دهد. این گروه از تجربهی ناکام ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۱ میلادی درس نگرفته است. این منطق نامیمون که باعث کشته شدن و آورهگی صدها خانواده در افغانستان شده است، تا کنون در متن عقلانیت سیاسی و فکری طالبان وجود دارد و منطق طالبان بر همین مبنا (کشتار) عینیت پیدا میکند. از این حیث و صدها موضوعات اختلافی که هیچ سنخیت با همدیگر ندارند میان جبههی جمهوریت و امارت وجود دارد که به سادگی قابل حل نیست. بنابر این واقعیت این است که هم طالبان و هم حکومت برای ادامهی جنگ آمادگیهای لازم را گرفته است، هرچند این آمادگیها بهشکل عمومی مطرح نگردیده اما قرائین محکم و شواهد مستحکم مبنی بر ادامهی کشتار و خشونت در کشور وجود دارد.