گفتوگوهای صلح امروز در سراسر افغانستان، کشورهای منطقه و در مجامع بینالمللی سرخط اخبار و گزارش هاست. سیاستمداران کشورهای منطقه هر کدام با توجه بهمنافع ملی و کشوری شان نسبت به گفتوگوهای صلح افغانستان واکنش دارند. در مجامع بینالمللی نیز گفتوگوهای صلح افغانستان از اولویتهای مهم و عمدهی جامعهی جهانی بوده و اکنون در محافل مختلف سیاسی و گفتمانهای علمی ابعاد و گسترهی این موضوع بهبحث و بررسی گرفته میشود. مجامع اکادمیک ملی، منطقهای و بینالمللی نیز نسبت به گفتوگوهای صلح افغانستان نگاهها و دیدگاههای متفاوتی دارند. در این مراکز بیشتر ابعاد تئوریک و شاخصههای فکری- علمی این گفتوگوها از منظر تاریخی و سیاسی بهبحث گرفته میشود.
در این میان اما محافل سیاسی افغانستان خالی از نگاه واقعی بهمذاکرات صلح و گفتوگو با طالبان است. رهبران و سیاستمداران برجستهی کشور تا کنون نتوانسته است روایت روشن و در خور توجه پیرامون جنگ و صلح افغانستان در سطح ملی و بینالمللی ارائه دهند. حکومت و رهبران سیاسی که تاکنون نزدیک به ۲۰۰ ولسوالی بهدست طالبان سقوط کرده و جنگها از اطراف و ولسوالیها به مراکز شهرها و بزرگ راهها رسیده است، تاکنون درگیر مسایل خُرد و کوچک تیمی و سیاسیاند. رهبران و سیاستگران برجستهی کشور بنابه مصروفیتهای تیمی و سیاسی شان خطر تروریزم بینالمللی و افراطیت دینی- مذهبی را در قالب و محتوای گروههای چون طالب و القاعده که رابطهی مسقیم با طالبان دارند درک نکرده و هنوز در فکر سهم گرفتن بیشتر در خان قدرت و معاشهای امتیازی برای دربار و فرزندان شان هستند.
این رهبران با رفتارهای شان دو نگاه کاملن متفاوت را در جامعهی افغانستان میان روشنفکران و اصحاب رسانه دامن زده است. نگاه اول این است که این رهبران و سیاستگران تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند امتیازات زودگذر مادی و سیاسی شانرا در کابل رها ساخته و بهمنافع ملی فکر کنند. به این معنا که این افراد اصلن منافع ملی را در قالب و چوکات منافع شخصی شان تعریف نموده و مادامی که معاش و امتیازات شخصی شان تأمین گردد، منافع ملی نیز تحقق پیدا خواهد کرد.
نگاه دوم این است که این افراد توان و فهم مناسب از اوضاع و شرایط جاری ندارند آنها آن قدر غرق در مناسبات کوچک تیمی و سیاسی شدهاند، که دیگر مفاهمی چون ارزشها و دست آوردها، منافع ملی، قانون اساسی و نظام مبتنی بر ارادهی مردم برای آنها معنا و مفهومی ندارد. بر اساس این نگاه این افراد اصلن فهمی از اوضاع و شرایط نداشته و از این منظر است که تنها به فکر ثروت اندوزی و غارت از منابع و امکانات عمومیاند.
در شرایط حساس کنونی که آتش جنگ شعله ور گشته و به دروازههای کابل نزدیک شده است، زمان و فرصت رقابتهای کوچک سیاسی و تیمی نیست؛ بلکه همگان باید در برابر خطر تروریزم و افراطیت مقاومت نمایند. مقاومتهای مردمی که در نقاط مختلف کشور بهصورت خود جوش شکل گرفته بهانه و فرصتی به سیر تاریخی برای مردم افغانستان است که سرنوشت سیاسی و جمعی شانرا در آینده بهصورت دلخواه تمثیل نمایند. رفتار برخی سیاستگران کشور در شرایط کنونی، هیچ توجیه منطقی و عقلی نداشته و باید مردم برای آینده بهتر شان اقدام نمایند.
از سوی دیگر این نگاه منفعتگرایانه و شخص محور باعث شده که مذاکرات صلح نیز با چالشهای جدی روبهرو گردید. در کابل سیاستمداران مصروف مناسبات سیاسی و شخصیاند، نگاه و ظرفیت فکری شان برای ترسیم خطوط اساسی مذاکرات نیز در همین ظرف قابل بررسی و دقت است. دلیل عمدهی ناکامی پروسهی صلح، نبود نگاه واقعگرایانه و مبتنی بر منافع ملی باعث شده که این مذاکرات طولانی و بینتیجه باشد. گروه طالبان درک کردهاند که در کابل اجماع سیاسی راهحل بحران وجود ندارد و از این رهگذر آنان فشار بیشتر در میدانهای جنگ وارد ساخته تا از رهگذر نظامی بر افغانستان مسلط شوند. هنوز هم فرصت و زمان برای اجماع سیاسی واقعی وجود دارد باید هرچه زودتر نگاه کلان در سطح کشور نسبت بهپروسه صلح تغییر یابد، گفتوگوهای صلح از پروژهی زودگذر تبدیل به یک گفتمان جامع و عمیق در درون ساختارهای ملی و سیاسی کشور شود تا همگان بدون هیچگونه ملاحظات سیاسی خود در آن پیدا نموده و برای تعیین سرنوشت جمعی تلاش نمایند. از سوی هم رهبری حکومت مکلف است تا هرچه زودتر قاعدهی حکومتداری را وسیع ساخته و از تمامی ظرفیتهای نظامی و ملی در سطوح و تصمیمگیریهای مختلف کشور استفاده نموده تا خطر موجود مدیریت شده و از فروپاشی و سقوط دولت مرکزی بهدست طالبان جلوگیری صورت گیرد.