سرنوشت نویسنده در افغانستان

Spread the love

محمدنسیم نظری

پس از درگذشت محمد اعظم رهنورد زریاب، شاعر و نویسنده‌ی مشهور فارسی، شماری از هوادارن او و نیز کسانی‌که به مسایل فرهنگی و ادبی علاقه‌منداند، از مراسم تشیع و فاتحه‌خوانی او انتقاد نمودند. به باور آن‌ها مراسمی تشیع جنازه رهنورد زریاب  باید در یک فضای بسیار بزرگ، با تدابیر امنیتی جدی، با حضور جمع کثیر از اهل ادب و هنر، فعالین سیاسی و چهره‌های ملی کشور برگزار می‌گردید.

حال آن‌که در مراسم تشیع رهنورد زریاب، جمع محدودی از دوستان و نزدیکان او حضور داشتند؛ هرچند شماری از فعالان ادبی از دست اندرکاران برگزاری مراسم انتقاد نمودند ومدعی‌اند که می‌توانستند این مراسم را با حوصله‌مندی و دقت در مدیریت زمان به‌شکل گسترده و با جمع کثیری از اهل ادب و هنر برگزار کرد؛ اما دوستان او با عجله این کار را انجام دادند.

این قلم به دنبال نقد و بررسی مراسم تشیع استاد زریاب و این‌که چه کوتاهی‌های از سوی برخی‌ها انجام گرفته است، نمی‌پردازد، هدف از این جستار پاسخ به پرسشی اساسی که می‌توان از اهل هنر و مدعیان ادب، فرهنگ و اندیشه‌ورزان کشور داشت، می‌باشد. آیا می‌شود نوشتن و نویسنده را بهتر از این در این کشور تجلیل کرد؟

یا می‌توان به‌شکل دیگری این پرسش را مطرح ساخت که آیا فرهنگ نوشتن و تفکر کردن، بیشتر از چیزی که در مراسم زریاب دیدیم، در این مملکت جا بازکرده است؟

پاسخ به این پرسش هر چه باشد؛ غیر از این است که هنوز به فهم درست و عقلانی از ر رابطه‌ی مان با فرهنگ و ادب نرسیده‌ایم، ما در جهان تصویر شده و حکاکی شده‌ای زندگی می‌کنیم یا به تعبیری سارتر زندگی خود را در این جهان مجسم و منظم می‌کنیم. تجسم زندگی در دنیای ما چیزی فراتر از تشریفات بدون ملاحظات اخلاقی و جمعی است که در آن بوی از ادب و هنر به معنی واقعی کلمه وجود ندارد. زریاب نزدیک به هفتاد سال با ما بود؛ حد اقل نزدیک به پنجاه سال در عرصه ادبیات و فرهنگ قلم و قدم می‌زد، سخنرانی‌های زیادی در بخش‌های هنر و ادبیات ثبت نموده است. داستان‌های بزرگ و کوتاه در بخش‌های مختلف نوشته است، او دغدغه بازیابی فرهنگ و اصالت زبان فارسی را در ذهن و سر می‌پروراند، رمان‌های او تجسم کننده‌ی واقعیت‌های تلخ زندگی در کشور جنگ زده‌ای بود که هیچ کسی در درازنای آن به مفاهیم چون فرهنگ، هنر، موسیقی و رقص باور نداشت و حتی از آن‌ها دوری می‌جست.

در جامعه‌ی زریاب، موسقی بنابه دلایل دینی حرام شمرده می‌شد و رقص‌ها حرمت دینی دارد. با این وجود او هم‌چنان می‌نوشت؛ تا شاید افقی برای بازیابی فرهنگ و هنر در این مملکت گشوده شود. اما صد حیف که جامعه چیزی بنام این اسم‌ها و مفاهیم اصلن نمی‌شناخت و تهی از تمامی این کلمات بود.

در جامعه‌ی زریاب به‌عنوان نویسنده و متفکر در حوزه ادبیات و درست‌نویسی، عناصر چون تروریسم، دزدی، قاچاق موارد مخدر، فقر وتنگ دستی سوسو می‌کشید. زریاب دقیقن زمانی رفت که این عناصر تمام قد در برابر او و اندیشه‌هایش قد کشیده بود و تفکر او را به چالش می‌کشاند. تروریسم عمده‌ترین چالش جامعه‌ی زریاب بود که حتی باعث شد تا دوستان و نزدیکان او از داخل و خارج از کشور نتوانند به مراسم تشیع جنازه‌اش حاضر شوند. در کنار این مانع، فقر را به‌عنوان بخشی دیگری از پارادایم زریاب- فرهنگ باید اضافه کرد. به گفته مردم عادی جامعه، امروز بیشتر از هر زمان دیگر به دلایل مختلف و با اوج‌گیری ویروس کرونا در کشور، مردم فقیر شده‌اند. فقر و تنگ دستی نه تنها توان و انرژی مطالعه کتاب‌های او را از مخاطبانش گرفته است؛ بلکه اندیشه‌های او دیگر سوژه برای خواندن و نوشتن نزد مخاطبانش نیست؛ بلکه زنده ماندن و زندگی کردن در شرایط سخت، دغدغه‌ی اصلی مردم و مخاطبان زریاب شده است.

با این وجود نباید از جامعه‌ای که با فقر شدید و در حالت نا امیدی کامل دست پنجه نرم می‌کند، انتظار بیشتر از چیزی که در مراسم زریاب اتفاق افتاد، داشت. برای انسان عادی جامعه قدر فرهنگ و ادبیات کمتر از داشتن پول نانی است که می‌توان با آن شبی را به سحر رساند و شکمی سیر نمود.

بنا سرنوشت نوشتن و نویسنده در این جامعه‌ی پوشالی که رهبران آن در کاخ‌های مجلل زندگی می‌کنند و از فرط عیاشی و پرخوردی در عذاب‌اند و رعیت از گرسنگی و نداشتن لقمه نانی درد می‌کشند، همین است.

به قول سهراب سپهری: دشت‌ها آلوده است، در لجن‌زار گل لاله نخواهد رویید

در هوای عفن – آواز پرستو به چی کارت آید؟

فکر نان باید کرد

وهوای که در آن

نفسی تازه کنیم

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *