عبدالخالق آزاد
ملیتها و اقوام با هم برادر کشور که چهلسال پیش با اعتماد بینظیر و فراموشکردن همهی کینهها و خصومتهای دیرین و تاریخی دست در دست هم داده و برای مقاومت در مقابل نظام دستنشاندهی شوروی جبههی واحد را ساخته بودند، هماکنون به گونهی غیرقابل تصور تمامی آن اعتمادها را از دست داده و نسبت به هم به دیدهی شک و تردید نگاه مینمایند.
از جانب دیگر اجتماعات محروم بشری کشور که فشار کودتاچیان ۷ ثور ۱۳۵۷ را با مقاومت بینظیر آغاز کردند اما بعد از حدود چهار دهه همه به این نتیجه رسیدهاند که از افراد منسوب به نظام گرفته تا مخالف نظام در تقابل با منافع آنها قرار داشته و از برون بر آنها تحمیل گردیده است. در مجموع مردم نه تنها به تفنگ به دستان مخالف نظام به چشم عامل برونی میبینند، بلکه هر فرد ملکی وغیرملکی دولتی را هم به شکلی از اشکال عامل نظام و خارجیها نگریسته و به آنها به دیدهی شک و تردید نگاه مینمایند.
شورشگران روستایی چهاردهه پیش که اغلب اساس آن بر همان سادگی و بیپیرایگی روستائیان از عدم درک عمیق سیاسیشان مایه میگرفت، فرودستان بعد از دادن آن همه جانفشانی و قربانیها اغلب به پختگی سیاسی رسیده و آگاهانهتر در جهتگیریهای سیاسی در دفاع از منافعشان سهم میگیرند.
پس از چهلسال طبقات محروم جامعه که از شنیدن آن همه شعارها و نوید برای زندگی بهتر در آینده، جز خانهخرابی هیچگونه بهبود و پیشرفتی را شاهد نبودهاند، ناراضترین بخش جامعهی کشور را تشکیل میدهند. به نظر میرسد که اگر برخی از مجبوریتهای زندگی را از نظر دور نماییم، هیچ فردی از محرومان کشور به نظام و مخالفین نظام نگاه موافق ندارند.
مردم بیآلایش و مهربان کشور که پیش از چهلسال با صداقت و اعتماد تمام غمهای دلش را با هم در میان میگذاشتند، اکنون که در این مدت طولانی زجر و رنج را تحمل کردهاند، با حزم و احتیاط کامل و جویده جویده با همدیگر سخن میگوید.
بدتر از همه در جریان سالهای اخیر عدهی کثیری به ویژه جوانان که به منظور گریز از حاکمیت سنتها و فرهنگ عرفی تنها راه چاره را در توسل به آموزش و معارف دانسته و تمایل به رفورم در آن ساختارها و تغییر در عقاید و افکار را آرزو میکردند، پس از ختم آن روند هزینهبر و وقتگیر تعلیم و تحصیل، به افراد سرخورده و مأیوس مبدل گردیده که دیگر ذرهای از جاهطلبیهای پیش از تحصیل و تعلیم در ذهنیتشان حضور نداشته و ناامیدانه در انتظار اصلاحات در سالهای پس از نیمقرن جاری بوده و در صدد یافتن راه فرار اند.
اکنون که اغلب این جوانان در لای حواشی شهرها به شکل گروهی درون اطاقهای نمناک و غیرقابل زیست زندگی را سپری مینمایند، در فضای بیباوری به زندگی و آیندهی بهتر، آرمانی جز دسترسی به جغرافیای امن و فرار از این زندان در مخیلهشان چیز دیگر حضور ندارد.
نگاه دیگر که درون جوامع محروم انسانی در این کشور شکل گرفته، این است که مردم در کل افراد منسوب به نظام و عناصر مخالف برون از نظام را در مجموع به مثابهی ابزارآلات میبینند که عامل برنامهها و راهکارهای برونی بوده و حاکمیتشان جز خانهخرابی و ویرانی مفیدیت چندانی به زندگیشان ندارد. این نگاه نسبت به نظام و مخالفین نظام سبب گردیده که این جامعهی محروم هم از طرف مدافعین نظام زیر فشار قرار گیرند و هم از جانب مخالفین به اشکال و انواع مختلف مورد اذیت و آزار قرار داشته باشند.
مردم محروم اما قانع کشور که با غرور و عزتنفس به مقاومت مستقل در مقابل استبداد داخلی و استیلای خارجی قد علم کردند، هماکنون آن غیرت و غرور روزهای پیشینشان را از روی ناچاری به تاریخ سپرده و هر یکی بنابه فشار و اجحاف بینظیر به شکل از اشکال در پیوند با حلقات دشمن قرار گرفته و بردهی نظام گردیده است.
وضع رقت بار اقتصادی و سقوط اقتصاد معیشتی روستایی که عامل اصلی شکست عزتنفس و غرور مردم محروم را تشکیل میدهند در این روزها با ورود نظام اقتصاد بازار جز پیوستن به بانیان این نظام راه چارهی دیگری را بروی مردم بسته است.
نارضایتی مردم به دو گونه ارضا میشود؛ بخش از مردمی که از ناحیهی مخالفان بیشتر آسیب دیدهاند، به صف رزمندگان پولیس، اردو و یا امنیت پیوسته و لباس رزمیدن را بر لباس شبانی و یا شتربانی ترجیح داده و به شدت در صدد انتقام اند. بخش دیگری که از ناحیه هواداران نظام و یا عمال فاسد نظام درد و رنج دیده به آرزوی بهشت جاویدان و رویایی سیر و سفر در کنار حور و غلمان جهان آخرت را بر جهان نکبتبار زندگی افغانی ترجیح داده و با خودترقانی راه ساده و بیپیرایه مقاومت و رسیدن به جنت را انتخاب مینمایند.
این وضعیت درحالی استمرار مییابد که به شکل جبری نه نظام و نه مخالفان آن هیچکدام افراد و اشخاص ناراض را به زور مسلح و یا تجهیز نمینمایند، اما هر دو طرف تا کنون هیچگاه به کمبود نیرو هم مواجه نبودهاند.
اگر از هر دو طرف پرسیده شود، آیا سلاح اضافی در ذخایر تسلیحاتیشان دارد یا خیر؟ در جواب خواهد گفت اسلحه ندارند. اسباب اصلی این وضعیت همان برنامههای دقیق برونی است که هر دو طرف را با اضافه نیرو مواجه و رویارویی هم قرار داده است.
پس از حدود چهلسال آن نظم سنتی و عرفی حاکم بر جامعه دیگر رخت بربسته است. نخبگان روستایی و بزرگان عرفی و سنتی دیگر جا و مقامشان را به نفع آن دو نیرو عوض کرده و مقدسات طور دیگر زمینه یافته، مامور نظام یا افراد نظامی مخالف به جایگاه و موقعیت شخصی عرفی نشسته است و یا در یک کلام روابط عرفی اجتماعی به روابط جدید سیاسی نظام جا بدل کرده است. دهقان که در گذشته رعیت مالک زمین، رعیت ارباب ده و نظام دولتی بود، اکنون به رعیت احزاب و افراد و یا تبدیل به رعیت مالک کارخانه و قوماندان پولیس، اردو و یا امنیت و… گردیده است.
این روند، جایگاه سن و سال حتا مالکیت و ثروت را به شدت آسیب رسانده، حیثیت و اعتبارها از اساس فرق کرده است. یک رزمنده مشهور بیباک و نترس میتواند به آسانی همانند ملاک و یا ارباب دههی گذشته در محل زندگی حرمت داشته و موجودیتشان را اعلام نمایند. برای این کار نه ثروت نه قدرت و نه زمان نیاز است، فقط در چند میدان رزم به فداکاری و قربانی ضرورت است. بهترین مثال در این زمینه صعود عیساخان لغمانی و ابراهیمی را میتوان شاهد گرفت، تا اسباب تحسین را فراهم نموده و در بیباکی و جانبازی شهرت یافته باشد.