«تاریخ: سی‌آی‌ای و مجاهدین افغانستان»

Spread the love

«واکنش نسبت به اشغال شوروی به‌ویژه در صفوف دانش‌جویان دانشگاه کابل نیرومند بود و بسیاری از فعالان دانش‌جویی برای این که دستگیر نشوند، به پاکستان گریختند. احمدشاه مسعود رهبر جوان تاجیک به موج آوارگان افغان در پیشاور پیوست. او در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ علیه کمونیست‌ها اعلام جهاد کرد و شماری از دانش‌جویان هم‌قطار تاجیک خود را همراه خویش به افغانستان بازگرداند. وی در زادگاه خود دره‌ی پنجشیر موضع گرفت، تا برای براندازی کمونیست‌ها از قدرت تلاش کند.

دیگر گروه‌ها در اطراف کشور نیز به اعلام مخالفت رسمی با شوروی‌ها شروع کردند؛ اما بدون دریافت کمک‌های خارجی و به شکل پراکنده، سازمان‌نیافته و فاقد تجهیزات لازم توانایی، توان آن را نداشتند، که قدرت ارتش سرخ را به چالش بکشند. نقش سی‌.آی.ای در این ماجرا حدود هجده ماه قبل از آن در اواخر ۱۹۷۸ آغاز شد، یعنی زمانی که رژیم حاکم خلق ندانسته دست به یک اشتباه کوچک، اما جدی زد. آن‌ها پرچم ملی جدیدی برای کشور برگزیدند. یک تصویر از این پرچم چند روز بعد در واشنگتن‌پست منتشر شد. ظرف یک‌هفته آلن ولف، هیجان‌زده و خشمگین، به اسلام‌آباد رفت. ولف آن موقع رییس بخش شرق نزدیک و جنوب آسیا در سی.آی.ای بود، که مسوولیت امور عملیاتی در افغانستان و پاکستان را نیز به‌عهده داشت. ولف که سال‌ها در مورد مسایل جنوب آسیا کار کرده بود، در درون سی.آی.ای مردی شناخته‌شده به‌شمار می‌رفت. چند سال بعد او به عنوان رییس ما در کابل و سپس با همین عنوان در اسلام‌آباد خدمت کرد. وی کارشناس مسلم در مورد تاریخ منطقه بود. همسر وی نیز یک محقق شناخته‌شده در مورد تاریخ و سنت‌های قبایلی به‌شمار می‌رفت…

ولف که همیشه بازیگر خوبی بود، به محض رسیدن به سفارت، رییس و ما سه‌ تن دیگر از مأموران ارشد را به اتاق جلسه‌ی مخصوص و مصون سفارت، که به دلیل وجود دیوارها، کف و سقف روشن پلاستیکی‌اش به «حباب» معروف بود، جمع کرد. ولف بالای میز سبزرنگ نشست و به هر کدام از ما با دقت و آهسته نگاه انداخت و سپس شروع به صحبت کرد: «من و همسرم هفته‌ی پیش پس از کار در ایوان خانه نشسته بودیم. مشغول صرف شام بودیم و من نگاهی به واشنگتن‌پست انداختم. نمی‌توانستم آن‌چه را می‌دیدم باور کنم. تصویری از پرچم جدید افغانستان روی صفحه‌ی اول روزنامه به چشم می‌خورد. رویم را به سوی همسرم برگردانده و گفتم: عزیزم، آن کمونیست‌های حرامی حق ندارند با افغانستان ما این چنین رفتار کنند. من می‌روم که این رژیم لعنتی را ساقط کنم. اکنون آقایان، من این جا هستم تا کارها را شروع کنم. افراد ما در کابل، در احاطه‌ی رژیم، کار چندانی نمی‌توانند بکنند؛ اما مجاهدین در این‌جا در پاکستان، در پیشاور و در اسلام‌آباد نمایندگانی دارند. جنگ ما از همین‌جا آغاز می‌شود. شما افرادی را در بین هر گروه مجاهدین به کار بگیرید. من می‌خواهم بدانم آن‌ها چه کار می‌کنند، و نبردشان چگونه پیش می‌رود. من می‌خواهم بدانم آن‌ها به چه چیز نیاز دارند و ما چه کمکی می‌توانیم به آن‌ها بکنیم. من به دنبال عمل هستم. من نتیجه‌ی کار را می‌خواهم.»

می‌توانستم فضای موجود در اتاق را احساس کنم. این سخنان به اجرای یک تئاتر شبیه بود، به یک نمایش خارق‌العاده. حتا آن موقع با خود گفتم کاش می‌توانستم همه‌چیز را روی یک نوار ضبط کنم. می‌دانستم شاهد رویدادی هستم که بر جریان تاریخ اثر می‌گذارد.

ما تا اواسط ۱۹۷۹ و به دنبال دستورات فوق‌العاده‌ی ولف، در میان تمام هفت گروه عمده‌ی مجاهدین، افراد مناسب را یافتیم. علاوه بر این، دولت امریکا در اثر تلاش‌های ولف، پس از بازگشت به واشنگتن و با همکاری دولت پاکستان، یک برنامه‌ی محرمانه را به‌منظور تأمین کمک‌های بشردوستانه برای مجاهدین روی دست گرفت

منبع: مأموریت سقوط، گری سی. شرون، ترجمه‌ی اسدالله شفایی، ناشر؛ مرکز مطالعات صلح و توسعه، چاپ اول؛ بهار ۱۳۹۰، صص ۶۷-۶۹

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *