«سقوط ارزگان»

Spread the love

«سید در حومه شهر ترین‌کوت در حال آوارگی به سر می‌برد، در حالی‌که در آن زمان کرزی به‌طور مصوون در پاکستان بود. بعد از این‌که طی یک حمله ناگهانی توسط طالبان دست‌گیر شد و سپس آن‌ها را برای آزادی اغفال نمود، در شش نشانی مختلف در خفا به سر می‌برد. او دو چرخ بال را دور از درجی دیده بود که به مقصد پاکستان پرواز کردند، ولی او هیچ راهی برای دانستن این‌که کرزی یکی از آن‌ها است، نداشت. او هر روز به سرویس جهانی بی‌بی‌سی گوش می‌داد تا از آخرین اخبار آگاه شود. در حالی‌که از هیچ‌گونه تلاشی برای در امان ماندن از دسترسی طالبان دریغ نمی‌کرد، شنید که طالبان پنج یا شش ولایت را قبلن از دست داده‌اند. خبر خوب. گوینده‌ی خبر گزارش داد که آن‌ها یک قریه در نزدیکی قندهار را که اطمینان بخش بود از دست داده اند. آیا مردم خود بالاخره به قیام خواهند پیوست؟ سید به دهراوود جایی که او می‌توانست احساس مصوونیت نماید سفر نمود. زمانی‌که به شهر نزدیک شد او با گروهی از مردم مواجه شد که در راهِ رفتن به ترین‌کوت با شادی و سرور فریاد می‌زدند که طالبان از بین رفتن و به تاریخ پیوستند.

سید در مورد این‌که آن‌جا چه خبر است هیچ تصوری نداشت و تا زمانی برنگشت که کرزی بر فرازِ کوه‌ها پرواز کرد، اما تصمیم گرفت که به آن‌ها ملحق شود. او از تالانی، زادگاه جان‌محمد، عبور نمود. در آن‌جا نیز مردم برای خروج طالبان محلی جشن گرفته بودند. سید برخی از خویشاوندان علاقمند را که شگفت زده بودند، ملاقات نمود. از او پرسیدند: “شما کجا بودید، شما کجا بوده‌اید؟ آیا شما متوجه هستید که چه خبر است؟ طالبان گریخته اند!”

در عین زمان در ترین‌کوت، اخبار خروج والی طالبان در همه جا پچیده بود. حامیان کرزی قبل از رسیدن کرزی به ترین‌کوت با وی صحبت کرده بودند، از اسلحه استفاده نکردند، اما به وی تفهیم کردند که وقتش تمام شده است. پس از این گفت‌وگو، او همه چیز را رها کرد و به دره میرآباد واقع شرق ترین‌کوت رفت. اولین غارت آغاز شده بود. شهرنشینان ترین‌کوت به غرفه‌های تجارتی بازار برای جستجوی پول، اسلحه و کالاها رفتند. سید این وضعیت را از فاصله دور مشاهده می‌کرد و از هرج مرج موجود در شهر نگران بود. او به شاروالی که اکنون خالی بود، رفت. شاروال آن‌جا را ترک کرده بود و برخلاف شایعات، او به پایه دار آویخته نشده و یا به‌گونه دیگر به قتل نرسیده بود؛ ملا شفیق برای وی محل امن در منطقه خود پیشنهاد نموده بود. سید احساس کرد که هیچ گزینه‌ای ندارد و خود را به عنوان شاروال ترین‌کوت منصوب کرد. هیچ کس دیگر نبود تا برای انجام آن کار قدم بردارد، و سید احساس می‌کرد که او مستحق این مقام است. چون او برای کرزی بسیار زحمت کشیده بود. او فورن اولین فرمان خود را صادر کرد: غارت بس است. این که آیا اقدامات او کدام تاثیری داشته، واضح نیست.

سپس یک شاروال متفاوت، یک پوپلزی که تجربه بیشتری نسبت به سید داشت، از راه رسید. خیروجان در دروه حاکمیت طالبان اداره شهر ترین‌کوت را بر دوش داشت. طالبان در ۱۹۹۴م به منظور آرام نمودن قبایلی که کنار زده شده بودند، به وی این مقام را دادند. خیرو جان زیاد دوام نیاورد. زمانی‌که که طالبان در ولایت ارزگان به طور کامل مسلط شدند، وی را دور انداختند، او یک روزنامه نگار خارجی را دعوت نموده بود تا بیاید و از بازار محلی دیدن نماید و این یک بهانه‌ای شد تا وی را در ظرف کم‌تر از شش ماه برکنار نمایند.»

منبع: یک مرد و یک موتر سایکل، بیتِه دم، مترجم، دکتور احمد شکیب ظهیر، انتشارات عازم، چ. اول ۱۳۹۴، صص ۱۲۱-۱۲۲

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *