«رهبری کودتا نه تنها به اصول مرامی خود که اتحاد همهی نیروهای ملی و دموکراتیک در جبههی واحد بود، وفا نکرد، بلکه از همان روزهای اول به سرکوب تمام گروههای سیاسی اعم از راست و چپ آغاز نمود. یکی از اعلامیههای پر سروصدای دولت عفو تمام زندانیان بود. اما این عفو شامل زندانیان سیاسی که در زمان دولت سابق محبوس شده بودند، نگردید. بلکه زندانیان جنایی و حقوقی آزاد شدند و تعداد زیادی از سرکردگان شورشهای بعدی ضد حاکمیت دموکراتیک خلق، از میان آنها سرکشیدند. زیرا ماجراجویان و هنگامهطلبان جسور در میان آنان کم نبودند. این آزادی زندانیان نیز با مارش گستردهیی در مرکز و ولایات تجلیل گردید که در مارش کابل، حفیظ الله امین بیانیه داده و زندانیان آزاد شده را فرزندان محروم و آزادهی مردم افغانستان معرفی نمود. او گفت رژیم سرکوبگر خاندان سلطنتی آنها را به ناحق و ظالمانه و در شرایط وحشتناک، بدون رعایت کوچکترین حقوق انسانی در زندان نگه داشته بود و آنها باید حالا به مدافعین قهرمان انقلاب بدل گردند. این اقدام، آشکارا وجود روحیهی لُمپنی را در حفیظ الله امین نشان میداد.
اگرچه کابینه به اشتراک هر دو جناح حزب ساخته شد، اما سروصدای زیاد در میتینگها و مارشها منحصرن به نفع حفیظ الله امین جریان مییافت و او به حیث قومندان انقلاب و شخصیت برجسته و استثنایی معرفی میگردید. دیگر مارشهای پی در پی جز برنامهی اساسی تبلیغاتی رژیم شده بود که در آن دستههای ساز و آواز از رادیو افغانستان و گروههای هنری مکاتب به خصوص مکاتب دختران به هنرنمایی میپرداختند؛ که شاید هدف از این اقدامات تبلیغاتی، جذب و جلب و شرکت مردمان عادی بیبرنامه و تماشاچی بود. ابتکار همهی این مارش ها نیز به دست خلقیها بود. تره کی ریش سفیدان، ملاها و چارکلاهها را ملاقات میکرد و برای آنان دربارهی مزایای انقلاب ثور سخنرانی مینمود. آنانی که با هر تغییر رژیم اولین کسانیاند که پشتیبانی خود و مردم محیط خود را به پیروزمندان هدیه میدهند.
اما به زودی حمله به گروههای سیاسی، شخصیتهای صاحب نفوذ قومی و علمای دینی روی دست گرفته شد که به تصور گردانندگان، ضد انقلاب بودند. در اردو نیز تصفیهی سراسری به بهانهی کودتا و سوظن رابطه با گروههای دیگر آغاز گردید. همزمان با این اقدامات، شورش در میان مردم زبانه کشید. گویا کمتر کسی بود که دربارهی وحدت حزب به تبلیغات رسمی باور میکرد. وقتی که من در پلچرخی بودم، با شخصی به نام گل آخوندزاده ملاقات کردم. او گاهی امامت نمازهای جماعت را در اتاقهایی که صد نفر یا بیشتر از آن زندانی بودند، انجام میداد و با چنان لحن مؤثری قرائت میکرد که لرزه به اندام نمازگزاران میافتاد. این شخص حکایت کرد که بعد از پیروزی کودتا روزی نزد میاگل جان تگاب که از مشایخ پرنفوذ طریقت و صوفیه بود، مراجعه و هدایت خواسته است. میاگل جان آغا گفته است که عجلهیی در کار نیست. اینها را بگذارید که اول در میان خود تصفیه حساب کنند. اول پرچمیها حذف خواهند شد و بعد شاید امین سرِ تره کی را بخورد. در آن وقت آنها چنان در درون خود درگیر خواهند شد که به جز آنکه روسها مستقیمن مداخله کنند، راه دیگری برای بقایشان نخواهند ماند؛ و مردم نیز به قیام سراسری خواهند پرداخت. این موضوع را وقتی گل آخوندزاده به ما قصه کرد، هنوز میان تره کی و امین برخورد نشده بود و مسألهی مداخلهی مستقیم شورویها نیز به ذهن افراد معدودی میگذشت.»
منبع: سرگذشت و چشم دیدها، نویسنده: محمد اسماعیل اکبر، جلد اول، انتشارات امیری، چاپ اول ۱۳۹۵، صص ۳۲۲ و ۳۲۳