«در قندهار جنرال (امریکایی) از من دعوت کرد تا به سلولهای تازهیی که برای نگهداری از اسرای القاعده و طالبان در آنجا ساخته شده بودند، سری بزنیم. من و جنرال هنوز نمیدانستیم که اکثریت آن اسرا به زودی به زندان گوانتانامو منتقل خواهند شد. سلولها به واسطهی پنجرههای فولادین احاطه شده بودند. برای پوشش سقف آنها از چوب استفاده شده بود.
من تصور میکردم که جنگجویان القاعده جوانانیاند که از روی احساسات به صفوف آن گروه پیوستهاند. اما بمباران شدید هواپیماهای بی۵۲ امریکایی بر خطوط مقدم طالبان در شمال، این تصور را عوض کرده است. در واقع نمیشد انتظار داشت که جنگجویان سرسخت القاعده به سادگی دست از مقاومت و جنگ بردارند به همین دلیل وقتی به چهرهی اسرای موجود در میدان هوایی قندهار نگریستم، مطمئن شدم که آنها سرسختتر از آن چیزی که من تصور میکردم، بودند.
زمانی که به دیدار گل آغا در مقر ولایت قندهار رفتم، او از من خواست تا به شماری از افرادی که در آنجا حضور دارند، سخنرانی کنم. این درخواست او البته خیلی غیرمنتظره و عجیب بود. من بدون هیچگونه آمادگی با بیان چند عبارت مذهبی به زبان عربی شروع به سخنرانی کردم. انجینیر پشتون مسئولیت ترجمهی حرفهایم را به عهده گرفت. با چند جملهی تشریفاتی مؤفقیت آنها را مبارک باد گفته و تأکید کردم که امریکا حاضر است با تمام توان به آنها کمک کند. بعد از آن به واسطهی یک کاروان از موترهای پُر از افراد مسلح به خارج از شهر قندهار رفتیم تا از اقامتگاه ملاعمر بازدید کنیم. خلاف حرف جنرال فرانک که گفته بود اقامتگاه ملاعمر را به تلی از خاکستر مبدل خواهد کرد، من با یک ساختمان پابرجا و سالم روبرو شدم. بعد از آن من و گل آغا در کنار تخت ملاعمر عکس یادگاری گرفتیم.
قرار بود عصر آن روز دو سخنرانی نسبتن طولانیتر دیگر نیز داشته باشم. یکی از آن سخنرانیها قرار بود در جمع گروهی از افراد مربوط به شیرمحمد آخندزاده ایراد شود. آخندزاده عضو یک خانوادهی بانفوذ هلمند بود و از سوی حامد کرزی به عنوان والی آن ولایت گماشته شده بود. گروه دیگر، جمعی از مردم هزاره بودند. برایم جالب بود که خلاف مخاطبان پشتونم که خیلی آرام و ساکت به حرفهایم گوش دادند اما هزارهها حرفهایم را با کف زدنهای پیاپی استقبال کردند. جالب بود که شایعات در مورد این که گل آغا از حمایت امریکاییها برخوردار است، همه جا را گرفته بود و به همین دلیل هر کسی تلاش میکرد تا خود را به او نزدیک کند. ما نیز اجازه دادیم تا گل آغا با استفاده از این فرصت برای خود اعتبار سیاسی کسب کند. زیرا تلاش ما این بود تا او را به عنوان یک گزینهی بدیل به جای طالبان در قندهار معرفی کنیم.
بحث بر سر مسالهی چگونگی حکومتداری در قندهار به سرعت آغاز شده بود. گل آغا در ظرف چند هفته دوباره به همان شیوهی قبلی حکومتداری خویش متوسل شده بود. او بر سر لاریهایی که از شاهراه قندهار به کویته رفت و آمد میکردند، مالیه وضع کرده بود. ظاهرن گل آغا با این کار میخواست پول حاصل از آن را در کارهای عامالمنفعه به مصرف برساند. با این حال هیچگونه کنترل و نظارتی بر سر جمعآوری آن پولها وجود نداشت. از سوی دیگر سوال این بود آیا این پول به حساب حکومت مرکزی پرداخته میشود، یا خیر؟ یا با چگونه میکانیزمی پول به مرکز خواهد رسید؟»
منبع: ۸۸ روز تا قندهار، نویسنده: رابرت ال. گرینییر، مترجم: سنجر سهیل، انتشارات عازم، چاپ دوم، صص ۳۲۰ و ۳۲۱