«عصر روز ۱۶ جولای برابر با ۲۵ سرطان ۱۳۵۲هش ضیافتی در سفارت عراق در کابل به مناسبت روز ملی آن کشور برپاگردیده بود و یکتعداد از رجال بزرگ به شمول سردار عبدالولی و وزیر دفاع سترجنرال خانمحمدخان در آن اشتراک کرده بودند. بعد از ختم مجلس، عدهیی در شام آن روز در منزل سفیر امریکا جهت معرفی آتشهی نظامی این کشور جمع شدند که خانمحمد خان نیز شخصن در آن اشتراک کرده بود. آنها بعد از خوردن غذاهای مکلف و نوشابههای گوارا، مست و شنگول از باده بیخبر و بیاعتنا در بستر راحت غنوده بودند و عرش برین را سیر میکردند.
تقسیم وظایف به شکل ذیل بود:
- گرفتاری سردار ولی و خلع سلاح نمودن پرسونل گارد شاهی و اشغال میدان هوایی کابل توسط قطعهی ۴۴۴ کوماندو.
- گرفتاری وزیر دفاع، مارشال شاهولیخان و اشغال رادیو افغانستان، تقسیم سلاح برای گروپهای گرفتاری و تانکیستها توسط قطعهی انضباط.
- گرفتاری شهزاده احمدشاه توسط گروپهای گرفتاری به کمک قطعهی ۴۴۴ کوماندو.
- گرفتاری قوماندان فعال اردو توسط افسران کودتاچی همان قطعات و در صورت ضرورت جلب کمک از قطعهی انضباط یا پراشوت.
- اشغال شهر کابل توسط تانکها و وسایط لوای ۴ و ۱۵ زرهدار.
من وظایف قطعهی انضباط را طور ذیل تقسیم نمودم:
گرفتاری خانمحمدخان وزیر دفاع و اشغال رادیو افغانستان، تأمین امنیت جادهی وزیر اکبرخان از صحتعامه الی ارگ توسط تولی مربوطهام، و گرفتاری مارشال شاهولیخان توسط تولی مربوطه به لمری بریدمن صاحبجان.
ساعت یکونیم شب، امر شروع حرکت توسط سردار محمدداوود ابلاغ گردید و ساعت یکوچهلوپنج دقیقه شب منزل وزیر دفاع را کاملن محاصره کردیم. زنگ منزل وی را فشردم. بعد از دقایق طولانی افراد محافظ وی بیدار شدند و از قول من به خانمحمد خان اطلاع دادند که بایست به همراهی من به نزد سردار عبدالولی برود.
ما بعد از جستوجوی اتاقهای منزل، نامبرده را در تاکوی “زیرزمینی” منزلش ملبس با پیراهن و تنبان با پاهای برهنه و موهای ژولیده، در حالی که در عقب بوجیهای مواد غذایی و پخته پنهان شده بود، پیدا نمودیم. او سخت دستوپاچه شده بود و وجودش میلرزید. ما او را در یکی از لاریهای تولی خویش که در آن موقع سقف نداشت سوار کردیم. ما خانمحمد را به منزل قدیرخان رساندیم.
تولی ما به سرعت به طرف رادیو افغانستان حرکت کرد. حملهی برقآسا بالای افغان فلم، رادیو افغانستان، کلوپ عسکری، توان مقاومت را از مدافعان و افراد محافظ این نقاط سلب کرد و ما به سهولت به رادیو افغانستان دست یافتیم. سلاح افراد ژاندارم، پولیس، محافظان و پهرهداران کلوپ عسکری بهدست آمد و پهرهداران ما به عوض آنها مستقر گردیدند. ما سربازان خویش را از چهارراهی آریانا تا صحتعامه جابهجا کردیم و به جمعآوری افسرانی که جهت اشتراک در پروای رسمگذشت به سوی پل محمدخان روان بودند، پرداختیم و با عزت و احترام زیاد از آنها خواستیم تا روشنی صبح و روشنشدن وضع با ما باشند. آنها بسیار متعجب و غافلگیر شده بودند. باور نمیکردند که کودتا به این سرعت به پیروزی رسیده باشد.»
منبع: اردو و سیاست (در سه دههی اخیر افغانستان)، جلد اول و دوم، نویسنده: محمدنبیعظیمی- چاپ سوم، ۱۳۷۸، پشاور- صص ۸۷-۸۸