«گلبدین حکمتیار، یتیم ضیاءالحق»

Spread the love

«جنرال ضیاء هدف ستراتیژیکی جداگانه‌یی داشت. روابط اسلام آباد با کابل حتا پیش از تجاوز روس‌ها بهم خورده بود. با آنکه ظاهرشاه هنگام جنگ‌های پاکستان و هند در سال های ۱۹۴۰ و ۱۹۷۰ موقف بی‌طرف اختیار نموده بود، با حکومت هند روابط دوستانه داشت و سفارت هند در کابل پرنفوذترین سفارت در پایتخت افغانستان بود. سیاست پشتونستان داوود، افغانستان و پاکستان را تا لبه‌ی جنگ کشانیده بود. اکنون ضیا آرزو داشت که با اغتنام از این فرصت طلائی مسئله‌ی پشتونستان را برای همیش و به نفع خود حل کند و در نتیجه به نقشه‌ی آسیای جنوب غربی شکل نوی بدهد. هدف نهایی او از جنگ با کمونیست‌ها سقوط رژیم کابل نبود، بلکه او می‌خواست که از طریق مجاهدین حکومتی را در کابل مستقر سازد که آن حکومت به نوبه ی خود بر سبیل سپاسگذاری از کمک پاکستان در یک کنفدراسیون اسلامی با آن ملحق گردد، تا به این وسیله قدرت پاکستان بیشتر گردیده و بتواند با هند حتا در مسئله‌ی استرداد کشمیر با شرایط مساویانه داخل معامله گردد.

ضیاالحق، برای تحقق بخشیدن چنان خواب‌ها نیاز داشت که یک رهبری چریکی تسلیم شونده و دارای جهان‌بینی شبیه جهان‌بینی خود ایجاد کند، او به کمک اقوامی چون تاجیک، ازبک و هزاره‌های شیعه کمترین علاقه‌مندی نداشت. زیرا به عقیده‌ی او آن اقوام با مردم پاکستان روابط فرهنگی با تاریخی کمتری داشتند. او حتا پشتون‌ها را هم به صورت تبعیضی مسلح می‌ساخت. به زعم او استقرار ساختار قدرت عنعنوی افغانستان برای پاکستان دستاورد ناچیزی داشت. او چنان می‌اندیشید که دستگاه دولتی سابقه‌ی درانی و همکاران آن (بوروکرات‌های تحصیل‌یافته‌ی غرب، افسران نظامی، پیرهای صوفی مشرب و ملک‌های قبایلی) پس از حصول استقلال افغانستان با همبستگی کشورشان با پاکستان مقاومت نشان خواهند داد.

از همین سبب بود که رژیم جنرال ضیا در برابر سعی و تلاش هواداران خاندان سلطنتی در میان تنظیم‌ها مبنی به برگردانیدن ظاهرشاه به قدرت مصرانه خرابکاری می‌کرد. در خزان سال ۱۹۸۱ در نظر بود که به منظور توحید تنظیم‌ها تحت رهبری میانه روها جرگه‌یی در کویته برگزار شود، مگر حکومت پاکستان با ندادن اجازه به برگزاری آن در داخل پاکستان آن اقدام را به ناکامی مواجه ساخت. همچنان حکومت پاکستان از دادن ویزه‌ی دخول به پاکستان برای عبدالولی داماد ظاهرشاه و یک عضو دیگر خاندان سلطنتی مکررن خودداری نمود.

گروه‌هائیکه احتمالن از هم‌بسته‌سازی سرنوشت افغانستان و پاکستان سود خواهند برد آنهایی اند که مخالف ساختار قدرت سیاسی عنعنوی افغانی باشند؛ قدرت سیاسی خود شان نسبت به جامعه عنعنوی افغانی بیشتر بر حمایت خارجی استوار می‌باشد؛ و از نگاه ایدئولوژی با رؤیای پان اسلامیزم ضیاالحق همنوایی داشتند. خلاصه هدف نهایی جنرال ضیا، تنها سقوط دادن رژیم کابل نبود، بلکه تصاحب قدرت از طرف رادیکال‌های اسلامی، ترجیحن توسط گلبدین حکمتیار بود.

اطلاعات بدست آمده از همکاران نزدیک جنرال ضیا بیانگر طرز دید او در سال ۱۹۸۸ می‌باشد. صاحب‌زاده یعقوب‌خان، یک جنرال متقاعد که در قسمت بیشتر دهه‌ی ۱۹۸۰ وزیرخارجه‌ی پاکستان بوده است، در سال ۱۹۸۸، زمانیکه برای وقفه کوتاهی برون وزارت خارجه بود، اعتراف کرد که “گلبدین حکمتیار کسی است که ما با او بازی می‌کنیم.” در حوالی عین وقت، جنرال فضل‌الحق، گورنر نظامی رژیم ضیا در ایالت سرحد شمال غربی تا سال ۱۹۸۵، پس از بحث مفصلی با ضیا به من گفت که رئیس جمهور “درباره‌ی افغانستان از نگاه دراز مدت می‌اندیشد و ممکن است حتا درباره‌ی یک کنفدراسیون نیز بیاندیشند.” ۲۲ در روزهای نه چندان دور، یقینن که یک امر تصادفی نبوده است، حکمتیار خودش در یک کنفرانس مطبوعاتی در لاهور مفکوره کنفدراسیون بین افغانستان و پاکستان را مفید ارزیابی کرد، وقتی که جنرال ضیا و جنرال اختر بازوی دست راست ضیا، در یک سانحه‌ی هوایی اسرارآمیز در سال ۱۹۸۸ از میان رفتند، احساس عمومی در بین تنظیم‌های مجاهدان این بود که “گلبدین حکمتیار یتیم گردید.»

منبع: افغانستان گذرگاه کشورگشایان، تألیف جارج آرنی، ترجمه‌ی پوهاند دوکتور سیدمحمد یوسف علمی و پوهاند حبیب‌الرحمان هاله، چاپ دوم، ۱۳۷۶، پشاور؛ میوند، ۱۵۶ -۱۵۸

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *