جایگاه تاریخی نظام امارتی در افغانستان

Spread the love

مهدی شیرزاد

تاریخ معاصر افغانستان دوره‌ی متأخر تاریخ این سرزمین است. آغاز این دوره به صورت مشخص میان نویسندگان و مورخین کشور از دیدگاه واحد و اجماع نظر برخوردار نمی‌باشد. اما آن‌چه از دیدگاه تاریخی مهم به نظر می‌رسد، قضایای اوایل قرن هجدهم میلادی می‌باشد. در دهه‌ی اول قرن هجده‌ی میلادی سرزمین آن‌روز خراسانِ بزرگ دچار تشتت و پراکندگی شده بود. از ضعف صفویان و بی‌میلی گورکانیان هندی به این سرزمین تاریخی، بزرگان قبیله‌ی غلجایی در قندهار استفاده نموده و با روحیه‌ی رقابت درون قومی و قبیله‌ای که با دُرانی‌ها داشتند؛ میرویس هوتکی بنیان حکومت محلی را با شکست و به قتل‌رساندن حکمران صفویان در قندهار شالوده‌سازی نمود. این حکومت با شگرد قبیله‌محور نزدیک به سه‌دهه در نیمه‌ی اول قرن هجدهم با مرکزیت قندهار استمرار اقتدار نمود. با این وصف قندهار و اطراف آن به خصوص، سمت جنوب و شرق قندهار برای زیست توأم با مکنت بزرگان درانی‌ها/ابدالی‌ها دشوار گردید. لذا فیودالان نام‌آشنای تیره‌ی دُرانی قسمت‌های دیگری از مناطق وسیع خراسان تاریخی را برای زندگی آبرومندانه‌ی شان برگزیدند. این بخش بیشتر شامل هرات و اطراف آن بوده است که از دسترس حکومت محلی غلجائیان قندهار بدور بود.

نَزَع سیاسی صفویان زمینه را در مناطق هرات، مرو تاریخی و قسمت‌های شرق ایران امروز نیز برای ظهور حکومت دیگری مسبب شده بود. افشاری‌ها به قیادت نادر افشار توانستند با داعیه‌ی برگرداندن حکومت و نظم به صفویان در مناطق مذکور صاحب قدرت بدون منازعه شوند. نادر افشار با گرفتن هرات و تمایل به سوی قندهار و در نهایت مناطقی از هند آن‌روز، به حکومت محلی غلجائیان در قندهار خاتمه بخشید و امپراتوری وسیع را در محور مشهد به‌وجود آورد. حکومت نادر افشار بستر رشد و مترقی‌بخش برای یک‌عده فیودال‌زاده‌های ابدالی را فراهم ساخت. از جمله احمدشاه ابدالی/دُرانی در اردوی نادر افشار نوجوانی و جوانی خویش را با کسب تجربیات سیاسی_نظامی سپری نمود. با کشته‌شدن نادر افشار، این فرمانده‌ی جوان نیروهای افغانی از این فرصت پیش‌آمده به خوبی استفاده نموده و در قندهار پایگاه سلطنت خاندانی ابدالیان را استوار نمود. نیمه‌ی اول قرن هجدهم میلادی به پایان رسید و حکومت سدوزائیانِ دُرانی با قیادت و رهبری احمدشاه ابدالی نیمه‌ی دوم این قرن را با حکومت قوی آغاز کرد و موفق شد امپراتوری وسیع را با مرکزیت قندهار در خراسان و مناطق شرق آن (بخشی از شبه‌قاره هند) ایجاد نماید. این میراث در دوران پسرش تیمورشاه دُرانی نیز به نحوی حفظ گردید. اما در نسل سوم شاهان سدوزایی براساس دو عامل بیرونی و داخلی از این میراث حراست نتوانستند و در دوران شاهی و سلطنت نوادگان احمدشاه ابدالی با فشار از جانب هند برتانوی فصل جدید تاریخ این سرزمین با عنوان مشخص به‌نام افغانستان به منصه‌ی ظهور رسید.

رقابت درون قبیله‌ای میان بارکزی‌ها و سدوزایی‌ها، زمینه را برای آمدن سلطنت شاهان بارکزی‌ها فراهم نمود. نخستین شاه و سلطان این خانواده، دوست‌محمد خان با پیشوند امیر دوست‌محمد خان فعالیت رسمی سیاسی‌اش را در افغانستان آغاز کرد. دوست‌محمد خان با حمایت بعضی از روحانیونی‌که در دربار آن‌وقت شرکت داشتند، لقب امیرالمومنین را صاحب شد و بعد از آن امیر دوست‌محمد خان و تمام شاهان بعدی این خاندان تا نیمه‌های حکومت امان‌الله خان، این پیشوند را بر سر نام‌های‌شان اضافه کردند. اما بحث اساسی این است که آیا امیر دوست‌محمد خان نظام سیاسی افغانستان را تعویض نمود، یعنی از دوران دوست‌محمد خان تا امان‌الله خان، نظام سیاسی افغانستان امارت بوده است؟ بر بنیاد منابع تاریخی و توصیف و تحلیل آن دوران، پاسخ به این مسئله منفی است. یعنی نظام سلطنتی و شاهی مطلقه نظام و مدل رایج و همه‌گیر در درازای تاریخ معاصر افغانستان بوده است. در هیچ بُرهه‌ی از تاریخ معاصر افغانستان ردپای نظام امارتی را فصول تاریخ سراغ ندارد، مگر دوران اندک و چند سال محدود حاکمیت طالبان که از خصیصه‌ی تحمیلی در دوران بحران در درون افغانستان و بدون شناخت و اعتبار جهانی در سطح بیرونی مطرح بوده است.

بعد از حادثه بزرگ دوره‌ی معاصر (استقلال) افغانستان، هم‌چنان شاهی مطلقه و بعد از آن نظام شاهی مشروطه تا دوران جمهوریت محمد داوود خان را تاریخ این مُلک در سپهر حافظه‌اش دارد. انقلاب کمونیستی و حکومتِ با گرایش چپ و بعد از آن حکومت مجاهدین همه نشان‌دهنده‌ی این است که در افغانستان خواستگاه تاریخی برای نظام امارت مشاهده نمی‌شود. پس در کشور و جامعه‌ای که سنت‌ها و بینش فرهنگی_سنتی، بستر حکومت‌ها را با قاطعیت تام شکل می‌داده است، نمی‌توانیم سر نخ‌های پذیرش و رایج‌بودن نظام امارتی را بیابیم؛ لذا نظام امارت در سرزمین افغانستان محروم از پشینه‌ی تاریخی است. مردم افغانستان نظام‌های مختلف را آزموده‌اند و به‌خصوص بعد از این‌که کودتا بنیاد سلطنت را برچید و جمهوریت به‌وجود آمد و بعد از آن مشکلات و نظام‌های جدید سبب گردید بحران در این کشور افزون‌تر از قبل گردد.

اکنون که سرنوشت جمعی مردم افغانستان در شرایط خاص قرار گرفته است، سوال اساسی این است که آیا نظام را برای مردم می‌خواهند یا مردم را برای نظام‌های دل‌خواه و متمایل به خواسته‌های یک تعداد آدم‌ها؟ اگر مردم و خدمت به خلق خدا اصل باشد در آن حال هم سفارش دین است که نظام در راه رفاه و سعادت مردم قرار گیرد و هم‌چنان ارزش‌های انسان‌مدار و نوین نیز تاکید بر رضایت خلق و خدمت به آنان را یک اصل می‌داند. این‌جاست که پای مردم در میدان تئوری و عمل کشیده می‌شود. بنابراین نظامی که بتواند خواسته‌های مشروع، قانونی، انسانی و رفاهی و عزتمندانه‌ی مردم را ضمانت نماید، نظام مطلوب و قابل قبول و در نهایت شرفمندانه‌ی تمام اتباع و انسان‌هایی خواهند بود که در این جغرافیا زندگی می‌کنند. توقع و انتظار مردم افغانستان را بنا بر تجربه‌ی کوتاه‌مدت از نظام امارت در گذشته‌ی نه چندان دور، هرگز نظام‌های غیر از جمهوری اسلامی به صورت عادلانه برآورده نخواهند کرد. از این جهت است که چتر بزرگی که بتوان در آن انسانی و آزادانه زندگی را تجربه نمود نظام جمهوری است و نهادینه‌سازی روحیه‌ی اتفاق و همدیگرپذیری در سایه‌ی آن است.

خبرگزاری صدای مردم افغانستان

Learn More →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *