اسحقعلی احساس
گزارشهای امنیتی نشان میدهد که پس از امضای موافقتنامهی صلح میان امریکا و گروه طالبان، فاز تازهای از جنگ و خشونتها در افغانستان آغاز شدهاست. ریاست امنیت ملی کشور چندی پیش اعلام کرد که از زمان امضای توافقنامهی صلح تا کنون، طالبان بیش از ۳۸۰۰ حمله انجام دادهاند و برخلاف توقع و انتظار مردم افغانستان، این سند افزایش خشونت و تشدید جنگ را بهدنبال داشتهاست. اکنون میدان منازعه گرم است. در هر شبانهروز چندین حملهی تروریستی در گوشهوکنار کشور سازماندهی میشود. قربانی اصلی این حملات غیرنظامیان و افراد ملکی هستند. حکومت افغانستان طالبان را مسوول این حملات دانسته و گفته: بهنظر میرسد موافقتنامهی صلح بیاثر بودهاست. این در حالیاست، که امریکا بهعنوان یکطرف توافقنامهی صلح، با اغماض و چشمپوشی نسبت به فاز تازهی جنگ و خشونتها در افغانستان برخورد میکند. بهدنبال حملهی تروریستی بر شفاخانهی ۱۰۰بستر دشتبرچی که در آن زنان و نوزادان هدف قرار گرفتند، با وصف آنکه انگشت اتهام بهسوی طالبان بلند بود و مقامهای امنیتی افغانستان، طالبان را زمینهساز بستر مناسب برای راهاندازی چنین حملات معرفی کردند، نمایندهی ویژهی امریکا در امور صلح افغانستان اما گفت، که بررسیهای ایالات متحده نشان میدهد که حمله بر شفاخانهی صدبستر دشتبرچی و مراسم تشییع جنازه در ننگرهار، کار گروه دولت اسلامی (داعش) بودهاست. در آن زمان آقای خلیلزاد از طرفهای درگیر (حکومت افغانستان و گروه طالبان) خواسته بود که خشونتها را کنار بگذارند و در برابر گروه داعش متحد شوند.
بهدنبال آن حملات، دهها رخداد تروریستی دیگر در گوشهوکنار کشور سازماندهی شدهاست. در ولایات پروان و خوست بر نمازگزاران آتش گشوده شد، نهادهای نظامی در ولایات غزنی، پکتیا، سمنگان، بلخ، قندهار و چندین ولایت دیگر هدف حملات تروریستی قرار گرفتند و در آخرین مورد صبح امروز (چهارشنبه، نزدهم سنبله) بر کاروان موترهای حامل امرالله صالح، معاون اول رییسجمهور حمله صورت گرفت. طالبان مسوولیت تعدادی از این حملات را بهعهده گرفتهاست. هرچند مقامهای دولت افغانستان از جمله محمداشرف غنی، رییسجمهور کشور بارها درخواست آتشبس کرده و ماهها نیروهای ارتش را از حالت تهاجمی به حالت دفاع فعال قرار داده بود، جنگجویان طالبان اما بهاین درخواستها توجه نکرده و بهتشدید خشونتها در سراسر کشور ادامه دادهاند. این در حالی است که امریکا موضع واضح در برابر رخدادها و تحولات امنیتی در افغانستان ندارد و تنها دوطرف را به برقراری آتشبس دعوت میکند. چندی پیش نمایندهی ویژهی امریکا در امور صلح افغانستان در دیدار با معاون گروه طالبان، ملا عبدالغنی برادر در قطر و رییسجمهور و رییسشورای عالی مصالحهی ملی (محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله) در کابل بر ضرورت برقراری آتشبس تأکید کرده بود. تا هنوز اما تمامی این درخواستها بینتیجه بوده و گروه طالبان هرگز به برقراری آتشبس تن ندادهاند.
نزدیک به دوماه پیش، ملا هبتالله در پیامی بهمناسبت عید فطر از امریکا خواسته بود که بهکسی اجازه ندهد تا توافقنامهی صلح آنها را با مانع، تاخیر و ناکامی روبهرو سازد. در پیام عیدی رهبر طالبان آمده بود که سند صلح گروه طالبان با امریکا در سطح جهانی پذیرفته شده و این توافقنامه میتواند وسیلهی پایان جنگ و بهمیانآمدن صلح در افغانستان باشد. در این پیام بهحکومت پساصلح نیز اشاره شده و گفته شده بود که به شماری از گروهها و افراد که از نظام آیندهی این گروه پس از پایان جنگ نگرانی دارند، اطمینان میدهد که در این نظام برنامهی انحصارطلبانه وجود ندارد. لحنِ پیام پیروزمندانه بود. رهبر گروه طالبان بدون اشاره به میکانیزم برقراری صلح و ختم جنگ در افغانستان، با اعتماد بهنفس بالایی امضای توافقنامهی صلح طالبان با امریکا را برای گروه خود، پیروزی بزرگ خوانده و گفته بود که روابط آنان با کشورهای جهان گسترش یافته و فضای باور و اعتماد بهمیان آمدهاست.
رویهمرفته موضعگیریها، رخدادهای امنیتی و تشدید خشونتها از سوی طالبان نشان میدهد که استراتژی جنگی این گروه در روزگار پس از امضای موافقتنامهی صلح با امریکا، تغییر نکردهاست. قرار معلوم این گروه با پیروی از تئوری «کشتن با هزار زخم» و با حمایت شبکههای استخباراتی منطقه بهویژه سازمان استخباراتی پاکستان (آیاسآی) با نمایش خونوخشونت بیشتر بهدنبال نابودی کامل نهادهای ملی افغانستان از جمله نهاد ارتش و تسلط کامل بر این کشور است.
سیودو سال پیش (۱۴ اپریل سال ۱۹۸۸ میلادی) پس از امضای موافقتنامههای صلح ژنیو میان جمهوری دموکراتیک افغانستان و پاکستان با وصف آنکه کشورهای امریکا و اتحاد جماهیر شوروی مسوولیت تضمین این موافقتنامهها را برعهده داشتند، این سندها اما بهجای کمک به برقراری صلح در افغانستان، به جنگِ (پاکستان و تنظیمهای جهادی تحت حمایتاش) در برابر دولت دموکراتیک افغانستان مشروعیت جهانی داد و باعث شد انگیزهی خشونتورزی و تخریب نهادهای ملی و تأسیسات عامالمنفهی افغانستان در میان تنظیمهای جهادی چند برابر شود. در آنزمان پاکستان تنها با انکار و تکذیب از داشتن فعالیت در افغانستان رفع مسوولیت میکرد و با خیال آسوده با سمتوسودادن جنگجویان گروههای درحال جنگ با دولت دموکراتیک افغانستان، برنامههای جنگیاش را در این سرزمین عملی میکرد. رهبران اتحاد جماهیر شوروی بهدلیل اینکه پای کشورشان را از یکجنگ فرسایشی بیرون کشیدهبودند، خوشحال بودند و امریکاییها پس از امضای موافقتنامههای ژنیو و آغاز خروج نیروهای شوروی از افغانستان، رفتهرفته بهتحولات این کشور بیتوجه شدند. در نهایت پاکستان و نیروهای جهادی تحت حمایتاش با دولت دموکراتیک افغانستان که از چند جهت تحت فشار بود، تنها ماندند و جنگ تا سقوط کامل نهادهای ملی افغانستان و سوختن کابل در آتش، ادامه پیدا کرد. سازمان ملل متحد نیز که مسوولیت نظارت از خروج قوای شوروی و اجرای موافقتنامههای ژنیو را بهعهده داشت، بهدلیل دخالت و موضعگیری پاکستان نمیتوانست شکایتهای دولت دموکراتیک افغانستان از تخطیهای پاکستان که شامل ۳۹۵ یادداشت رسمی میشد را مورد بررسی قرار دهد. سرانجام کار بهجایی کشید که موافقتنامههای ژنیو به باد فراموشی سپرده شد، اتحاد جماهیر شوروی پایش را از معرکهی افغانستان بیرون کشید و امریکا که مأموریت شکست اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان را روی دست گرفته بود، با خروج قوای این کشور، افغانستان را بهحال خودش رها کرد. پاکستان اما استراتژیاش نسبت به افغانستان همچنان پا برجا ماند و سازمان استخباراتی این کشور با تجهیز گروهها و تنظیمهای جهادی زیربناهای افغانستان را نابود کرد. پس از سقوط دولت دموکراتیک افغانستان بهدست تنظیمهای تحت حمایت پاکستان، نهتنها صلح در این سرزمین استقرار نیافت، بلکه فصل جدید جنگ و خشونت – اینبار با ویرانگری و جنون بیشتر در افغانستان آغاز شد.
اکنون نیز وضعیت بههمان سو روان است. با امضای موافقتنامهی صلح میان امریکا و گروه طالبان، این گروه اکنون به مشروعیت جهانی دست یافته و انگیزهی خشونتورزی جنگجویان آن در برابر مردم و دولت مشروع افغانستان بیشتر شدهاست. امریکا و جامعهی جهانی ظاهرن نظارهگر اوضاع هستند و دوطرف را توصیههای حکیمانه میکنند. این درحالی استٰ که جنگجویان طالبان چپوراست خونوخشونت بهنمایش میگذارند، خواب تسخیر کابل میبینند و با حمایت حامی همیشگیاش تئوری «کشتن با هزار زخم» را در افغانستان عملی میکنند. گفتوگوهای بینالافغانی نیز هر روز بهتعویق میافتد و سرنوشت ابهامآمیزی دارد. در اینکه برنامهی فروپاشی کامل نهادهای ملی از جمله نهاد ارتش و سقوط و بهآتشکشیدن کابل در دستور جنگ طالبان و حامیان منطقهای این گروه قرار دارد، نباید کسی شک داشته باشد. انگیزهی طالبان برای این کار از آفتاب روشنتر است.
حالا به جانب افغانستان و حامیان نظم جمهوری بر میگردد که با چه تدبیر و رویکردی بهسوی گامهای بعدی صلح میروند. اگر حافظهی تاریخی مردم و کارگزاران قدرت در این سرزمین مشکل نداشته باشد، بدون شک عبرتهای اتفاقات و تحولات دههی نود میلادی را از یاد نمیبرند و با استواری و ایستادگی و از موضع قدرت در برابر برنامههای بنیادبراندازانهی طالبان و حامیان منطقهای این گروه جبهه میگیرند.